هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

یاشاسین اُزوم

 دوش گرفته با ناخن های خوشگل، صورت مرتب و موهای خیس  نشستمپشت لپ تاپ همسر ولی فکر کنم آخرش مجبورم برم سر لپ تاپ خودم. ماهک خوابه و همسر گوشی به دست ولو شده روی کاناپه و من خوشحااااااااااال. قرار نبود جایی  بریم. مامان اینا گفتن اگر نیاید ما میایم. طبق معمول سختم بود و چون رفت و آمد دارن نگران بودم. شوهر خاله پیشنهاد داد بیاد ببرمون و همین شد بهانه ای برای رفتن اما نه اصفهان؛ ترکستان. فکر کرده بودم خورد خورد خونه تکونی رو تمام کنم اما حالا باید نیمه کاره بزارم برم. البته خیلی هم معتقد به انجام همه کارها تا سال تحویل نیستم.

بابا اینا رو فرستادیم میدون نقش جهان واسه خرید شکلات خوری فیروزه کوب واسه هدیه مادر همسر و خواهرک قراره چهار تا ست از کارهای خودش بفرسته برای هدیه دادن به بچه ها و من .... روز شنبه عجله عجله نوبت آرایشگاه گرفتم و تازه برگشتم.

همیشه آرایشگاه رفتن برام سخت بود. همیشه میگفتم مردم چه حوصله ای دارن اینقدر میرن آرایشگاه. امروز از صبح استرس داشتم. استرس یک عالم کار انجام نشده و به خاطر همین نمی تونستم فکرم  و خونه رو نظم بدم. وقتی رسیدم آرایشگاه سردرد شدید و حال تهوع داشتم. به لطف نوافن و سرگرم شدن برای کار ناخن وقتی رسیدم خونه یادم اومد که سردرد داشتم و تازه بعد از مدتها فهمیدم چرا خانم ها آرایشگاه رفتن رو دوست دارن. چون یک بخش معاشرتی از زندگیشون هست و من به لطف آزی که خیلی تمیزه و دوستیم واقعا حالم خوب میشه وقتی میرم اونجا اینقدر که این دختر انرژی مثبته. حالا مثل این ندید بدید ها هی ناخن هامو نگاه میکنم هی به همسر نشون میدم و ذوق مرگ میشم. فقط پشیمونم که روی صورتی ها شاین نزدم. دفعه بعد حتما همش رو شاین می کنم. همش یاد ویرگول میفتم که لاک مات زده بود و دنبال برق ناخن هاش می گشت :)) نمی گم این مدل لاک که زدم خیلی عالیه ها بلکه از این که کاری رو انجام دادم که ناخن هام همیشه مرتب باشه و رنگی، حالم رو خیلی خوب میکنه. اینکه کاری رو انجام دادم که خیلی وقت بود دلم میخواست و فقط برای خودِ خودم هستش

چقدر خوشحالم چقدر خوبم؛ اونقدر که اگر میتونستم تک تک تون رو بغل میکردم و حال خوبم رو بهتون منتقل می کردم. نمی تونم بگم چقدر با کتابهای صوتی حالم خوبه و زندگی می کنم و  حتی پادکست ها. تمرکزم توی گوش داد رفته بالا. فقط عیبش اینه که دائم باید هدفون تو گوشم باشه چون همسر خونست و حوصله صدای کتاب رو نداره و یک وقتایی متوجه نمی شم که دارن باهام صحبت می کنند. هر موقع حالم خیلی بده یک کتاب یا پادکستی که حس  خوبی بهم بده پلی می کنم و مشغول کار میشم یهو می بینم دیگه نه از اون حال بد خبریه و از طرفی کلی کار انجام دادم. البته در مورد کتاب هری پاتر کمی حالم گرفته است چون صوتی  کامل هری پاتر و محفل ققنوس رو پیدا نکردم و البته می دونم که تراژیک ترین کتاب هری پاتر هست و یه کمی می ترسم از گوش دادنش چون تا همون فصل هفتش که گوش دادم کلی دلم برای هری سوخته و فعلا فرصت خوندن متن ندارم.  ولی حتما سری کاملش رو وقتی ماهک به سن نوجوونی رسید براش می خرم. 

خیلی دلم میخواد یک خلوت و فرصت پیدا کنم و یک جمع بندی از امسال داشته باشم برای خودم. شاید بک چیزهایی هم اینجا بنویسم. ولی همین قدر می دونم که به خودِ آخر سالی ام نسبت به آخر سال قبل حقیقتا افتخار می کنم با همه کم و کاستی هایی که داشتم و دارم چه در عمل و چه در شخصیت ام و می تونم بگم یادم نمیاد هیچ زمانی در زندگیم تا الان اینقدر به خودم افتخار کرده باشم و با خودم مهربون بوده باشم.

دیشب اولین جلسه ورکشاپ بود. وقتی جلسه تمام شد من حتی یک کلمه هم روی کاغذ ننوشته بودم. همش مطالبی بود که طی مطالعاتم خونده بودم. شب یک جورایی پکر از این مسئله رفتم خوابیدم. صبح هنوز چشمام رو باز نکرده بودم که همسر پرسید خوب!! چی یاد گرفتی؟ :)) و واقعا چیزی برای گفتن نداشتم. عصری داشتم استوری های ارائه دهنده ورکشاپ رو میخوندم که دیدم یک عده از شرکت کننده ها چقدر به به و چه چه کردن که عالی بود و احساس می کنم تازه به دنیا اومدم و  .... اون لحظه لبخند پهنی روی لبم نشست و گفتم: "آفرین غزل. این نشون میده تو با مطالعه چقدر آگاهی ت رفته بالا که یک جلسه از ورکشاپی که برای  آگاهی دادن هست  رو از قبل در ذهنت گنجونده بودی و ازش استفاده میکردی  و نگم که همسر از دیروز تا حالا چه روضه ها که نخونده و چه ضجه مویه هایی که برای هزینه این ورکشاپ سر نداده. 



غ ز ل واره:

+ شارمین جانم، پستی که به نوشتن ش دعوتم کردی رو نیمه کاره نوشتم. در اولین فرصت تکمیلش میکنم


+ چقدر خوشحالم که اینجا رو دارم


+ به دوستی سفارش سه تا ریمل و استیک ضد تعریق داده بودیم. الان که آوردن روش یک کیف آرایشی اشانتیون گذاشتن. شاید به خاطر ماه باشه برای بازی کردن چون  عکس یک دختر روشه اما من میخوام برای خرده ریزهایی که تو کیف همش باید دنبالشون بگردم بردارم برای خودم :)) اینقدرم که به خاطر اون خوشحالم که خودم متعجبم :)))) 


+ وقتی قیمت ریمل ها رو شنیدم خیلی متعجب شدم. همچنان حس اصحاب کهف در زندگیمون نمایانِ :)))


+ فقط خدا میدونه که من چقدر خوشحالم بابت بودن همس و ماهک


نظرات 6 + ارسال نظر
شیرین دوشنبه 2 فروردین 1400 ساعت 13:58 http://khateraha95.blogfa.com/

سال نو مبارک بانو انشالله سالی باشه پر از شادی و حال خوب و ثروت و عشق و خوشحالی و سلامتی

سال نوی تو هم مبارک شیرین عزیز
ان شالله ساای پر برکت و سرشار از تغییرات مطلوب پیش رو داشته باشی

شارمین پنج‌شنبه 28 اسفند 1399 ساعت 16:06 http://behappy.blog.ir

آغااااااا! من مطمئنم بدای این پستت کامنت گذاشتم

بله که هست شارمین جانم

شارمین چهارشنبه 27 اسفند 1399 ساعت 14:18 http://behappy.blog.ir

سلام خوشگل خانوم

منم پنج شنبه هفته پیش یه ورکشاپ تخصصی شرکت کردم که ۳ سال بود منتظر برگزاریش بودم ولی ۹۰ در صد مطالب برام کاملا تکراری بود. و جالب این که اعضای گروه ما هم بعد از جلسه اول، اون قدر ذوق و تشکر میکردن که دیگه فقط کم مونده بود استاد رو محکم بوس کنن!


منتظر اون ۹ تا لبخند خوشگلت هستم

سلام شارمین عزیزم

اینجور وقتاست که آدم میبینه بقیه چقدر بلدند کارشونو بزرگ جلوه بدن

ورکشاپِ ولی در کل خوب بود

حتما مینویسم

لی لی چهارشنبه 27 اسفند 1399 ساعت 09:41 http://lilihozaklili.blogfa.com/

حال خوبت به من هم رسید
خوشحالم برات و مبارک باشه ظهار خوشکل و مرتب و رنگی

منم دیروز برای اولین بار مژ کاشتم و خیلی باهاشون حس خوبی دارم :)))
خدا این قرتی بازیا رو از ما نگیره

خدا رو شکر که بهت رسید
ممنونم عزیزم
مژه خوشگلای تو هم کیارک
الهی آمین

نسترن سه‌شنبه 26 اسفند 1399 ساعت 12:21 http://second-house.blogfa.com/

زده باد غزل
الهی شکر حالت خوبه
اتفاقا راجع به ورکشاپ میخواستم ازت بپرسم
ناخن های خوشگلت مبارک، دکتر شیری میگفت وقتی میری آرایشگاه یعنی داری برای خودت وقت میذاری تک تک سلولهای بدنت این توجه رو میگیره و بخاطر همین حالت خوب میشه نه صرف اینکه خوشگل میشی
ریمل هاتم مبااارک ریملی که میگرفتم 80 شده 400 خب من دیگه سراغش نمیرم

زنده باد نسترن
جلسه دوم رو دوست داشتم ولی این که خیلیا میگن متحول شدیم و دوباره متولد شدیم رو باید صبر کنیم ببینیم من چطور میشم؟
مرسی عزیزم اصلا با اینکه پشیمونم که کل ناخن هامو شاین نکردم و عاشق رنگ کرم و شاین انگشت حاقه ام شدم ولی خیلی خیلی خوشحالم
ریمل ها یک دونه اش مال منه مادر همسر خیلی از ریملم خوشش اومده بود منم برای خودش و خواهر همسر خریدم ببرم
چی میزدی؟

فرنوش سه‌شنبه 26 اسفند 1399 ساعت 00:17

حس خوبت به ما هم رسید غزل جان. ناخن ها و ظاهر جدید مبارک. آرامش و شادی جاری در لحظاتت دختر خوش قلب

قربون محبتت فرنوش عزیز
خدا رو شکر که بهتون میرسه
فدای مهربونیت
من هم آرامش سلامتی و سعادت رو برات آرزومندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد