هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

تمامش کردن

دزیره؟! تمام شد. نخواندمش. بلیعدمش. شب و روز نداشتم آنقدر که دلم را برده بود

چیزی که کتاب را جذابتر میکرد این بود که یک بخش مهمی از وقایع تازیخ اروپا خصوصا فرانسه و سوئد را روایت می کرد و نداشتن گزافه گویی های حوصله سر بر، توصیفات زیاد از حد نقطه قوت این کتاب بی نظیر بود. نقطه ای از کتاب نیست که بدون رخ دادن اتفاقی فقط درگیر توصیفات شود. توصیف های خیلی به اندازه اند آنقدر که با لذت می خوانی. احساسات آدم رو حسابی درگیر میکنه. اینقدر کشش داره که نمیتونی بیخیال ادامه اش بشی. و برای کسی که اطلاعات تاریخ و جغرافیایی اش کم هست به دلیل روایت داستانی می تواند به خوبی در ذهن ثبت شود.

از طرفی به ندرت به توصیف ظاهر افراد خصوصا خود دزیره می پردازد.

یعنی من تا آخر کتاب نتونستم بفهمم بالاخره دزیره زیبا بوده یا نه؟! تنها فردی که درباره زیبایی اش در کل داستان حرفی هست ژوزفین همسر اول ناپلئون بناپارت است.

به شدت خوشحالم که کتابی که سالها بود دوست داشتم بخوانم و هر بار به نوعی سمتش نرفته بودم این همه حس خوب توی دلم ریخته. یک احساس سبکی عمیقی دارم. اینکه کار بزرگی انجام دادم و از امشب میتوانم بیشتر بخوابم

صدای خانم درخشش فوق العاده بود و مطمئنم هر بار صدایشان را بشنوم من را پرت میکند وسط خاطرات دزیره. مثل صدای خانمی که "نفرین زمین" را می خواند و با اینکه قصه را خیلی دوست دارم اما من خیلی وقتها می بینم رفتم وسط کتاب "شوهر آهو خانم" کتابی که على رغم شاهکار بودن دوستش نداشتم و ازش متنفرم به خاطر حماقت بی پایان شخص اول قصه که درش موج میزند.


در مقابل این شاهکارها هستند بعضی رمانها که آنقدر سطح پایین هستن که فقط با در انتخاب دو شخصیت بسیار پولدار و خیلی زیبا و توصیف خانه هایی به زیبایی خاص دنبال جذب مخاطب هستند

  

غ ز ل واره:

+ هر بار همسر مجبور میشه بره خرید استرس دارم تا زمانی که همه چیز ضد عفونی بشه و بره سر جاش. اونوقت بعد از یک دوش دنیا رنگ میگیره. چشمهام شسته میشه و لبریز میشم از زندگی. 


+ تو این روزای "در خانه می مانیم" متوجه شدم من اونقدر از تنهایی اذیت میشدم که بی اختیار زیاد سر ماهک داد میزدم یا غر میزدم. و حالا که همسر هست و گاهی اگرچه خیلی کم دور ماهک می چرخد و به اش رسیدگی میکنه من خیلی آروم ترم. از کرونا می ترسم اما وقتی ذهنم رو ازش منحرف میکنم حالم خیلی خوبه. حتی با اینکه برخلاف پایزز به شدت دلتنگ خانوادم میشم و امکان یدنشون(فیزیکی) نیست و حتی ١٧ روزه از خونه بیرون نرفتم باز حالم بهتر از وقتهایی هست که همسر سر کار بود و آخر هفته ها اگر زمانی میگذاشت میرفتیم تفریح. چون در طول روز هر زمان اراده کنم کسی هست کنارم که باهاش حرف بزنم حتی در حد چند کلمه


ماهک نوشت:

اسباب بازیهاش رو پخش کرده. بهش میگم چرا همه چیز رو پخش کردی؟ 

چند دقیقه بعد اومده توی آشپزخونه و چشم اش میفته به دو تا دستمالی که برای شیطنت های خودش انداختم روی فرش آشپزخونه که خشک بشه و زمین رو خشک کردم. با صدای بلند دستاشو جلوی صورتش تکون میده و با تحکم میگه چرا اینا رو پخش کردی؟! و من و همسر از خنده نصف شدیم اما مجبور بودیم خیلی جدی باشیم که اثر تربیت شیک مون از بین نره :)))

بسته بندی شیر براش جدیده میگه "بده اِتِحان کنم" به خاطرش شیر به اون بزرگی رو باز کردم. یک کمش رو مزه مره میکنه و میگه "ببر اتحان کردم"  منو میگی !!!! :)))

نظرات 4 + ارسال نظر
مرضیه جمعه 23 اسفند 1398 ساعت 22:55 http://because-ramshm.blogfa.com

منم بیشتر بخاطر وقایع تاریخیش بیشتر لذت بردم و اینکه دزیره چقددددر مستقل بود، چقدر قشنگ با اونهمه علاقه مادر به فرزند تصمیم عاقلانه گرفت و پسرش رو گذاشت بمونه و خودش برگشت چقدددر با همسرش بهم میومدن، هر دو آدمهایی خوب و مصمم

ولی اصلاخیلی از ژان بابتیست حرصم گرفت که راحت گذاشت بره و برای تاج گذاری از هر دوتاشون
نه اون گفت بیا نه این رفت
من کلا کیف کردم باهاش

ویرگول جمعه 23 اسفند 1398 ساعت 21:08 http://Haroz.mihanblog.com

من هولین بار دزیره رو تو چهارده سالگی خوندم و از اون به بعد تا الان که ۳۶ سالمه امکان نداره هر سال نخونمش.
از وقتیم که اومدیم اینجا هر بار پس از خوندنش دلم هوای رفتن به پاریس رو می کنه.
دزیره عالیه من واقعااااا عاشق این کتابم
البته من کلا از کتاب صوتی خو شم نمیاد. من حتی با رادیو هم مشکل دارم. اما خوبه که لذتش رو می بری.
حیف دوریم از هم وگرنه من نسخه بدون سانسورش رو دارم می دادم بخونی.

ویرگول خدا ازت نگذره که بدون من سانسور نشدشو میخونی
من تمام مدت میگفتم این دزیره و ژان بابتیست اصلا کی ها با همن اینکه همش کار میکنه و جنگه

منهم دوست نداشتم
اما وقتی دیدم فرصتم کمه با بچه تصمیم گرفتم فعلا اینطوری مطالعه کنم
البته برادران مارامازوف رو کتابشو خریدم چون صوتی اصلا نمیشه روش تمرکز کرد اینقدر که پیچیدست یه جاهاییش
ولی فقط ٨٠ صفحه رسیدم بخونم
ببینم کی تمام میکنم

یعنی هزاران بار افسوس که نمیتونم بدون سانسور بخونمش
کاش زبانم خوب بود و لاتینشو گیر میاوردم

ستاره پنج‌شنبه 22 اسفند 1398 ساعت 22:04 http://Setareha65.blogsky.com

عزیزم من کتابشو نخوندم ولی چند سال قبل فیلنشو دیدم که خیلی خیلی قشنگه، دزیره هم واقعا زیباست، پیشنهاد میکنم حتما ببینی، اسم فیلمش دزیره هست

کتابش عالی بود
فیلمشم میبینم

نسترن پنج‌شنبه 22 اسفند 1398 ساعت 03:42

دزیره رو وقتی نوجوان بودم خوندم،از دایی جانم بهم رسیده بود...ولی حالا که بیخوابی زده به سرم هرچی فکر میکنم هیچیییی ازش یادم نمیاد...

ماه جاااانم اتحان کنم

یک خلاصه اش رو بخونی یادت میاد

بله اتحان میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد