هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

این قافله عمر

یکشنبه ١ بامداد

دارم از خستگی میمیرم. اما حجم آرامشی که با پا گذاشتن تو این خونه تو وجودم میریزه قدرتش از خستگی و خوابالودگی بیشتره. ماه اک از شدت هیجان نمی تونه بخوابه. چندتا میک می زنه بعد سرش رو میاره بالا میگه: "مامان جون، کجایی؟ چه کا می کنی؟" و وقتی مامان جون صداشو نمی شنوه با سریع پا میشه و بدو بدو خودش رو به مامان جون می رسونه. سه ربعی به همین شکل چرخه شیر خوردن، نخوابیدن، بدو بدو رفتن تو بغل مامان جون تکرار میشه تا اینکه با صداش بیدار میشم و می بینم صبح شده


دوشنبه

با سر و صدای ماه اک و سردردی که دیشب موقع رفت و آمدای نیمه شب ماه اک و با پریدن خوابم شروع شد بیدار میشم. ماه اک از شدت هیجان زود بیدار شده و داره شلوغ می کنه. حال خوبی دارم و درونم یه حس قشنگ هیجانی هست که دلم میخواد همه رو بغل کنم اما یک گوشه کاناپه خودم رو جا دادم و هیجان مهری که درونمه داره خودش رو به در و دیوار میزنه.

دلم میخواد مادر همسر رو بغل بگیرم و محکم بچلونمش. و همسر رو که دلم میخواد اونقدر بچلونمش که دادش در بیاد اما متاسفانه اینقدر زورم کمه که اون داد منو در میاره :)))


تو دلم میگم چی میشد مامان اینا هم هی محبور نبودن جابجا بشن و من وقتی هم میرفتم خونه اونا همین آرامش رو داشتم؟ چی میشد اون قضیه دست نشستن به کل از بین میرفت و من با همه وجودم لذت می بردم از بودنم تو خونشون یا بودنشون تو خونمون؟! و بعداز هر دیدار اضطراب این دست نشستنِ باعث نشه من احساس کنم که باید همه چیز رو بشورم؟!



سه شنبه یک بامداد

جاری و خانوادش به شدت حاشیه ساز شدند و کار به جایی رسیده که مادر همسر میگه نمی بخشمشون. ما در حق پسرمون ظلم کردیم که با اینا وصلت کردیم و من خدا رو شکر می کنم از ته دل که خانواده من اهل حرف ببر و بیار غیبت نیستند. اینطوری هم من آرامش دارم هم همسر هم خانواده هامون


چهارشنبه یک بامداد

قرار بود کلی خرید کنم اما....

بر اساس اعتقادی بی پایه و اساس بازار لوازم خونگی تا سیزده محرم تعطیله. و بازار خرید لباس؟! تعطیل نیست اما دیگه جنس به درد بخوری واسه خرید پیدا نمی کنی. تو بازار لاله دنبال مغازه ای بودم که سه ماه پیش ازش برای همسر خرید کردم. بعد از کلی چشم چشم کردن یک مغازه با اسم مسخره " دو ب دو" دیدم که شبیه اون مغازه بود. فروشنده رو که دیدم مطمئن شدم. ازش پرسیدم و فهمیدم مجبورشون کردن اسم های فارسی بزارن. حتی مغازه BAQA هم یک اسم قلی اوغلی طور گذاشته بود و ته مونده جنسای خارجی اش رو می فروخت و میگفت دیگه باکا نمیاریم. هم خیلی گرون شده هم مجبورمون کردن جنس ایرانی بیاریم. حالا موندم اسکیچرز، گریدر، adl، Ronan، پیرگاردین و چندتا مغازه دیگه چی به سرشون میاد؟ من مخالف حمایت از تولید داخلی نیستم اما هر چیزی جای خودش رو داره. اگر طراح ایرانی مثل "ساحل" کاراش خاص باشه حتی گرون هم باشه آدم دوست داره بخره و به نظرم خودش یک برند داخلی محسوب میشه. ولی اگر قصدشون حمایت از تولید داخلیه پس چرا این همه کارخونه و تولیدی توی یکی دو سال گذشته تعطیل شدن؟ 


+ موقع خرید ماه و بچه های عمه اش به قدری بازی کردند و خندیدن که نفهمیدن زمان خرید چطور گذشت. یک شلوار پارچه ای خوشگل و یک شومیز بلند خیلی دوست داشتنی خریدم. اما مانتوها همه بی ریخت :)) لباس بچه هم که یُخ

روسریا هم زشت. البته من یه شال سفید میخواستم که چیز خوب نبود و مغازه روسریهای ابریشم هم نرفتم چون روسری قبلی رو گفت تا میشه نشور و من آدم روسری نشستن نیستم اونم اگر سفید باشه و یک کوچولوی شیطون بلا هم داشته باشی


+ تو خونه بحث مشکل شوهر نسرین میشه. همشون ناراحتند. همسر به باباش میگه باید با شوهرش حرف بزنید. بابا هم میگن من حرف زدم نتیجه نداد. از ما حمایت از دخترمون برمیاد بقیه اش با خودشه. گاهی یک انتقادهایی به همسر نسرین میاد تو ذهنم اما وسطش با زور هولشون میدم تو و در رو محکم می بندم. میگم کلاتو بگیر باد نبره. مردم رو هم قضاوت نکن

ماه اک حسابی بهش خوش میگذره. راه میره میگه مامان جونی

رزا هم که میاد دیگه ما نمی بینیم شون. 

فردا مادر همسر شل زرد می پزه چه شله زردی :) 



+فرصت کنم نظرات پست قبل رو تایید میکنم

نظرات 7 + ارسال نظر
نسترن شنبه 23 شهریور 1398 ساعت 09:42 http://second-house.blogfa.com/

خوشحالم بهت خوش گذشته غزل جان
من هم خونه مادر همسر همین حس رو داشتم ولی اینسری...
من لاله پارک رو خیلی دوست دارم و اجناسش واقعا عالی بودن حیف حالا اینجوری شده

عالی بودا

عزیزم خوندم ولی اونقدر بی حوصله بودم یادم رفته کامنت بزارم
عالی بود الان زدن ترکوندن دیگه
خدا کنه اسکیچرز تا آخر سال هم باشه و اون کفشی که من دنبالشم داشته باشه که بخرم

هدیٰ جمعه 22 شهریور 1398 ساعت 23:25 http://Www.Pavements.blogfa.com

خوش بگذره بهت غزل جونم البته فکر کنم برگشتی خونه تا الآن.

انقدر خسته ام که امروز هر جا نشستم پتانسیل اینو داشتم که همونجا بخوابم! ولی نمی شد! نمیذاشتن!!

خلاصه که الآن هم باز در شرایط عجیبی پستتو خوندم ولی همیشه حالمو خوب می کنی دیگه.

خوشگل خانومتو ببوس با این لبای پروتزی

شب بخیر

ممنونم هدیٰ جانکم
منم دارم دعا می کنم خوب باشی و حال محمد راستین خوب بشه
الهی. چه خوبه داشتن دوستای به این خوبی
اگرچه گاهی کتک لازم میشن که نمیزارن بخوابی
مرسی هزیزم
بوس روی صورت ماهت
آره آدم لباشو میبینه یاد این خانوما میفته که یه ماچ میکنند سه لیتر آب میکالند تو صورتت

تبسم جمعه 22 شهریور 1398 ساعت 16:07

چقدر خوبه که حال دلت خوبه

وااااای که تصورم این که مامان جونش براش میمیره
خدا رو شکر یک عروس پیدا شد خونه مادرشوهر حالش خوب باشه
دعا و سعی می کنم عروس های آینده من هم حس خوبی داشته باشند از خونه من
چقدر تنهاست مادری که دختر نداره مثل من
خدا ماه اک را حفظ کنه
به نظرم اگر تولید کننده داخلی رو حمایت کنند و تولید کننده هم وجدان کاری داشته باشه همه مردم جنس ایرانی می خرند

عالی بود تبسم جان

دقیقا همینطوره
ان شالله که همینطوره
عزیزم
این روزا همه بچه ها پی زندگی خودشونن چه دختر چه پسر
ان شالله تن اتون سلامت باشه
موافقم

شکوه جمعه 22 شهریور 1398 ساعت 09:31

سلام میشه در آینده عروس منم توی خونه ی ما آرامش داشته باشه؟آرزوی من اینه چون با آرامش اون پسر من هم قطعا حال بهتری خواهد داشت. آمین یا رب العالمین

سلام
ان شالله که همینطوره
مامان منم نگرانیش همینه

شارمین پنج‌شنبه 21 شهریور 1398 ساعت 20:42 http://behappy.blog.ir

سلام

همین که تو خوبی کافیه

سلام شارمین هزیز
ان شالله که تو هم خوب باشی

بهار پنج‌شنبه 21 شهریور 1398 ساعت 20:32 http://Searchofsmile.blog.ir

چه پست حال خوب کنی
تو تنها عروسی هستی که فامیل همسر رو بیشتر دوس داره

بیشتر دوست ندارم
تو جمعشون آرامش دارم
ولی تو خونه پدری مشکلات و یک سری مسائل جانبی نمیزاره لذت ببرم 
چه بسا اذیت هم میشم و فقط دلم میخواد برم خونمون با اینکه همشون خیلی بهم محبت میکنند
به نظرم وسواس تو این حس حال نقش مهمی ایفا میکنه

فرزانه پنج‌شنبه 21 شهریور 1398 ساعت 09:30 http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

خدا رو شکر که خونه مادر همسر انقدر بهت خوش گذشته
در مورد ممنوع کردن اجناس خارجی واقعا مسخره ست. میخوان مجبورمون کنند جنس بی کیفیت ایرانی بخریم؟؟؟ خب اگه جنس ایرانی کیفیت داشت که خود مردم میرفتن سمتش و دیگه نیازی به این کارا نداشت. عوض اینکه دولت از کارخونه دارها حمایت کنه تا بتونن جنس باکیفیت تولید کنند میخوان مردم بیچاره را به زور مجبور کنند جنس بی کیفیت بخرن؟؟ چه سیاست مزخرفی ! مردشور عقل و منطق مسئولین این مملکت را ببرن

ممنونم
چطور پستمو با اون همه غلط املایی خوندی؟
به نظر من هم این کار بد نیست اما در حد تعادل
اول باید تولید کننده داخلی رو حمایت کنند؛ کیفیت اجناس رو بالا ببرن بعد به فکر حذف اجناس خارجی بیفتنداین کار نمیتونه دائمی ادامه پیدا کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد