هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

باز هم شروع معجزات

باز هم معجزه های سپاس گزاری یکی یکی در حال رخ دادن هستند و من با دیدن و شنیدن هر کدام غرق در شور و شعف این معجزه ها به ادامه گزاری می پردازم. ساده ترینش مطرح کردن قضیه رفتن به یک سفر سه نفره از طرف همسر بود. 

ما از زمان ازدواج تا الان ماه عسل نرفتیم. تنها یک سال بعد از عقد یک سفر شمال به اسم من ( چون همسر ویلا گرفته بود به قول خودش به خاطر من که ببرم سفر) با خانواده خواهر همسر رفتیم که در مجموع بد نبود اما به دل من نچسبید. من و خواهر همسر صحبت مشترک زیادی نداشتیم. به اضافه اینکه من یک آدم شلوغ و برونگرام و خواهر همسر یک آدم خیلی ساکت و درونگرا است که باید دوتا بچه کوچکش رسیدگی می کرد و زمان زیادی ازش می گرفت. همه اینها به کنار ترکی حرف زدنشان برای منی که بعد از شش سال هنوز درست زبانشان را مترجه نمیشوم برای خودش نور علی نوری بود. 

تمام سفرهای ما خلاصه می شود به دیدار خانواده هایمان. همسر زیادی اهل کار است و همین کار کردن زیادش باعث شد زمانی برای سفرهای غیر خانوادگی نماند.  حالا این پیشنهاد سفر حتی اگر عملی نشود برای من حدیث عشق است

چند مدتی است که به درآمدهای متفاوتی (ایده های خاص) فکر می کنم. امروز بعد از دوسال خبر رسید که استانداردهای پیشنهادی تایید شده و این یعنی فرصتی برای دست در جیب داشتن من تا برسد روزی که به آن نوع درآمد خاص دست بیابم.


از شماها کسی به من فیدبکی از تمرینات سپاس گزاری نداد. اما برای من زندگی رو به تغییرات دلنشینی پیش می رود.

ان شالله به زودی خاله اک هم کاممان را شیرین می کند.


دندونم دردش خوب شده اما هنوز نمی توانم یزی با سمت راست دهنم بخورم. ماه خواب است و ما هم ناهار نخورده از شدت خوابالودکی رو تخت ولو شده ایم شاید بخوابیم


حس خوشبختی این لحظه

دیروز یک روز قشنگ بود. همه اتفاقها به ظاهر عادی بودند اما برای من شیرین ترین بود. اگرچه با حضور ماه و نداشتن تمرکز شاید تمرینهای سپاس گزاری کامل نشه اما همون مقدار کم از انجام تمرینها حالم رو از این رو به اون رو کرده. اگرچه که شنیدن خبر دلار ١٣٥٠٠ دو روز پیش و شوکش احتمالا باعث سردردای امروز و دیروز بودن اما دیشب  وقتی ساعت ١١ سردردم تمام شد از احساس خوشبختی در پوست خودم نمی گنجیدم.  امشب هم یک ساعته خوب شدم. حس خوشبختی شیرینی زیر پوستم وول میخوره. حس شیرینم به شدت دیروز نیست چون  دیروز یک روز فوق فعال بود برای من. شلوغ از دو دوست که شرحش رو مینویسم ان شالله.

امروز در عرض صبح از خستگی روز قبل دلم میخواست ولو باشم و بعد ناهار هم سردرد ...

امروز ماه رو بردیم چکاپ. وزنش ٧ کیلو ٣٠٠ بود. دکتر میگه واسه ١١ ماه وزنش کمه. آزمایش ادرار و خون نوشته. خدا کنه بتونم راحت ازش نمونه بگیرم.

دوتا نی نی دوقلوی چند روزه آورده بودند که زردی داشتند. بقدری پتو اینا دورشون پیچیده بودند که با خودم گفتم همینه که زردی گرفتند و باید بیمارستان بستری شن:(. دکتر هم میگفت گوش نمیدن. من ٢٠ مهر ماه چند روزه رو بردم دکتر با یک دور پیچ نخی دولایه و یک سرهمی ساده. دکتر دعوا کرد این چیه دور بچه؟ و من دیگه گرم نگهش نداشتم. خصوصا که زمستونای ترکستان منو خیلی آزار میده و نمیخواستم ماه هم اذیت بشه


پیاده برگشتیم. با وجود اینکه قرص خوردم سرم بهتر نشد. یک خانمی هم که تراس میشست زحمت کشید آبش رو ریخت رو من. اما در کمال تعجب من نه جیغ و داد کردم نه خیلی حرص خوردم. فقط به خانومه گفتم نمیخوای یک کم دیگه آب بریزی رو من؟ بیشتر روی دستم و شالم ریخت. 

تو راه وقتی درد نمیگذاشت از پیاده روی سه نفره لذت ببرم به همسر میگفتم با ناراحتی ما از این وضع چیزی درست نمیشه. به جز بیماری ارمغانی برامون نداره.الان من بهترین لباس و بهترین ماشین و همه بهترینها رو هم داشته باشم با این سردرد از هیچیش نمی تونم لذت ببرم چه برسه به اینکه خدایی نکرده با این استرس ها بیماری ناعلاجی هم پیدا کنیم.

امروز و دیروز دیگه نگران دلار ١٥ هزارتومنی نبودم اما شوک دو روز قبل کار خودش رو کرده بود.

حالا اما تصمیم گرفتم نه غصه چیزهایی که تو اریبهشت قصد خریدنش رو داشتم و همسر گفت صبر کن و الان هیچ کدوم نه که گرون بلکه اصلا موجود نیست و خدا میدونه دیگه کی میشه بهش فکر کرد نباشم. با نبودن اونا باز هم میتونم شاد باشم و زندگی کنم در کنار بهترین  هام.

میخوام برنامه شکرگزاری رو بهتر انجام بدم و ایمان دارم اون معجزه ای که آرزوشو دارم اتفاق می افته


فردا روز پنجمه. آدرس اینستا رو هم که گذاشتم،'پیش به سوی شادی و زندگی

خدایا برای سلامتی و افکار زیبا سپاس بیکران

من می توانم

یک هلو انجیری بزرگ گرفتم دستم و بیخیال از کارهای روی زمین مانده از فرصت خواب بودن ماه اک استفاده می کنم تا بنویسم از حال خوبم و انتقالش به همه شماهایی که مهربونید و بهم انرژی مثبت میدید با حرفای قشنگ و دلنشین و شماهایی که نامردید (شوخی) و یواشکی و در سکوت اینجا رو می خونید :))

بعد از یک ماه من و ماه یک حمام دو نفره رفتیم. آخ که چقدر چسبید دیدن تن ظریفش توی وان حمام و لمس تنش موقع شستن بدون هیچ مانعی. نشیمن وانش را جدا کردم و ماه کوچولوی من بدون تکیه گاه نشست داخل وان و با عروسکهایش بازی کرد. عروسکهایش را پرت می کرد روی زمین و خم می شد که بردارد اما موفق نمیشد :). این وسطها کناره های وان را می گرفت و خم و دست به وان می ایستاد و محکم پای راستش را می کوبید کف وان. از صدای شالاپ شلوپ آب خیلی ذوق می کرد. عاشقشم. خدا میداند که چقدر شیرین شده این روزها. فقط یک کم زیادی به من می چسبد که شاید ناشی از همان اضطراب جدایی باشد. طفلکم بد عادت کرده بود به این که شبها تنگ نفسم :) بخوابد. شب دوم برگشتمان بیدار شد و یک جور ناجوری گریه میکرد که من و همسر از ترس به جای بیدار شدن پرواز می کردیم. دیشب اما بد گریه نمیکرد ولی چهار بار بیدار شد. در حالیکه در این یک ماه اغلب پنج یا شش صبح بیدار می شد و بعد هم نه یا ده.

حالا ماه به خواب بعد از یک حمام گرم و طولانی رفته و من خوابالود و گرسنه، گوشی بدست روی شزلون ولو شده ام رویای یک غذای گرم و خوشمزه در سر می پرورانم. 

جمعه عصر بود که اتاقمان را گردگیری می کردم. نوبت به میز آرایش رسیده بود. وسایلش را روی زمین ریخته بودم که ندایی در درونم نهیب زد که نشستن و دست روی دست گذاشتن و غر زدن مشکلی را حل نمی کند. اوضاع مملکت را هم عوض نمی کند. باید فکری کرد. همسر را صدا زدم و گفتم می دانی که فعلا با وجود حضور ماه ام و کوچک بودنش کار بزرگی نمی توانم بکنم اما اگر بخواهم کاری آهسته و پیوسته شروع کنم که در چند سال آینده جدی اش کنم نظرت چیست؟! همسر چند پیشنهاد قبلی اش را مطرح کرد و گفت خودت جدی نگرفتی! گفتم خودم را می شناسم تنهایی کاری از پیش نمیبرم. من یک مدیر نیاز دارم. یک نفر که هولم بدهد جلو. یکی از خصوصیات قابل تحسین همسر اینست که با وجود اینکه در بهترین دانشگاه کشور در رشته خودش تحصیل کرده اما همیشه توانمندیهای من برایش با ارزش است و تمام این چند سال سعی کرده به من یاد بدهد که خودم را از موضع قدرت نگاه کنم نه از موضع ضعف و انتقاد. بحث به جای مشخصی نرسید چون من هنوز نمی دانم می خواهم چه کنم. اما همسر یک همراه واقعی و مدیر است اگر بخواهم دست به کاری بزنم.

از دیروز با خودم فکر می کنم که این وضع هر چقدر ناشی از عدم مدیریت، تصمیمات نادرست و دزدی گرگی های سران مملکتی باشد!  بخشی از آن هم به خود ما مردم بر میگردد که منفعلانه یک گوشه نشسته ایم و تنها کاری که بلدیم غر زدن و شکایت کردن از اوضاع است.

ما به یک انقلاب صنعتی نیاز داریم برای ساختن این کشور بدون دل بستن به راهکارهای ناکارامد دولت و  سران که آن هم باید مردم دست و دلشان یکی شود.  هر چقدر پراکنده و دور از هم باشیم بیشتر به این آشفتگی دامن می زنیم. همه باید دست به زانو بزنیم. بایستیم و هر کس تا حداکثر توانش تلاش کند تا خودمان و همنوعان ما را از این وضع نجات بدهیم و با آرامش و امنیت اقتصادی و ... در این کشور زندگی کنیم. من همسر امکان رفتن برایمان فراهم است. چند سال قبل هم که همسر از دوندگی برای پیدا کردن شغل مورد علاقه اش هسته شده بود پوزیشن خوبی پیش آمد که خوشبختانه یا متاسفانه به خاطر شغل آن زمان همسر و ممنوع الخروج بودنش بیخیال فرصت پیش آمده شدیم و دوباره تلاش. حالا اما نه همسر ممنوع الخروج است نه مانع دیگری برای رفتن هست. هر دویمان ماندن را دوست داریم. پس باید تلاش کنیم. 

تمام دیروز به یک چیز فکر میکردم. اینکه همه دنیا دارد به نوعی روی علمی که هم تحصیل اش کرده ام می چرخد. چرا علم من و توانمندیهای من هم چرخی از آن میلیاردها چرخ نباشد؟!

دیشب همسر در جواب اینکه هنوز ذهنم از این اوضاع گرانی کمی آشفته است، وضعیت خودمان را با جزییات توضیح داد و حالا فکر می کنم اغلب آن دلواپسی ها برای خانواده ام است. اما نگرانی من کمکی به بهبود اوضاع نمی کند.

حالم خوب است. پر از انرژی ام. خودم و عزیزانم سلامتیم. پس به خاطر خودم هم نباشد به خاطر ماه اک قاطعانه تصمیم گرفته ام دست از غر زدن و نک و نال برای اوضاع اقتصادی پیش آمده بردارم. آشفتگی های ما اوضاع را که بهتر نمی کند هیچ! فضای خانه هایمان را هم دچار تشنج می کند. کودکانمان را از همه بیشتر. چون نیاز نیست بد رفتاری و کج خلقی کنیم تا درونمان را بفهمند و نگران شوند. آنقدر آستانه شان پایین است که بدون سخن یا رفتاری تمامان را می فهمند. نمیدانم حرف هایم در حد شعار می ماند یا جدی جدی حرکت منحصر به فردی از درونش شکل می گیرد اما مصمم ام که با تحقیق یکی از گرایش های کاری در زمینه رشته ام را انتخاب کنم و با فکر قدرتمندی که نه من بلکه همه ما داریم، نقشی در این زندگی بزنم که تا ابد ماندگار باشد حتی اگر فقط خودم از آن نقش با اطلاع باشم. 


غ ز ل واره:

+ می خواهم هموطن، همسر، خواهر، دختر ، عروس و مادر قابل افتخاری باشم برای تک تک عزیزانم.


+ برای یا علی گفتن و شروع کردن یک حرکت درخور و یک تصمیم جدی، قصد دارم از چند روز آینده دوباره برنامه شکرگزاری را شروع کنم. اگر کسی دوست دارد همراهم شود بگوید تا در اینستا برنامه روزهای شکرگزاری را شروع کنم و همراه شود.


+ بیایید از دلخوشی هایمان بنویسیم و شکرگزای کنیم و ببینیم معجزه های الهی را. من ماه را از شکرگزاری که متاسفانه نتوانستم تمام اش را در وب منتشر کنم دارم. یک معجزه از حس و حال خوب آن روزها


سپاس نوشت:

+ خداوندا بابت داشتن همسری که اینقدر شفاف اوضاع مان را برایم تشریح کرد و نگرانی هایم را برطرف کرد سپاس

+ برای داشتن ماهی زیباتر از قرص ماه و شیرین تر از عسل سپاس

+ خداوندا برای سلامتی خودم و تک تک عزیزانم سپاس سپاس سپاس


روز هشتم: از همه انسان‌ها قدردانی کنید

" هیچ وظیفه ای در این دنیا ضروری تر از این نیست که قدرشناس انسان های دیگر باشیم"

سنت آمبروز

اسقف کلیسای کاتولیک



بر مبنای آموزه های معنوی؛ هر آنچه را با تمام وجودمان به دیگران هدیه می کنیم؛ صدها برابر به سوی خودمان باز می‌گردد.

سپاس گزاری در واقع گونه ای انرژی نیرومند است. بنابراین وقتی از کسی تشکر می کنید؛ در واقع انرژی سپاس گزاری را به سوی او می فرستید. اگر انرژی سپاس گزاری را همچون ذره های درخشان تصور کنید؛ پس هرگاه از کسی تشکر می کنید که کاری را برای شما انجام داده است، در واقع این ذره های درخشان و معجزه آسا را روی او می پاشید. انرژی مثبت و نیرومند این ذره های معجزه آسا بر همان انسانی اثر می گذارند که شما از او تشکر می کنید.  ادامه مطلب ...

روز ششم: عناصر شگفت انگیز

"قلب انسان سپاس گزار همیشه از شادی و سرور لبریز است"
دبلیو.جی.کامرون
روزنامه نگار و بازرگان


سپاس‌گزاری کردن از خداوند، قبل از خوردن غذا، در واقع سنتی است که از هزاران سال قبل وجود داشته و مبدأ تاریخی آن به  مصر باستان برمی‌گردد. امروزه اغلب ما این موضع  را نادیده می گیریم که باید، بابت غذایی که می‌خوریم باید زمانی را به سپاس‌گزاری از خداوند اختصاص دهیم. اما استفاده از کارهایی ساده همچون خوردن و نوشیدن، به منزله فرصتی برای سپاس‌ گزاری از خداوند، شگفتی های زندگی تان را به شیوه ای معجزه آسا افزایش خواهد داد!
 
ادامه مطلب ...