هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

خونه اینجاست

خونه به قدری تمیز و مرتبه که هر چند دقیقه پا‌می‌شم یه چرخی میزنم توش کیف میکنم و میام میشینم سر کارهام

امروز

امروز محکم و پر انرژی پیش به سوی مرتب سازی خونه و اهداف قشنگ

می شناسم دخترهایی ....

آمده بودم تا چیز دیگری بنویسم. اما به این پست برخوردم که دلواپس شده بود از موی سپیدِ سی و یک سالگی و اینکه دخترکش هرگز مادر سی ساله اش را با موی مشکی نخواهد دید و سر درد دلم باز شد که به اش بگویم:

 اگر 7 سال پا روی دلت گذاشتی که بچه دار نشوی؛ لااقل به وقتش عروس شدی. به وقتش غرق محبت یک مرد شدی؛ مردی که مرد بود؛ مردی که نترسیدی از رفتنش؛مردی که نترسیدی فردا زیر قول و قرارش بزند و رهایت کند. نچشیدی؛ طعم تلخ روزهای تنهایی را که اغلب دخترها با رد شدن از 25 سالگی با آن دست به گریبان هستند. نترسیدی از اینکه تنها بمانی. نلرزیدی که مبادا هرگز مادر نشوی چون همسری نداری یا اینکه آنقدر همسردار شدنت دیر شود که مادر شدن به رویاها بپیوندد. فریب نخوردی از خودت و مردان عوضی این روزگار که دست روی نقطه ضعف‎ات گذاشتند و گفتند هدف ما  ازدواج است اما فردایش رفتند و جز یک تن رنجور و یک روح زخمی چیزی برایت نگذاشتند. درد نکشیدی از نگاه تلخ دیگرانی که به چشم کم نگاهت میکنند. له نشدی از حرفهای انسان هایی که گاهی حس میکنی شعورشان را یا فروخته اند یا چون یک قاب فقط به دیواری آویزانش کرده اند. خجالت نکشیدی که مجردی؛ آن هم فقط به خاطر آنکه حس میکنی خواسته نشدی. شبها بالشت خیس نشده از غم تنهایی و تا سر انگشتان دستت ضعف نرفته از اینکه کسی نیست لمست کند و تو در دریای محبتش غرق کند.

هرچقدر هم دیر بچه دار شدی باز هم باید سپاس گذار باشی که من این روزها دخترهای زیادی میشناسم که سنشان از 32 هم گذشته و هنوز عروس هم نشده اند چه برسد به مادر شدن. دخترهایی که آرزوی استقلال و ازدواج برایشان شده یک رویای دور از دسترس. دخترهای زیبایی که هر چقدر هم با لبخند صورتشان را بپوشانند؛ غم این درد را خوب می‎شود از چشمانشان خواند و برایشان درد کشید که از دستت برای هیچکدام از این دخترکهای زیبا و دوست داشتنی هیچ بر نمی آید

دخترهای زیادی را میشناسم که به قول قدیمیها از هر انگشتشان یک هنر میریزد. دخترهایی که مطمئنن مادرهای قابلی خواهند شد . میشناسم دخترهایی ....

راست میگویی دوست‌جان: "نسل ما خیلی از لذتها را یا نچشید یا آنقدر دیر چشید که دیگر آنقدر که باید خوشمزه نبودند".

بچگی

معمولا میگن بچه ها تو یک جمع که میرن؛کارهایی میکنند که در حالت عادی و داخل منزل انجام نمیدن و آبروی آدم رو جلوی بقیه میبرن اما ...

یک وقتایی هم هست که آدم بزرگا عین یک بچه؛  دقیقا کارهایی را در مقابل بقیه انجام میدن که داخل منزل و وقتهای خلوت هرگز انجام نمیدن و آبروی آدم رو جلوی یک جمعی که حسابی باهاشون رودروایسی داری میبرن. اونوقت خجالت زده میشی و بداخلاق و دلخور


+ نمیگم مردها چون خانم ها هم از این قاعده مستثنا نیستند.