هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

زنده ایم به عشق

بعد از رفتن ش کلید رو توی قفل در می چرخونم. مکسی می کنم و میگم شروع یک روز تازه. کم کم دارم عادت می کنم به این زود بیدار شدن ها. دیگه مثل قبل سخت بیدار نمی شم. دفترهام و گوشی رو بر میدارم. یک چایی می ریزم و دمر ولو می شم روی تخت که بنویسم و بخونم. قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن؛ پیج مورد علاقه ام رو باز می کنم و تلاش می کنم بفهمم جنیفر لوپز در مورد آرزوهای بزرگش چی میگه. همیشه فکر می کردم لیسنینگ ام کلا فتضاح هستش. اما تازگی ها که دارم تلاش می کنم با کلیپ های کوچک این مهارت رو کسب کنم؛ گاهی ذوق مرگ می شم از اینکه بعد از سه چهار بار تکرار 70% جمله ها رو متوجه میشم. وقتی تمرین لیسنینگ تمام میشه؛ شروع می کنم به نوشتن. ساعت نزدیک هشت هست و من اینقدر خوابالودم که نوشتن رو نیمه رها می کنم و سرم رو میزارم روی بالش.

 

ادامه مطلب ...

لعنتیای دوست داشتنی

بعضی آدمها حتی حضور مجازی شون هم عینِ زندگیِ

کافیِ فقط بهت بگن سلام تا یک لبخند پهن بیاد روی لبهات

 و یادت بره چه رخوتی توی وجودت بوده

چنان سطح انرژی هات رو میارن بالا که خودت هم حیرت می کنی که ...

چی دارن این لعنتیای دوست داشتنی که تو اینقدر عاشق شون هستی و ندیده می میری براشون؟ 

به جز یک قلبِ بزرگِ بی انتها که جز مهربونی و عشق چیز دیگه ای توش جا نمی شه

بعضی آدمها با وجود بودن شون کیلومترها دورتر از خودت، اونقدر حال خوب بهت تزریق میکنند که از حس خوبش چشم هات خیس می شه که چقدر خوشبختی که کسایی که اینقدر دوست شون داری کنارت هستن و فقط یک کلمه، بدون صداشون میتونه تو رو زیر و رو کنه

کاش می تونستم بهشون بگم چقدر عزیزن برام اما احساسی که دارم در قالب کلمات جا نمیشه

فقط براشون دنیا دنیا خوشبختی، سلامتی و آرامش آرزو میکنم.

زندگیم پر از این آدمای دوست داشتنیِ که میمیرمشون


شنبه 16 خرداد 12:15

آرزوها و سپاس گزاری (برای مهدیه عزیز)

از دیروز می خواستم لیست آرزوهام رو بنویسم برای شروع دوره سپاس گزاری اردیبهشت اما هنوز فرصت نکردم. اولین کاری که قبل از شروع سپاس گزاری باید انجام بدیم همینِ. نوشتن لیستی از آرزوها بصورت دسته بندی شده. مثلا آرزوهای مالی، آرزوی های سلامتی، آرزوهای توسعه فردی و ..... برای نوشتن هر آرزویی نباید اون رو به صورت آرزو یا داشته ای در آینده ثبت کنیم. باید طوری اون آرزو رو بنویسیم؛ گویی همین الان برآورده شده و در راستای نوشتن آرزو ها باید این باور رو هم در خودمون پرورش بدیم که حقیقتا اون آرزو به واقعیت تبدیل خواهد شد. برای مثال : "به راستی که انسانی پر از شور زندگی ام" یا  یکی از آرزوهایی که خودم سه سال قبل توی لیست سلامتی نوشته بودم این بود "بالاخره کیست جاخوش کرده روی پام بدون جراحی و در کمال صحت و سلامت از بین رفت"و مهرماه سال قبل همین اتفاق افتاده و سوراخی که در اثر تخلیه اش به وجود اومده بود کم کم داره کامل بسته میشه

در حین نوشتن آرزوها سلامتی رو کنار تک تک آرزوهاتون در نظر بگیرید. چون این بزرگترین دارایی انسان هستش که اگر سلامت نباشیم ولی همه دنیا رو داشته باشیم نمی تونیم از داشته هامون لذت ببریم. از طرفی حین خواستن وسیله ای جدیدتر از وسیله ای که دارید می تونید طوری خواسته اتون رو ثبت کنید که اون وسیله قبلی هم سلامت بمونه. مثلا "در سلامتی کامل یک گوشی s20 سامسونگ با حافظه 128 و رنگ مشکی دارم در حالیکه گوشی قبلی کاملا سالم و قابل استفاده است". یک دوستی آرزوی گوشی جدیدش رو نوشته بود در حالیکه میخواست گوشی قبلیش رو بده به همسرش و گوشی جدید برای خودش باشه اما چون خواسته اش رو با جزییات و در نظر نگرفتن سلامت گوشی فعلیش بود؛ قبل از خریدن گوشی جدید گوشی قبلی اش مشکل اساسی پیدا کرد که دیگه قابل استفاده نبود.

البته حقیقت اینه که باید این اصول رو و این روش رو باور داشته باشید وگرنه هزار بار هم بنویسید و سپاس گزاری کنید اما باور نداشته باشید که از این راه میتونید به خواسته هاتون برسید؛ هیچوقت خواسته هاتون محقق نمی شه.

و نکته دیگه اینکه موقع ثبت آرزوهاتون همه جزییاتی که براتون اهمیت داره رو کامل ثبت کنید. حالا در مورد گوشی رنگش، ظرفیتش، مدلش؛ نه اینکه بگی یک گوشی خوب میخوام. چون خوب بودن گوشی از نظر هر کس معیارهایی متفاوت داره

این لیست حین سپاس گزاری میتونه آپدیت بشه. شاید بعد از مدتی حتی بفهمید بعضی از اونها دیگه آرزوی شما نیستند و نظرتون در موردشون عوض شده باشه

بعد از نوشتن لیست آرزوها و داشتن آرزوی قلبی برای محقق شدنش؛ دوره سپاس گزاری رو مطابق کتاب سپاس گزاری راندا برن انجام بدید


نکته بسیار مهم دیگه در سپاس گزاری اینه که فقط گفتن خدایا شکرت سپاس گزاری محسوب نمیشه. باید از اعماق وجودتون این سپاس رو احساس کنید.


+ مهدیه جان این مهم ترین نکته ای بود که در مورد سپاس گزاری میخواستم بگم. اگر سوالی داشتی باز هم در خدمتم. نمیدونم دیگه چی باید بگم

سحر خیزی دل انگیز

شب با یک سردرد متوسط خوابیدم. ٤:٤٠ صبح با گریه ماه و یک سردرد زیاد بیدار شدم. بهش شیر دادم و خودم یک نوافن خوردم. ماه اک حاضر نبود رو تخت بخوابیم با چشمهای بسته بچه بغل روی مبل نشستم تا بخوابه. خوابش نبرده بود اما من باید میرفتم دستشویی. با بهارک راضی اش کردم ورفتم. بی انرژی و خوابالود و خسته. اما

بر خلاف همیشه همین که سرم رو آوردم بالا و خیلی اتفاقی خودم رو دیدم؛ با دیدن چهره مهربون و پوست خوش رنگ خانومی که از توی آینه بهم با خستگی بهم نگاه میکرد؛ چنان لبریز شور و زندگی شدم که یک لبخند پت و پهن تقش بست روی لبهام و بدون اینکه یادم به گزینه های دفتر برنامه ریزی باشه یک "صبح بخیر پر انرژی و بی نظیر" خودم رو مهمون کردم. با این کار هم حالم خوش شده بود هم یکی از گزینه ها رنگی میشد. آشغال ها رو جمع و جور کردم گذاشتم پست در خونه و وقتی دوش گرفتن همسر تمام شد؛ من وسایلش رو آماده کردم تا وقت داشته باشه کمی منو بغل بگیره و این دومین اتفاق بی نظیر امروز بود.

خواستم بخوابم اما روفرشی رو انداختم توی ماشین و ایستادم به شستن ظرفهایی که نمیشد داخل ماشین بزارم و سینک رو با سفید کننده برق انداختم. این سومین اتفاق عالی امروزه

بعد از اون تمرینهای سپاس گزاری رو انجام دادم و گزینه های دفتر رو رنگی کردم. اینم یک اتفاق بی نظیره دیگه

ایمان دارم اون شور و شادی از دیدن چهره خسته و خوابالود خودم؛ زمان داشتن همسر و اتفاقهای خوب دیگه ای که در راهن نتیجه شروع دوباره سپاس گزاریه

دیروز تمرین پول شگفت انگیز بود. من میدونستم یک مبلغی دارم. وقتی جمله " خدایا بابت تمام پولهایی که در زندگی ام به من عطا مردی سپاس گزارم" را نوشتم و خوندم و داخل کیف پولم گذاشتم؛ همون لحظه نتیجه اشو دیدم. همون لحظه پولی رو پیدا کردم که اصلا خبر نداشتم دارم

گفتم این بار سرم بره باید دوره رو کامل کنم. مطمئنم می تونم و همین حالم رو عالی و لبریز از نشاط می کنه


+ این دوره یک جور عجیبی سخت بود. بدنم حسابی تحلیل رفت. اما بالاخره دیشب یادم بود قرص آهن بخرم. ان شالله که جبران بشه


فرزانه جون چرا وبت فیلتره؟