هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

69: پارادوکس

تو دل یک پارادوکس عجیب ام.

  

از مهمونی رفتن یا مهمون اومدن خسته ام اما میدونم وقتی برم خونه چیزی نمی گذره که دلم برای همین مهمونی هایی که توش حوصله ام سر میره چون حرفهاشون رو نمی فهمم، تنگ میشه. تعطیلات امسال با یک حس نسبتا خنثی که بیشتر به سمت دلواپسی میره گذشت. حسی که در عین اینکه ازش خسته ام هزاران بار ترجیحش میدم به حسی که روز اول سال داشتم. از طرفی حس یک عالم کار انجام نشده رو دارم. دلواپس تفریح فردام که مجبور نباشم از سرویس استفاده کنم یا ماهک رو ببرم سرویس. دلواپس جمع کردن وسایلمون. دلواپس خونه رفتن و تنها شدن. این روزا بود زمانهایی که اذیت بودم مثل دیروز اما چون دورم شلوغه و مجبورم یک کارایی بکنم برای هماهنگ بودن با بقیه مثل آماده شدن برای مهمانی، مجال زیادی برای بروز اون حالتها نیست اما وقتی خونه باشم و تنها، حوصله ام به کاری نمیرسه و میرم کز میکنم یه گوشه. البته که به خودم گفتم رفتن از راههای تکراری نتیجه های تکراری داره. سعی کن اینجور وقتا بیکار نمونی. شده یک کار کوچولو و حتی بی اهمیت باشه اما یک گوشه نشین

دیروز بهناز قشنگم با اون صدای فوق آرامبخشش زنگ زد. وقتی آخر حرفها از اوضاع خودم و دارو گفتم، بعد از کمی فکر کردن گفت: "حتی اگر به خاطر ضعف اون بیماری پنیک شده باشی هم این نشون میده که این دارو اصلا مناسب تو نیست. این که با وجود 3 سال خوردنش اوضاع تو بهتر که نشده بدتر هم شده یعنی کلا دارو باید عوض بشه. دارو رو با همین دوز فعلی ادامه بده تا بری دکتر." حرفهاش یک کمک بزرگ به من کرد. اینکه این اوضاع این افکار این خلق بهم ریخته تقصیر من نیست. چون وقتی همسر میگفت فکرت رو عوض کن یا مامان میگفت تلاشت کمه باعث میشد گاهی به خودم و عملکردم شک کنم. واقعا خیلی دلم میگیره وقتی یادم میاد تو اوج حمله های عصبی سال 99 گاهی به خودم میگفتم: "غزل نکنه داری تمارض میکنی؟" به قول مامان: "مگه یک آدم چقدر میتونه با خودش بد باشه؟"


غ ـ ـزل‌وار:

1+ امروز رفتیم کوه اما به جای اینکه فکرم تو طبیعت باشه حول حساسیتهام میچرخید. :| 

2+ بهناز گفت یک دکتر خوب تو بیمارستان دی میشناسه که قراره بهم معرفی کنه

3+ خیلی متاسف و پشیمونم که تو این چند سال پیگیر نشدم یک دکتر خوب پیدا کنم و خیلی وقتا قشنگ ترین سن و روزای ماهک رو از دست دادم و از خیلی خیلی لذتها محروم بودم چون نمیتونستم لذت ببرم

4+ نسرین فقط روز 3ام اومد اینجا و بقیه روزا به خاطر مهمونیش و نمیدونم کارای دیگه نیومد. حالا دیگه فقط پس فردا میمونه که بچه ها بتونند با هم باشن.

5+ یک لیست خرید گنده خرت و پرت دارم. کاش فردا شلوغ نباشه و بتونم همشو بخرم. از همه بیشتر برای قرص ماشین ظرفشویی خوشحالم :))

6+ امشب حالتهایی دارم که نگرانم میکنه. خدا به خیر بگذرونه

7+ کتابهامو آوردم اما فرصت نشد بخونم و تمرینهاشو انجام بدم. ولی به قول نوشتن هر روز عمل کردم. کم و بیش دوره رو هم نگاه کردم

نظرات 7 + ارسال نظر
سوری پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 22:52

آخیش مبارکه حس خوبی داد

مرسی سوری جان
خدا رو شکر

سوری پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 14:00

سلام چه خبر نیومدی از خریدها بنویسی هم از خرید خودم لذت میبرم هم از خرید بقیه

آخ گفتیا اصلا الان که مینوشتم حواسم به خریدها نبود.
رفته بودیم جلفا ولی اونقدرا هم خرید نکردم. خیلی شو چون وقت کم بود و عید هم به خاطر مسافرا گرونتر هستش بیخیال شدم که بیام کرج بخرم. قیمتاش خیلی هم فرق نداشت
ولی بالاخره یک کیف گابل خریدم که هرچقدر بخوام بندازم تو لباسشویی
قرصای ماشین ظرفشویی هم که نفس من هستند
و یه مشت خرت و پرت مثل سینی و کاسه و خوشبوکننده و لبااااااس زیر و اون نیم تنه NBB (فکر کنم برای تابستون به جای سوتین خوب باشه) که دو سال پیش تو ماکو دیدم و نخریدم و تو این مدت تو کرج پیداش نکردم و همینکه دیدمش انگار دل به دلدار رسید
کلا خرید خیلی میچسبه نه؟

گیل‌پیشی چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 23:49 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام غزل جان. چطوری؟

سلام گیلی جان
دارم تمام تلاشمو میکنم خوب باشم
درگیر جمع و جور کردن وسایل سفر و خونه بودم
خیلی دلم میخواسته بنویسم
شما خوبی؟

samar سه‌شنبه 14 فروردین 1403 ساعت 10:44 https://glassbubbles.blogsky.com/

چقد جمله آخری که از مامانت نوشتی واسم احساس های عجیبی داشت و به فکر رفتم و باید بگم من چقد توی زندگی با خودم بد بودم و وقتی دنبال نشونه ها رو گرفتم دیدم سر نخ هر بدی که از بقیه دیدم بی برو برگرد به خودم ربط داشت و آدما فقط واسطه انتقال اون بدی و ضربه بودن.
میدونی آدم وقتی قلق خودش با آزمون خطا دستش بیاد خیلی از سردرگمی ها و حتی چیزایی که به عنوان ایراد و بدی و اشتباه توی خودش میدیده حل میشه. توی جمع بودن به اندازه تنها بودن خوبه و هر دوشون جزو ضروریات زندگی هستن نکته اینجاست که باید هر کسی بدونه پتانسیل توی جمع بودنش و تنها با خودش بودن چقدره و اون زمان هایی که توی هر دو میگذاره باید چطوری بگذرونه که تعادل حفظ بشه.
از حال و هوات این حس رو گرفتم که دنبال پیدا کردن قلق خودت و نقطه تعادل خودت میگردی و کیف کردم که داری به چه دستاوردهای جذابی میرسی

درست میگی
منم با خودم خوب نبودم. هنوزم
ولی امسال اولین جمله های هر روز تو سررسیدم دوستت دارم و تاییدت میکنم غزل شروع شده
میخوام امسال نهایت تلاشمو برای اصلاح رابطه با خودم بکنم . خیلی سخته ولی باید درستش کنم
دقیقا حقیقتا هردوش نیازه فقط من به خاطر دور بودن نمیتونم دوتاشو یک جا تجربه کنم و معمولا تعادل بهم میریزه

دقیقا پیدا کردن تقطه تعادل
امیدوارم خیلی زود موفق بشم. من چند ساله دارم تلاش میکنم ولی الان دیگه لبریزم که زودتر به اون نقطه تعادل برسم

نسترن یکشنبه 12 فروردین 1403 ساعت 00:04 http://second-house.blogfa.com/

بنظرم وقتی دیدی داره حالت بد میشه با دستهات یه کاری کن، بنواز، برقص، حتی شده مثلا یه کشو رو بریز بیرون دوباره بچین....
تمارض چیه دختر خوب؟! وقتی بقیه دارن با حرفهاشون بهمت میزنن دیگه خودت که به خودت نزن عزیزجان
امسال سال خوبی برات خواهد بود...فقط پیگیر دکتر بشو و حتما برو

به خودم هی اینو دارم تکرار میکنم که بیکار نمون
باید زمانم رو مدیریت کنم و کارای متفاوتی نسبت به قبل انجام بدم
الان نظرم این نیست اون م قع از بس طولانی شده بود خودمم به خودم ش‌ک کرده بودم
امیدوارم برای هممون سال عالی باشه

گیل‌پیشی شنبه 11 فروردین 1403 ساعت 22:32 http://Www.temmuz.blogsky.com

راستی نقاشی هم خوبه. حتی اگه نقاشیت خوب نباشه، از روی یه الگویی بکش و رنگ آمیزی کن. خطاطی هم خوبه.
تمرین زبان. بافتنی و...

عزیز دلی گیل پیشی جان
رنگ آمیزی رو خیلی دوست دارم باید امتحانش کنم

گیل‌پیشی جمعه 10 فروردین 1403 ساعت 22:39 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام غزل جان. خوبی؟
نگران نباش. مشخصه حالت ماشاالله خیلی خوبه.
کلاس رقص رو حتما تو برنامه‌ریزی بذار.
من یه تار ۱۰۰ هزار تومنی خریدم، انقدر واسه روحیه خوبه. بدون هیچ علم و مهارتی مینوازم.
کلاس موسیقی هم پیشنهاد خوبیه.
میری دکتر خوب میشه، میره پی کارش.

سلام گیل پیشی جان
الان که جواب میدم بهترم
شما خوبی مهربون؟
میدونی من قبلا سنتور میزدم باید دوباره شروع کنم
امیدوارم زودتر عبور کنم و برسه روزایی که تمرکزم رو چیزای خیلی مهم و قشنگ باشه
رقص خیلی خوبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد