هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

بی خوابی

چشمهایم از شدت خواب میسوزند اما نمیدانم چرا شبها خواب از من گریزان شده است.

روز میلاد اقاقی‌ها

باز کن پنجره ها را که نسیم

روز میلاد اقاقی‌ها را

جشن می‌گیرد ...

هیچ یادت هست

که زمین را عطشی وحشی سوخت

برگ‌ها پژمردند

تشنگی با جگر خاک چه کرد

هیچ یادت هست

توی تاریکی شب‌های بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد

با سرو سبنه گل‎های سپید

نیمه شب بغض غضبناک چه کرد

هیچ یادت هست

حالیا معجزه باران را باور کن

و سخاوت را در چشم چمنزار ببین



غ ـزل‌واره:

+ عید غدیر مبارک

+ داشتن همچین منظره‌ای درست جلوی اتاق خواب، لذت‌بخش‌ترینهاست. آن هم مشرف به یک باغِ غرق شکوفه های آلبالو و گیلاس. بیشتر شبیه یک رویاست

+ امروز یک روز معمولی است اما حال من خیلی خوب است. 

+ برنامه‌های جدیدی ریخته‌ام.

+ فصل باران در راه است و من می‌خواهم معجزه باران را باور کنم. باید خوب باشم

در شرف ایجاد تغییرات

شواهد عینی حاکی از آن است که اینجانب به نوع خفیفی از افسردگی و بی‌انگیزگی شدید مبتلا گردیده‌ام و برای خروج از این حالت رخوت انگیز نیاز به تغییرات درونی و بیرونی؛ جزئی و کلی می‌باشد. 



غ ـزل‌واره:

+ به طرز عجیبی بی انگیزه شدم. خونه نامرتب و بهم ریخته است؛ درست عین افکار من

+ خوابم به هم ریخته است و مدتها باید روی تخت وول بخورم تا خوابم ببرد حتی وقتی که مست خوابم

+ عاشق صبحانه بودم؛  در تمام زندگی‌ام. اما بیشتر از یک ماه است که صبح‌ها میل به چیزی ندارم. امروز از 9 که بیدار شدم تا 12:40 فقط یک فنجان شیر نوشیدم.

+ اگر سردرد نبود ناهار را هم فاکتور می‌گرفتم و فقط به شام در کنار همسرک بسنده می‌کردم.

+ خدا را صد هزار مرتبه شکر که در زمانهایی که افسرده و به هم ریخته می‌شوم؛ به روغن سوزی نمی‌افتم و نمی‌روم در فاز بیهوده خوردن. کلا کم غذا می‌شوم و بی‌میل به خوردن و خودم عاشق این خصوصیت دوست داشتنی‌ام هستم

مُردم از سرگشتگی فرجام کو

 در درد می‌پیچیدم و در افکاری که یک لحظه متوقف نمی‌شدند؛ چند جمله را پلی بک وار تکرار می‌کردم. خدایا مرا ببخش. خدایا غلط کردم. خدایا توبه می‎کنم. فقط تمام کن این درد را که تمام مرا به مسلخ کشانده است و این بی‌قراری که به ورطه نابودی می‌کشد مرا.




غ ـزل‌واره:

+ اسم این حالم را نمی‌دانم. برزخ است؟ یا تلاش؟ یا پیدا کردن خودم؟ یا آشتی؟ یا توبه؟ یا شروع سپاسگذاری؟ یا ...  هر چه که هست می‌دانم نتیجه خوبی درپایان این وضعیت انتظارم را می‌کشد. کافی‌ست فقط کمی منعطف‌تر باشم و  کمی آسانگیر. پیدا می‌کنم آنچه را گم کرده‌ام و نمی‌دانم چیست

+ حالم دقیقا مثل این ماهی است. دارم همه تلاشم را می‌کنم. باید موفق شوم

+ گاهی حسرتها چه حقیر و پست می‌شوند.

+ التماس دعایم همچنان سر جایش است.

فقط یک لحظه مکث

احساسم در نوسان است. لحظه ای شده ام. یک لحظه آرام با دل اَمن لبخند می‌زنم و تفس می‌کشم زندگی را؛ یک لحظه دیگر دلم پُر می‌شود از نگرانی که نکند محروم شوم از آنچه عمری آرزویش را داشتم. همسرک محکم می‌گوید جای هیچ نگرانی نیست و من انگار محتاجِ این جمله‌ام که خودم را بین بازوان مردانه‌اش پنهان کنم تا با خودم خلوت کنم که اگر هر چیزِ احتمالی را از دست بدهم ؛ این مرد و خدایش*همیشه آغوششان برای کز کردن‌ها و مچاله شدن‌هایم باز است. آنوقت گرم که می‌شوم دوباره سرِ پا می‌شوم. حرکت می‌کنم، می‌خندم و خدا را سپاس می‌گویم که همه چیز خوب است.

گاهی راه نفوذ شیطان را خوب به خودمان باز می‌کنیم بی آنکه بدانیم. غم راه نفوذ نیست اما کافیست دامن بزنی به این غم با فکرهایی که فاقد هرگونه سپاسگذاریست. آن وقت است که این لعنتی، بی درنگ جاده فکرت را با حیله‌های پلیدش به لجن می‌کشاند و می‌رسی به جایی که اگر یک لحظه؛ فقط یک لحظه مکث کنی و خودت و شرایط‎‌ت را از بالای گود نظاره کنی؛ با تعجب از خودت می‌پرسی اینجا کجاست و تازه اینجا نهایت لطف و گذشت آن مهرجانکی است که در نهایت ناسپاسی؛ تو را به خودت واگذار نکرده و تصور کن زمانی که مجال این مکث را به دست نیاوری؛ خدا می داند به چه ناکجا آبادی قدم خواهی گذاشت.



غ ـزل‌واره:

+ بین بدحالیها؛ بارها آمدم و خواندم حالِ خوبم را تا بالاخره مکث کردم و رفتم بالای گود ایستادم. وقتی خوب خندیدم به حال نزارم، دست من‌اَک طفلکی را گرفتم و از گود کشیدمش بالا که اینجا جای ما نیست و نبود. 

+ اینقدر لحظه ها بعد از پست "همچو دخترک‌های پروانه‌ای" تا سه روز، برایم سخت گذشت که فکر می‌کردم مهمانها چند هفته قبل آمدند و رفتند؛ تاریخ پستها یادم آورد که خیلی از آن روزها نگذشته.

+ به دعایتان سخت محتاجم.

+خوب است که اینجا هست. تمرکز برای نوشتن حالم را خوب میکند. خوبِ خوب.

* هیچ چیزِ این دنیا همیشگی نیست. فقط امیدوارم به لطف خدا که همیشگی باشد.