هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

نه به دو هفته قبل که میشد با یک پیرهن تابستونی توی خونه جولان داد؛ نه به این هفته که از پنجشنبه هفته قبل و در عرض دو ساعت هوا یخ زد و من چند شبی هست شب ها تا صبح یخ میزنم چون با گرم شدن هوا ملحفه یورگان رو شستم دوختم و جمعش کردم و الان با اینکه دوختن ملحفه سخت نیست؛ دلم نمی خواد این پروسه رو تکرار کنم و دوست دارم با خودم فکر کنم از خونه تکونی؛ تمیز شدن یورگان حذف شده. نیست که خیلی خونه تکونی میکنم؟! :))

البته دوست دارم بتونم و انجامش بدم اما نه در حد خودکشون

راستش من مادر و خواهر همسر و جاری رو درک نمی کنم اینقدر که می شورن و می سابن. تمیزی خوبه اما نه به قیمت از دست دادن سلامتی جسممون. جاری دو سال قبل موقع تزئین شله زرد نذری مادر همسر بهم میگفت: "ما یک جور مرض داریم. برای خودمون وقت نمیزاریم. دائم در حال تمیز کردنیم تو مثل ما نباش" و حقیقت اینه که من نه توان جسمی اش رو دارم در اون حد کار کنم. نه اعتقادی به اون همه کار کردن دارم. شما فکر کن ما تقریبا هر شب با مادرهمسر صحبت میکنیم. هر شب میگه تازه الان نشستم.این برنامه کل سال هستش حالا موقع خونه تکونی اگر پدر همسر نمیامد و تا الاهه شب کار می کرد. این در حالیه که دو سال قبل مچ هاشو به خاطر درد زیاد عمل کرده و کمر درد، پادرد و دست درد زیادی داره و حالا سردردی که عید 95 شروع شده رو هم بهش اضافه کنید. پارسال قسم خورده بودم که بعد از عید تو یکی از کلینیک های درد تهران نوبت بگیرم و ببرمشون ببینیم مشکل از کجاست البته به زور. اما پاندمی شروع شد و دست و پامون رو بست.


بالاخره هفته قبل بعد از یک سال رفتم آرایشگاه. خیلی دوست داشتم موهام رو رنگ کنم اما  اوضاع موهام خوب نیست و بهتر بود مواد شیمیایی بهش نزنم. به آزی گفتم میخوام موهام رو مرتب کنم و بخش کِرم موهام رو کلا بچینم. آزی یک کم موهامو بررسی کرد و گفت موهات که مرتبِ :) بخش کرمش هم نه مو خوره داره نه خرابه. قسمت جالب ماجرا این بود که من موهام رو خودم کات کرده بودم :))) و آزی به عنوان آرایشگر درستی کارم رو تایید کرد. در هر صورت مجبور بودم موهام رو کوتاه کنم چون یک دسته از موهام به خاطر شامپوهای ضد شوره درست از شروع دکلره ها کات شده بود و برای هماهنگی باید موهام خورد میشد. دوست داشتم کمی یک دست تر باشه اما نمیدونم چرا هیچوقت نتونستم با کات کردن موها ارتباط برقرار کنم. ماهک جانِ طفلکی رو به خواست خودش برده بودم. البته دلم میخواست اگر لازمه آزی موهاشو کمی نوک گیری کنه. اما آزی گفت موهاش خوبه دست نزنیم. آزی عاشق موی بلنده و طلایی های ماهک تقریبا به خطر کمرش رسیده.

از اونجایی که از آرایشگاه رفتن خوشم نمیاد و چون با آزی دوستم و میدونم چقدر تمیز و حساسِ، ترجیح دادم از ناخن کار خودش نوبت بگیرم. بالاخره ژلیش کردم اما کارش رو تمیز انجام نداد. البته میگفت خیلی تکون خوردی و خجالت کشیده بود بگه تکون نخورم. با این حال با وجود ماهک اینقدر سختم میاد جای دیگه برم که ترجیح میدم پندار کارمو رو انجام بده. امیدوارم واقعا به خاطر تکون خوردنام موقع صحبت با آزی کارش رو تمیز انجام نداده باشه. از اینا گذشتههمون روزی که کوفته پختم متوجه شدم لپ پر شده. آزی گفت مشکلی نیست بیا درستش میکنه اما چون باید با همسر هماهنگ بشم که بتونه ماهک رو نگه داره هنوز نشده برم. تازه امروز دیدم یکی از ناخنام از ته ته داره میشکنه :((( امیدوارم

ماهک منتظره برم باهاش بازی کنم و منی که کلی صبر کرده بودم که حرفام رو بنویسم جز مسائل روزمره چیزی به ذهنم نیومد.


بعد از ظهرها وحشتناک خوابالود میشم و وقتی هم میخوابم بیدار شدنی کسل ام. سرم رو با گوشی گرم کردم که نخوابم

من: کلی تلاش کردم که نخوابم

همسر: آفرین. ماهک تو هم تلاش کردی؟

ماهک: نه من نشسته بودم. کاری نمی کردم! مامان هم نشسته بود

:)))))


همسر: بریم پرتقال هامون رو بگیریم؟

من: می بری پلاسکو؟

همسر: نه. یه وقت دیگه

ماهک: (با تحکم) آخه مامان ظرف لازم داره ه ه ه  

همسر: خوب بعدن بخره

ماهک: منم میخوام برای بّرارّکی (اسم عروسکش بهارک هست) کالسکه بخرم

من: اونوقت باید بری اسباب فروشی نه پلاسکو  (به اسباب بازی فروشی میگه اسباب فروشی) 

ماهک: حامی می بری اسباب فروشی؟

من: پس من چی که میخواستم برم پلاسکو؟

ماهک: هر موقع کرونا تموم شد حامی میبره

همسر: آفرین من اصلا به ذهنم نرسیده بود

من:


ماشین افتاده تو دست انداز.

ماهک: ببین حامی، ماشین که خراب میشه هی می پره بالا. باید ببری دسته اش رو دست کنی که نپره بالا



من و همسر داریم حرف میزنیم. رسیدیم به اون مرحله ای که یک کم حرفامون همزمان میشه. ماهک با صدای بلند میگه نباید حرفاتون رو گاتی کنید. باید نوبتی حرف بزنید :)))


هفته قبل معنی کلمه "مشکل" رو نه از من خودش یاد گرفته بود. همسر از راه رسیده میگه گوشی تو بده ببینم مشکل اش چیه. :))

بعد تلفن بازی میکنه.. تلفنش مثلا زنگ میخوره جواب میده که فردا میام مشکلت رو ببینم


موهای همسر رو شونه میزنه و میگه :"موهاتو نمیشه بافید. کچلی" چند دقیقه بعد میگه من مثل "پرنده هام" اما تو مثل باختی ها هستی (منظورش برنده بوده)


تو آرایشگاه متوجه معنی کلمه حداقل شده بود. رفتیم حمام میگه حداگل بده خودم بشورم :)))


غ ز ل واره:

+شماهایی که توی ژلیش تجربه دارید بهم میگید چطور باید ازش مراقبت کنم؟ 


+قدیما یکی از حرف زدن های بچه اش میگفت و ذوق میکرد می گفتم چرا؟ حالا خوب میفهمم حس این که بعضی از کلمه ها رو برای اولین بار از زبون بچه ات بشنوی اونم با کاربرد کاملا درست عالیه


نظرات 4 + ارسال نظر
هدیٰ شنبه 9 اسفند 1399 ساعت 22:21

خب حقم داری عشق کنی با این بچه
من عاشق اون موهای طلایی تا کمرشم

من با ژلیش اصلاً اوکی نیستم و ناخونام حساسن. این سری ایران بودم لمینت کردم و خوب بود ولی من توی ورزش کلاً زود ناخونامو از دست می دم :)) یعنی خودشون خوبن ولی وقتی کاری روشون انجام بشه، توو تمرینا می شکنن.

خیلی بلاست دخترت بهونه داد دستِ باباش :)))))

اگر ببینیش حالت هم داره خیلی خوبه

به موادش حساسیت داری؟
خوبه تو ورزش از دست میدی کلش منم اونقدر ورزش میکردم که ناخنام تو ورزش میشکست نه همینطوری
پس تو راحت تری کاری روشون انجام ندی

محدثه شنبه 9 اسفند 1399 ساعت 08:59

اول بگم ماه چه خواستنی شده... صداهاش ضبط کن... من تجربه ژلیش ندارم غزل، چون این یکی شانس آوردم دستام کشیدس و ناخن های قشنگی دارم با یه قوس دوست داشتنی... فقط وضو میگیرم ، لاک میزنم تا وضوی بعدی و اگر بیرون برم هم دستکش میپوشم...
مادرشوهر باید خدمتکار بگیره... دو سال تشویقش کنید تا بپذیره

آره خیلی شیرین شده
خیلی خوب حرف میزنه
تو صحبت هامون نظر میده و من میخوام غش کنم براش
دقیقا ناخن های منم همینطوره اما اصلا بلند نمیشه از بس میشکنه یا لایه لایه میشه گوشه هاش
دستکش برای مراقبت؟ من چون بدم میامد به وسایل دست بزنم میپوشیدم
بی فایدست پنج ساله میگم و نه فقط من همسر و پدر همسر هم میگن ولی بی فایدست

نسترن شنبه 9 اسفند 1399 ساعت 08:28

هم محیطش خیلی خوب بود هم کسی که کارم انجام داد خیلییییییییی انرژیش خوب بود خیلی حال ِ خوبی داشتم با اینکه من از اداره رفته بودم و بقیه خیلی چیتان پیتان و شیک بودن ولی من فقط لذت بردم
عی جان اگر کلسیم نمیخوری بخور حتما البته من حتی با خوردن کلسیم و ویتامین های دیگه هم ناخنهام از بیخ میشکنه

چه عالی
اینکه بتوتی اونطوری لذت ببری یک هنره
متاسفانه نمیتونم ملسیم بخورم به خاطر میگرن
باعث سردردم میشه
ولی بقیه ویتامینا رو میخورم

نسترن جمعه 8 اسفند 1399 ساعت 14:37 http://second-house.blogfa.com/

ژلیش جذابتون مبارک باشه
برای عید ۹۸هم من سانا سنتر وقت مانیکور و پدیکور گرفتم، نگم چققققدر حال خوبی برام داشت...هی نگاه ناخن هام میکردم و لذت میبردم،حست برام کاملا ملموسه
دم بهار میشه حس رسیدگی بخود خیلی بیشتر بیدار میشه
وای یورگان گفتند عاااالیه ببین خیلی از خانمهای ترک این بیماری رو دارن انققققققدر میشورن و میسابن خدا می‌دونه
مااااه عااالیه، حداقل
مشکل چیه
خوشم میاد کالسکه رو ارجح میدونه
عاااشقشم با اون صدای جذابش

مرسی مهربونم
چه جای حال خوب کنی نوبت گرفته بودی یعنی حال خوب تو چند برابر من بوده
من که کلا خیلی وقت بود دلم تغییر میخواست ولی فعلا که ناخنم شکسته و حالم گرفته شده که نکنه ژلیش هم جلوی شکستنش رو نگیره :( کار سنگینی هم انجام ندادم آخه
آره منم چون یورگان رو مادرهمسر خودش درست کرده انگار متعهدم بگم یورگان نه لحاف
خیلی بده که اینقدر خودشونو اذیت میکنند
تازه ق رو نمی تونه تلفظ کنه اینقدر قشنگ میشه وقتی میگه
آره تلفن بازی میکرد میگفت فردا میام مشکلت رو میبینم
دقیقا کابسکه ارجح بود
مرسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد