هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

نفس کشیدن زندگی

بعد از دو روز بی حوصلگی و دمغ بودن؛ سر حال و شاد بیدار شدم. یک صبح شاد اردیبهشتی و من پر از انگیزه و برنامه برای ادامه روز. با وجود ادامه داروها، سرم کم کم درد گرفت. بوی قورمه سبزی فضای خونه رو پر کرده بود و من لبریز از حال خوب بودم با اینکه سرم ناراحت بود. 


ادامه مطلب ...

کم آوردم

یک وقتایی میگم ما خانوما کی فرصت داریم خیلی خوشحالی کنیم و پر انرژی باشیم؟ یک هفته pms یک هفته بعدش درد و بد حالی بعد از اون هم ضعف جسمی 

و حالا تو این وضع کرونا و دلتنگی که حتی میترسی هواپیما سوار شی تا بری خونه پدری همسر که ماشین رو برداری بیاری. نه جرات داری با بچه سوار قطار بشی از بس هودشو به اینور اونور می ماله و نمیدونی که ضدعفونی شده است کوپه ها یا نه. نه جرات داری ماشین رو برات بفرستن چون میترسی اونی که ماشین رو برده تو قطار یا اونی که درآورده کرونا داشته باشه و اصلا نمیدونی موقع تخویل جایی تو ایستگاه راه آهن هست که ماشین رو ضد عفونی کنه؟

کم آوردم. امروز دیگه واقعا دلم میخواست بریم از خونه بیرون. دلم میخواست برم خونه مامانم یا بریم خونه مادر همسر و من بشینم روی تاب و تو هوای بهشت موهام رو تاب عقب جلو بره. البته که ماهک میگه نه تو نشین میشکنه. من بشینم

از ٥ اسفند فقط ١١ فروردین رفتم واسه تعویض کارت بانکم و مابقی رو همش تو خونه بودم. یک وقتایی راضی ام از این دوری چون نوع رعایت کردنهای بقیه رو خیلی قبول ندارم. یک وقتا هم مثل امروز به تمام معنا کم می آرم.


چطور بعضیا تقریبا همیشه میتونن تظاهر به شاد بودن بکنند؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟

مست خوابم اما از شدت ضعف رفتن پاهام نمیتونم بخوابم 

اردیبهشت مبارک

از موج دوم ترس و وحشت از کرونا هم عبور کردم و رسیدم به حس های شیرینی که صبح ها توی وجودم غوغا می کنه. خیلی دلم میخواد کرونا تموم بشه قبل از اینکه اردیبهشت تمام بشه و من لذت خنکای اون آبشار کوچولوی کشف شده توسط من و همسر رو از دست بدم. دلم میخواد کرونا تموم بشه قبل از اینکه ما دیدن سرسبزی های اردیبهشتی مسیر ترکستان  و اطرافش رو از دست بدیم. خیلی دلم میخواد کرونا تموم بشه و ماهک رو کلاس ارف و ژیمناستیک ثبت نام کنم و دوباره برم باشگاه و سر جفتمون با این رفت و آمدها گرم بشه و از ساعتهای طولانی تنها بودن دور بشم. خیلی دلم میخواد به زندگی عادی مون برگردیم فقط برنامه ها طوری پیش بره که همسر زمانهای طولانی تری خونه باشه


دوست نوشت:

هدىٰ جانک تولدت هزاران بار مبارک کوچولوی دوست داشتنی من