هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

باله می‌رقصم زندگی را

این روزها با دُم‌ام گردو می‌شکنم 
و با نوک انگشتانم باله می‌رقصم زندگی را
عجب دنیا پر شور می‌شود
اگر و فقط اگر 
تغییر کنی
و خوب باشی
غ ـزل


غ ـزل‌واره:
تازگیها خوب که دقت می‌کنم می‌بینم اغلب مشکلات زندگی مشترک عدم مهارت در استفاده از کلمات است. یک جمله را به صد حالت متفاوت می‌توان گفت اما به قول قدیمیها از زمین تا آسمان فرق هست بین "بفرما"، "بشین" و "بتمرگ". دارم تلاشم را می‌کنم که نوع کلامم را ارتقاء بدهم قبل از اینکه جر و بحث سر موضوعات بسیار پیش پا افتاده و لحن صبحت سطح پایین، بینمان عادت شود. می‌دانم که اگر من تغییر کنم؛ شرایط به بهترین شکل تغییر خواهد کرد.

پی نوشت:
+ تک تک تان را خواندم اما مجال نوشتن برایتان نداشتم

در شرف ایجاد تغییرات

شواهد عینی حاکی از آن است که اینجانب به نوع خفیفی از افسردگی و بی‌انگیزگی شدید مبتلا گردیده‌ام و برای خروج از این حالت رخوت انگیز نیاز به تغییرات درونی و بیرونی؛ جزئی و کلی می‌باشد. 



غ ـزل‌واره:

+ به طرز عجیبی بی انگیزه شدم. خونه نامرتب و بهم ریخته است؛ درست عین افکار من

+ خوابم به هم ریخته است و مدتها باید روی تخت وول بخورم تا خوابم ببرد حتی وقتی که مست خوابم

+ عاشق صبحانه بودم؛  در تمام زندگی‌ام. اما بیشتر از یک ماه است که صبح‌ها میل به چیزی ندارم. امروز از 9 که بیدار شدم تا 12:40 فقط یک فنجان شیر نوشیدم.

+ اگر سردرد نبود ناهار را هم فاکتور می‌گرفتم و فقط به شام در کنار همسرک بسنده می‌کردم.

+ خدا را صد هزار مرتبه شکر که در زمانهایی که افسرده و به هم ریخته می‌شوم؛ به روغن سوزی نمی‌افتم و نمی‌روم در فاز بیهوده خوردن. کلا کم غذا می‌شوم و بی‌میل به خوردن و خودم عاشق این خصوصیت دوست داشتنی‌ام هستم

فقط یک لحظه مکث

احساسم در نوسان است. لحظه ای شده ام. یک لحظه آرام با دل اَمن لبخند می‌زنم و تفس می‌کشم زندگی را؛ یک لحظه دیگر دلم پُر می‌شود از نگرانی که نکند محروم شوم از آنچه عمری آرزویش را داشتم. همسرک محکم می‌گوید جای هیچ نگرانی نیست و من انگار محتاجِ این جمله‌ام که خودم را بین بازوان مردانه‌اش پنهان کنم تا با خودم خلوت کنم که اگر هر چیزِ احتمالی را از دست بدهم ؛ این مرد و خدایش*همیشه آغوششان برای کز کردن‌ها و مچاله شدن‌هایم باز است. آنوقت گرم که می‌شوم دوباره سرِ پا می‌شوم. حرکت می‌کنم، می‌خندم و خدا را سپاس می‌گویم که همه چیز خوب است.

گاهی راه نفوذ شیطان را خوب به خودمان باز می‌کنیم بی آنکه بدانیم. غم راه نفوذ نیست اما کافیست دامن بزنی به این غم با فکرهایی که فاقد هرگونه سپاسگذاریست. آن وقت است که این لعنتی، بی درنگ جاده فکرت را با حیله‌های پلیدش به لجن می‌کشاند و می‌رسی به جایی که اگر یک لحظه؛ فقط یک لحظه مکث کنی و خودت و شرایط‎‌ت را از بالای گود نظاره کنی؛ با تعجب از خودت می‌پرسی اینجا کجاست و تازه اینجا نهایت لطف و گذشت آن مهرجانکی است که در نهایت ناسپاسی؛ تو را به خودت واگذار نکرده و تصور کن زمانی که مجال این مکث را به دست نیاوری؛ خدا می داند به چه ناکجا آبادی قدم خواهی گذاشت.



غ ـزل‌واره:

+ بین بدحالیها؛ بارها آمدم و خواندم حالِ خوبم را تا بالاخره مکث کردم و رفتم بالای گود ایستادم. وقتی خوب خندیدم به حال نزارم، دست من‌اَک طفلکی را گرفتم و از گود کشیدمش بالا که اینجا جای ما نیست و نبود. 

+ اینقدر لحظه ها بعد از پست "همچو دخترک‌های پروانه‌ای" تا سه روز، برایم سخت گذشت که فکر می‌کردم مهمانها چند هفته قبل آمدند و رفتند؛ تاریخ پستها یادم آورد که خیلی از آن روزها نگذشته.

+ به دعایتان سخت محتاجم.

+خوب است که اینجا هست. تمرکز برای نوشتن حالم را خوب میکند. خوبِ خوب.

* هیچ چیزِ این دنیا همیشگی نیست. فقط امیدوارم به لطف خدا که همیشگی باشد.

می‎ستایمت یکتا معبودی که شفایم دادی

بعد از یک هفته سرماخوردگی و یک هفته آشفتگی روانی شدید، یک شنبه صبح به برکت خانوم خوبیها -فاطمه زهرا(س)- با قلبی آرام چشم گشودم. حالا چند روز است با تمام وجود نفس میکشم. هوای بهار و مهر عزیزانم را می‎بلعم و راه می‎روم می‎گویم خدا را شکر

همین بیماریهای سخت است که باعث می‎شود هر لحظه از سلامتی را بیشتر از لحظه قبل قدر بدانی و بگویی شکر

همین بیماریهای طاقت فرساست که باعث می‎شود به یاد حلالیت طلبیدن بیفتی و بفهمی همه چیز این دنیا بی ارزش تر از آن است که تصور کنی.


+ کاش موقع رفتن حق الناسی به گردنمون نباشد. کاش وصیت نامه مینوشتم برای روز مبادا