+ چقدر راضی و خرسندم از خودم به خاطر تغییرات اساسی که در خونه ایجاد کردم و از اون اساسی تر تغییراتی که در نحوه خانه داری خودم ایجاد کردم. تازه فهمیدم مقید بودن به اینکه هر چیزی رو در اولین فرصت سر جای خودش بزارم تا چه اندازه مفید و موثر هستش توی نظم دائمی خونه
از طرفی بعضی وسایل ریز مثل گل سرهای ماه که جای درستی براشون در نظر نگرفته بودم و هر کدومش یک جا بود؛ با وجود ریز بودنشون خیلی توی بی نظمی تاثیر داشتن و البته تو خونه من همین وسایل کوچولو که نتونسته بودم تصمیم بگیرم کجا باشند عامل بی نظمی بودند روی کابینت ها.
وقتی قرار شد مادر همسر مهمون خونه مون بشه برام خیلی مهم بود که غیر از تمیز بودن خونه؛ هر وسیله ای جای خودش رو پیدا کرده باشه و در رسیدن به این هدف از نظر خودم عالی عمل کردم. حالا چند روز از اومدن و رفتنشون گذشته اما خونه پر از انرژی خوبه و بهم ریختگی ها خیلی جزیی
زنده باد خودم.
+ از یکشنبه با شوک اومدن مهمون دوباره در آخر این هفته چشمه ذوق و خوشحالی ام از اومدن پدر مادر همسر و پذیرایی قشنگمون و اینکه خونه رسما برق می زد خشک شد و نتونستم از حال خوش اون دو روز تعریف کنم. نمیتونم بگم تا چه اندازه لذت بردم از حضورشون. البته شوک اومدن مهمونهای جدید هم یک روزه از بین رفتن ولی به دلیل حساسیتها هر چقدر به اومدنشون نزدیک میشم استرس بیشتری میگیرم
+ از شارمین می پرسم این که رفت و آمدهای راه دور برنامه ام رو بهم میریزه (از چند روز قبلش استرس اومدنشون یا رفتنمون و کار کار و چند روز بعد از رفتنشون یا برگشتن مون که باید خونه رو جمع کنم) و من نمیتونم یک برنامه منظم داشته باشم و حتی جدول برنامه هام تیک نخورده میمونه؛ بهانه است؟ و او میگه بهانه نیست. شاید ....
و همین جمله "بهانه نیست" یک دنیا آرومم می کنه
+ مادر همسر به جز کادوهای تولد ماه اک یک تابه سایز ٣٢ برامون هدیه آورده. دیشب توش خاگینه درست کردم و نمیتونم بگم چقدر خوشحال و خرسندم از داشتن اش و دلم میخواد مادر همسر رو برای داشتنش بچلونم:)))
+ از اونجایی که مهمونای این هفته به برنداشتن اسباب بازیهای ماه اک و دادن همه اونها بعش اعتقادی ندارن!!! برای مراقبت از خودم تو روزای مهمونداری و بعدش، حجم بزرگی از اسباب بازیهای ماه اک رو جمع کردم که نه حرص بخورم چرا همه رو برداشتن نه مثل تیرماه دو روز اسباب بازی نشورم
+ آهنگ های زومبا داره پخش میشه. رسیده به پاپاراتزی. ماه اک باهاش میرقصه و تکرار میکنه
موزیک که تمام میشه ماه اک با عجله میدوه سمت من و هی میگه پاپاریتی
وقتی ازش میپرسم چی؟؟؟ لباشو جمع میکنه که نخنده و با خجالت یه لبخند زیرزیرکی می گه پاپاریتی
اونوقت میرم سمتش و محکم میچلونمش که اینقدر باهوشه
+ از یکشنبه شب زورش رسیده در یخچالو باز کنه
بعد جا میوه ای رو باز میکنه و میگه کُمَ کن. چیزی نداره :)))
+ بعد ازظهر نظرات رو تایید میکنم
+ برای بلاگ اسکای متاسفم به به حریم نویسنده ها تجاوز کرده و وسط پست آخر تبلیغاتش رو که آدم رغبت نمیکنه حتی بازشون کنه اضافه کرده.
سه شنبه ١٦ مهر
از خواب بیدار شده. گذاشتمش پایین و میرم که مانتومو از کمد در بیارم. میدوه دنبالم و میگه "کُدا می یی صَب کن"
پنجشنبه ١٨ مهر
تشک و ملافه آوردم واسه پدر مادر همسر. ماه اک به مامان جونی لش میگه "پَ کن بخوابم"
شنبه ٢٠ مهر
نیگه "تی زیون ببینم" روشن می کنم میگه "هیشی نداره" :))))
یکشنبه ٢١ مهر
حالم بده. رو تخت ولو شدم اومده میگه "غوصه می خوری؟"
دوشنبه ٢٢ مهر
گفتم بیا بخواب. گفته باشه. بعد دیده من چیزی تو دهنم هست و یک لیوان آب دستمه. میپرسه"قُص میخوری؟" میگم نه. آب میخوره میگم بریم بخوابیم؟ "میگه آره" میایم رو تخت اما زعی خیال باطل. من رو بلند می کنه و میگه "بَیَدنیسم بیَم بالا" میریم بهش سوهان میدم. باز میخوره و قبول میکنه که بخوابیم. میام روی تخت. چند جمله به صورت گوشی مخفی تایپ می کنم. عروسک هاش رو پشت من که به پهلوی چپ خوابیدم میخوابونه و من تو همون وصغیت خوابم میبره که یهو میبینم میزنه به من و میگه "پَشو. آب بخویَم تیزیون بینم" عصبانی شدم از بیدار شدنم. بلند میگم چرا نمیخوابی؟ میگه آب بده. اینقدر کلافه ام از بی خوابی که میگم آب میدم اگر نخوابیدی کتک ت میزنم. میگه "باشه" بهش آب میدم و میزارمش رو تخت و میگم بخوابم. اونوقت زیر لب میگه "کُتَک میزنی" من که نمی تونم خندمو پنهون کنم سرمو می برم زیر پتو و غش می کنم از خنده. ماه اک این قدر کلمه رو تکرار می کنه تا میرسه به کلمه کودک، شَبازی (شهربازی) منظور وی خانه کودک هستش خنده من بیشتر میشه و خوشحالم که معنی کتک رو نمیدونه ماه اک که سرش رو گذاشته رو سینه من از تکون خوردنای من خنده اش میگیره و شروع می کنه به خوندن لالایی برای خودش "خوشید خانم خوابیده آبتاب به روش تابیدههههههههه بخواب بخواب ماه اک جون چشَ بَنگی تو قُ قون"
+ دوست عزیزی که از من رمز خواستی. راستش من یادم نمیاد قبلا از شما کامنت داشته باشم. بهم حق بدید که به خاطر عدم شناخت نتونم بهتون رمز بدم.