هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

نفس کشیدن زندگی

بعد از دو روز بی حوصلگی و دمغ بودن؛ سر حال و شاد بیدار شدم. یک صبح شاد اردیبهشتی و من پر از انگیزه و برنامه برای ادامه روز. با وجود ادامه داروها، سرم کم کم درد گرفت. بوی قورمه سبزی فضای خونه رو پر کرده بود و من لبریز از حال خوب بودم با اینکه سرم ناراحت بود. 


ادامه مطلب ...

دنیای من بودی و میدونی... این مرد دیوونه دوست داره

یکشنبه شب (سوم آذر)

یک جور خوشایندی با اومدن همسر تمام افکار صد من یک غاز و ملال آور و قیاس گونه که تهش به ناامیدی و خود کم بینی ختم میشه پودر میشن و از یک آدم مفلوک بیچاره ی مضطرب که قلبش تحت فشاره تبدیل میشم به یک آدم امیدوار، خوشحال که انگار یک آرامش ابدی داره اما ساعت از ٩ که میگذره، همسر که حرف خواب میزنه باز همه چیز صد و هشتاد درجه عوض میشه و تبدیل میشم به همون آدم مضطرب تنها (حسن اش اینه که اون خود مقایسه گری نقش اش کمتر شده)  که فقط اضطراب داره و تو دلش دعا دعا میکنه فسقلش به ملاقات رویاها بره بلکه بتونه چشم هاش رو ببنده و صبح حال بهتری داشته باشه.

 

ادامه مطلب ...

دل کندم و بخشیدم

بعد از چند روز شلوغی و مهمانی، امروز در این هوای ابری در خانه‌ای که کمی قبل از سفر بهم ریخته شد به دلیل جلو افتادن ساعت حرکت، و بخشی از ریخت و پاشهای همسرک در روزهای تنهایی و بخشی ریخت و پاشهای بعد از سفر که مسلما اصلی ترین آن چمدان و وسیله هایی است که همسفرت بودند. اما حالم به غایت خوب است. شاید تا پنجشنبه وضعیت خانه همین باشد به دلیل برنامه شلوغ این دو روز ولی این تجدید قوای چند روزه به تک تک این نامرتبی ها لبخند میزند که هر کدامشان نشانه یک اتفاق قشنگ بودند در زندگی چند روز گذشته ام.

دور و برم که شلوغ باشد، فقط آخر شبها درست وقتی روی تخت ولو می‌شوم و انواع اقسام افکار به ذهنم هجوم می‌آورند، انگشتانم روی حروف رج می‌زنند. آن هم افکار همان لحظه را که معمولا افکاری ناآرام است و گاه مشوش. نه که وقت شلوغی همیشه افکارم اینطور آشفته باشد. بلکه فقط وقتی آشفته است حروف بهم می‌چسبند. وقت آرامش حس های خوب را یکی یکی مرور می‌کنم. سپاسگذاری می‌کنم و نقشه می‌کشم برای نوشتن‌شان در فرصتی مناسب. آخر بعضی حس ها آنقدر شیرین و گرانقدرند که حیف‌ات می‌آید با ذهن خوابالود و چند جمله ویرایش نشده منتشرشان کنی.

همه حسهای استرس‌زا و پر تشویش وقت نشستن روی صندلی سفر، با مرور محبت عزیزانم و مزه مزه کردن خاطراتشان و چکیدن قطره های اشک شوق و دلتنگی آرام گرفتند و امروز یکی از آرامترین روزهای خداست.


غ‌ـزل‌واره:

+ از همراهی تک تکتان سپاسگذارم.

+ الهی الهی الهی همه دختر پسرها طعم شیرین همسرداری را درکنار چالش‌هایش با تمام وجود مزه مزه کنندو

+ حالم خوب است. خوب خوب خوب منتظر یک فرصتم برای انتقال این حال خوب (از طریق نوشتن) به شما