-
دعوت
پنجشنبه 27 خرداد 1400 00:27
بعد دو سال دل دل کردن که جابجا بشم یا نه؟ بعد از کلی این پا اون پا کردن که این آرشیو بزرگ از نوشته هام رو بزارم و برم یک جای دیگه؟ بعد از ده بار پست شروع نوشتن اما ادامه ندادن!! در یک اقدام انتحاری دل رو زدم به دریا و تصمیم گرفتم جایی بنویسم که چند سال هست دلم می خواد اونجا بنویسم اما هی دلم نیومد اینجا رو رها کنم...
-
کابوس
یکشنبه 23 خرداد 1400 22:14
همین یکی دو هفته قبل بود که سحر عکس های تولد مامانش رو گذاشته بود. باورم نمیشه. چقدر شوکه شدم و ناآرومم خدایا کی این کابوس تمام میشه؟ خدایا چرا جون انسان ها اینجا اینقدر بی ارزشِ؟ قلبم مچاله شده از درد و ناراحتی این اتفاق
-
زنده ایم به عشق
شنبه 22 خرداد 1400 18:48
بعد از رفتن ش کلید رو توی قفل در می چرخونم. مکسی می کنم و میگم شروع یک روز تازه. کم کم دارم عادت می کنم به این زود بیدار شدن ها. دیگه مثل قبل سخت بیدار نمی شم. دفترهام و گوشی رو بر میدارم. یک چایی می ریزم و دمر ولو می شم روی تخت که بنویسم و بخونم. قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن؛ پیج مورد علاقه ام رو باز می کنم و تلاش...
-
ظلم تمامی ندارد
سهشنبه 18 خرداد 1400 22:15
چشمام رو که باز کردم؛ دیدم حالم خوب نیست. چیزی شبیه ۱٪ از ناخوش احوالیهای پارسال. درنگ نکردم. سریع چشمام رو بستم شاید خواب بیشتر بشوره و ببره. ۹:۳۰ گوشی بدست روی تخت ولو بودم و حس حرکت کردن نبود که با دیدن اسم همسر رو گوشی پر از حس خوب شدم و بالاخره از تخت بیرون اومدم. ظهر به زهرا میگفتم دو هفته ای هست که خوشحال و...
-
لعنتیای دوست داشتنی
یکشنبه 16 خرداد 1400 12:14
بعضی آدمها حتی حضور مجازی شون هم عینِ زندگیِ کافیِ فقط بهت بگن سلام تا یک لبخند پهن بیاد روی لبهات و یادت بره چه رخوتی توی وجودت بوده چنان سطح انرژی هات رو میارن بالا که خودت هم حیرت می کنی که ... چی دارن این لعنتیای دوست داشتنی که تو اینقدر عاشق شون هستی و ندیده می میری براشون؟ به جز یک قلبِ بزرگِ بی انتها که جز...
-
چه خوب
دوشنبه 10 خرداد 1400 16:00
امروز از اون روزایی بود که به طرز وحشتناکی حوصله ام سر رفته بود. کتاب خوندم. پادکست گوش دادم. خونه رو جمع کردم. جارو زدم. با ماه بازی کردم. مسابقه دیدم. با گوشی بازی کردم. ..... اما هیچ کدوم تاثیری در رفع این سر رفتگی حوصله نداشت. حوصله نوشتن و تلفن زدن هم اصلا نداشتم. احتیاج داشتم به دیدار، به حضور، به چیزی که الان...
-
بسم اللّه
یکشنبه 9 خرداد 1400 19:59
انگار وقتی دنبال یک راهی یا حتی دنبال یک جواب انگار وقتی یک چیزی رو با همه وجودت طلب می کنی بدون اینکه متوجه باشی چطوری، جواب برات آشکار میشه راه برات روشن میشه و مسیر باز میشه چقدر این روزا بیشتر از همیشه خدا رو تو وجودم و زندگیم حس می کنم چقدر خوشحالم که فرصت بودن توی این دنیا رو دارم و می تونم چنین حس مقدسی رو...
-
عجیبه
یکشنبه 9 خرداد 1400 12:38
عجیبه که بعضی از ما آدم ها تا این اندازه به برداشت های خودمون اطمینان داریم که به خودمون حق میدیم به طرف مقابل برچسب های ناعادلانه بزنیم یادم نمیاد هیچ وقت توی نوشته هام در مورد خانواده همسر بد نوشته باشم؛ جز دلخوری ساده ای که چند روز قبل پیش اومد و اون هم از طرف اونها نبود بلکه از قضاوت عجولانه من در مورد خواسته شدن...
-
یک روز تعطیل
شنبه 8 خرداد 1400 08:09
توی سکوت خونه خودم رو روی تخت رها می کنم و شروع می کنم به نوشتن برای همسر.برای تشکر بابت کمک به رفع موانع ذهنی که این سالها در مورد مسائل مالی توی ذهنم شکل گرفته بود. برای توضیحی که در مورد کلمه "سربار" بهم داد و گفت:"هر چقدرم من فارسی حرف بزنم باز هم کلماتی هست که شاید من جای درست استفاده اش رو ندونم....
-
مهر تایید
چهارشنبه 5 خرداد 1400 01:12
شب از نیمه گذشته آسمان می بارد و ابرها چنان می غرد که گویی چیزی در درونم می لغزد و جابجا می شود. صدای بارش باران مرا می برد به شبهای شمال که گاهی تا صبح می بارید. آسمان برقی میزند و چنان روشن می شود که تصور می کنی کسی از آن بالا در حال نورپردازی برای عکاسی از آدمهای روی زمین است و باران می بارد پنجره باز است و هوا به...
-
خواب گاهی نزدیک ترین رفیق آدمهاست :))
یکشنبه 2 خرداد 1400 14:59
باید یک زمان اساسی برای اصلاح باورهام بزارم. خصوصا برای اصلاح این باور که "با وجود ماهک من زمان کافی برای رسیدگی به کارهام ندارم". دیشب خیلی بد خوابیدم. نمیدونم از کی شروع شد ولی یادم میاد از وقتی دانشجوی سال اول بود و توی اون خونه بزرگی که اطرافمون پراز دار و درخت بود زندگی می کردیم من با صدای باد میترسیدم...
-
تخلیه افکار
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 16:33
-
مهم نبا ش
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 14:07
-
رضایت
دوشنبه 27 اردیبهشت 1400 10:23
رضایت، رضایت، رضایت این دقیقا احساسی هست که در این لحظه در وجودم موج میزنه. نظم گرفتن ساعت کاری همسر باعث نظم گرفتن زندگیِ من میشه. دیگه مثل قبل از عید از رفتن ش بهم نمی ریزم و اون افکار مزخرف وحشیانه به مغزم هجوم نمی آره. در عوض با خوشحالی و آرامش راهی اش می کنم و روی تخت ولو میشم. الان ساعت 10:15 هست. بوی عطر کیک...
-
دنیای عجیب
یکشنبه 26 اردیبهشت 1400 22:38
دنیا چه جای عجیبیِ. داری زندگی تو می کنی که ناگهان غافلگیرت میکنه. از یک طرف همسر ترفیع میگیره و یه شادی چند روزه داری. از یک طرف 10 نفر از فامیل دو طرف درگیر این بیماری لعنتی می شن که دست بردار نیست. بعد این وسط تا میخوای واسه ترفیع همسر خوشحال باشی چیزهایی پیش میاد که می بینی حتی اون همکاری که مثلا یه رفاقت کمی با...
-
جنس ضعیف
دوشنبه 20 اردیبهشت 1400 19:02
توجه: این پست حاوی مقدار زیادی گله و شکایت هست!!! نمی دونم از کجا و کی توی تاریخ زن رو ضعیف و جنس دوم فرض کردند اما به نظرم این پست فطرتانهترین بدعت روزگار است. بدعتی که مغز مردم را چنان شستشو می دهد که دختران شون رو "تو سری خور" و "نامقتدر" تربیت کنند چنان که همیشه بنشینند و منتظر بمانند که...
-
درد کمال گرایی
شنبه 18 اردیبهشت 1400 10:04
دومین باره که قسمت هفتم پادکست رادیو راه رو گوش می دم و با هر جمله اش بغضم سنگین و سنگین تر میشه به خاطر عذابی که همه این سالها به خاطر کمال گرایی به خودم تحمیل کردم. چقدر سخت گرفتم و برای همینِ که توی خیلی از جنبه های زندگیم در جا زدم و حتی نتونستم دانشگاهی که همیشه آرزوشو داشتم قبول بشم حتی الان که هزار تا چرکنویس...
-
نوشتن = بازیافتن آرامش
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1400 20:41
وقتایی که در اثر بهم ریختگی افکارم اوضاع خونه بهم میریزه؛ از شدت تلنبار شدن کارها روی هم دچار استرس می شم و چنان احساس عجز رخنه می کنه توی وجودم که فکر می کنم من عُرضه رسیدگی به این همه کار رو ندارم. همسر قصد داشت بره بیرون و ماهک هم یک سره اصرار می کرد بریم کوه. من اما می خواستم خونه بمونم و کار کنم. میدونستم از...
-
مگه داریم از اردیبهشت قشنگ تر؟
شنبه 11 اردیبهشت 1400 22:19
همسر IBO SHOW می بینه. Simge داره Öpücem می خونه. من اونقدری که همسر از این برنامه لذت می بره لذت نمی برم مگر خواننده هایی رو دعوت کنند که من دوست شون دارم و Simge یکی از خواننده های محبوب منه. ماهک با دایناسورش نشسته کنار من و baby shrak میخونه و منتظر جواب من میمونه که بگم Here I am. Here Iam. How do you do تمام روز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 اردیبهشت 1400 08:57
اگرکسی تمایل داره پست قبل رو بخونه اینجا پیام بزاره. دوستای عزیزی که رمز میخوان لطفا توی اینستا برام پیام بفرستند تا رمز رو براشون بفرستم hi.life_time
-
بگو اگرچه به جایی نمی رسد فریاد
جمعه 10 اردیبهشت 1400 02:20
-
میشه دلبرونه نگاه کنی منو؟! ...
دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 10:57
+ یک روزهایی هم هست که هر چقدر مثبت نگر و امیدوار باشی؛ خالی هستی از همه مثبت نگری های نسبت به خودت. دوباره کل عملکرد و افکارت رو از درون می بری زیر سوال اما خوبی اش اینه که می دونی چند روز صبوری کنی باز بر میگردی به حال نرمال و این یک چالش گذراست. هنوز این چالش تمام نشده اما یک وقتایی فقط با یک موسیقی مورد علاقه ات...
-
آرزوها و سپاس گزاری (برای مهدیه عزیز)
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 22:50
از دیروز می خواستم لیست آرزوهام رو بنویسم برای شروع دوره سپاس گزاری اردیبهشت اما هنوز فرصت نکردم. اولین کاری که قبل از شروع سپاس گزاری باید انجام بدیم همینِ. نوشتن لیستی از آرزوها بصورت دسته بندی شده. مثلا آرزوهای مالی، آرزوی های سلامتی، آرزوهای توسعه فردی و ..... برای نوشتن هر آرزویی نباید اون رو به صورت آرزو یا...
-
خورده مرگِ 99
شنبه 28 فروردین 1400 22:09
در را باز می کنم و با همان ژست قدرت و درست راه رفتن، که از امروز قرار است به عادتی جدید تبدیل شود؛ میروم بیرون و خریدهای سبزیجاتی را که از آقای تحویل دهنده خواستم لطف کند و داخل آسانسور بگذارد را برمیدارم.اول از همه سبزی ها را از نایلون در میاورم و خانه پر میشود از عطر ریحون و نعنا. رواق گوش می دهم و فکر می کنم....
-
امشب یک سر شوق و شورم ....
شنبه 21 فروردین 1400 21:52
یک جور شگفت انگیزی حس خوب درونم قلیان می کنه که با وجود همه کارهایی که دارم دلم میخواد بنویسم. همسر حالش بهتره و من از خوشحالی این بهبودی در پوست خودم نمی گنجم. البته به نظر میرسه یک سرماخوردگی ساده بوده فقط و تنها رعایت اساسی ما جدا خوابیدن همسر بود. حس عجیبیِ که کنار کسی باشی؛ مرتب ببینی اش اما دلتنگش بشی. مثل الان...
-
Footloose
شنبه 21 فروردین 1400 01:32
تصمیم داشتم امشب زود بخوابم اما درست بعد از تمام شدن برنامه replay فیلمی شروع شد که همون سکانس هاى اولش جذبم کرد و نتونستم ازش بگذرم. اینقدر این فیلم درش زندگی و نشاط و هیجان های قشنگ داشت که الان دلم میخواد روز بود؛ انرژی داشتم و اگرچه بلد نیستم مثل تینیجرهای فیلم برقصم اما یه دل سیر برقصم و شادى کنم. شب تون نیک و...
-
کاش امید همیشه تو دلم روشن باشه
پنجشنبه 19 فروردین 1400 19:11
موهام خیس خیس بود و سبک و آروم بودم از حس و حال بعد از حمام اما همین که کشو رو باز کردم که جانمازم رو بردارم سرم و شونه هام شروع کرد به سوختن. من که تصمیم داشتم عصر رو بدون ویس بگذرونم؛ به نظرم اومد تنها راه خلاص شدن از اون حس بد، پرت شدن حواسم هست و تنها راهی که به نظرم رسید ادامه دادن هری پاتر بود. کتاب یادگاران مرگ...
-
١٤٠٠
چهارشنبه 11 فروردین 1400 01:01
اگر اسمش خوشبختی نباشد؟! چه چیز دیگری می تواند باشد که دو هفته مهمان باشی و بر خلاف همیشه بعد از ده روز، همچنان هم ظرفیت ماندن داشته باشی اما بار سفر ببندی که برگردی و از بودن کنار میزبانت سرشار و از شوق رهسپار شدن به جاده، چشم دوختن به طبیعت و نفس کشیدنِ دوباره هوای خانه لبریز باشی اگر اسمش خوشبختی نباشد؟! پس چه چیز...
-
روزهای آخر ٩٩
جمعه 29 اسفند 1399 22:00
حوله را می اندزم رو سرم و صورتم را با آن می پوشانم و مشامم پر می شود از عطر خانه پدری همسر. خانه ای که زندگی واقعی ام در آن آغاز شد. جایی که حتی فکر رفتن به آن از کیلومترها دورتر یکی از شیرین ترین رویاهای همیشگی ام است و تمام لحظه های حضور در آن را با تمام وجودم می بلعم. اینجا امن ترین نقطه جهان برای من است. همسر هست....
-
یاشاسین اُزوم
دوشنبه 25 اسفند 1399 22:57
دوش گرفته با ناخن های خوشگل، صورت مرتب و موهای خیس نشستمپشت لپ تاپ همسر ولی فکر کنم آخرش مجبورم برم سر لپ تاپ خودم. ماهک خوابه و همسر گوشی به دست ولو شده روی کاناپه و من خوشحااااااااااال. قرار نبود جایی بریم. مامان اینا گفتن اگر نیاید ما میایم. طبق معمول سختم بود و چون رفت و آمد دارن نگران بودم. شوهر خاله پیشنهاد داد...