هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

کپی شده ولی دوست داشتنی

همسر می گه برنامه های کپی خوب نیستند اما به نظر من برنامه داریم تا برنامه. 

من بفرمایید شام رو هر از گاهی میدیدم اما فقط محض اینکه تلویزیون هیچ برنامه ای نداشت و گاهی زیادی حوصله ام سر می رفت

مدتها بود که جم کیدز و گاهی شبکه پویا برنامه ثابت خونه ما بود. یعنی یا تلویزیون کلا خاموش بود یا وقتی روشن بود روی این کانالها بود. ماه اک هم بین بازیهاش و به من چسبیدن هاش هر از گاهی یک نگاهی به تلویزیون می انداخت. غیر از اون گاهی شبکه های موزیک هم میدیدم. شنبه خیلی اتفاقی زدم شبکه نسیم و دیدم اشکان خطیبی، سروش صحت، مهدی پاک دل، رامبد جوان .... جمعی از بازیگرایی هستند که من دوستشون دارم!  مهدی پاکدل و "اولین شب آرامش" سروش صحت و "داستان یک شهر" و رامبد جوان و "خانه سبز"و اشکان خطیبی که یادم نمیاد چه سریالی بود که خیلی خوشم میومد؟ نه از سریالش از بازی اشکان خطیبی

 مدتهاست نه فیلم می بینم نه سریال اما دیروز عصر با برنامه شام ایرانی اینقدر لذت بردم و کیف کردم که مدتها بود هیچ برنامه و فیلمی این لذت رو به من نداده بود.  دیروز فارغ از مشغله هام در کنار ماه اک اون یک ساعت رو به خودم اختصاص دادم و تنهایی بلند بلند خندیدم.چه یک ساعت شیرینی بود.

چقدر حالم خوبه. اتفاق متفاوتی نیفتاده. عملکرد من در موقعیت مشابه متفاوت بوده. زنده باد خودم :)


روزتون پر از انرژی و حال خوب

+ یکی از متن‌هایی که قبول کرده بودم تمام شد. یک بار سنگینی از دوشم برداشته شد. دوتاش رو همسر انجام داد. دو هفته پر کار دیگه پیش رو دارم. بعد از اون منم و ماه‌اک و وقتای آزادی که فرصت هست یک بخشی اش رو به خودم و تغییرات اساسی اختصاص بدم. تصمیم دارم لایف استایلمون رو کمی تغییر بدم. خدا کمک کنه این یکی هم به خیر و خوبی و قبل از موعدش آماده تحویل بشه.به خاطر ماه‌اک عذاب وجدان دارم که زمانم براش کمه


+ اگر تمام عمرم مثل دیروز روی کارم تمرکز کرده بودم الان کجاها که نبودم؟! :(

فقط 5 دقیقه

درست امروز که خییییلییی کارم واجب بود ماه از 8 صبح بیدار شد. ظهر یک ساعت خوابید. شب هم مثلا 9:30 خوابید. اما تا 1 چهار بار بیدار شد و شیر خورد و من الان از شدت خواب، خستگی، شیردادن زیاد در شرف بیهوشی ام اما با اینکه از عصر تا الان هر چه ماه اجازه داده بدون وقت تلف کردن کار کردم؛ نشد. تمام نشد. سرعت عمل؟!!!!!!! خدایا کمک باید تمومش کنم و بخوابم. باید تحویلش بدم

+ همسر گفت ماه رو نگه میداره که کار کنم. اما از نظر من موفق نبود. سرش رو می گرفت چسبیده بود به من. تهش هم میگرفت بازهم چسبیده بود به من :((

بعد نوشت: سرم گیج میره از خستگی اونوقت همسر به جای اینکه شرایط پیش آمده را بپذیره که من با بچه و دو بار سفر کارم عقب افتاده که یکیش ایراد داره؛ نشسته فلسفه می بافه و ته مونده انرژیهامون رو به صفر رسوند. حالا منم و یک کار که باید تمام بشه و یک اعصاب خورد که نمیزاره همون یک ذره تمرکز رو هم داشته باشم و یک فردای بی خواب و گیج

غیرمنتظره

هنوز شستنی های سفر هفته قبل تمام نشده که  به طرز غافلگیرانه ای فهمیدم دوباره باید ساک ببندم. رفتن و دیدن عزیزان خوبه اما از راه و جاده یک ترسی تو دلم میاد که نکنه زبونم لال اتفاقی بیفته؟!

یکی از عزیزان همسر باید عمل کنه.

مادر همسر می گه نیاید. راه دوره نگران میشم.

خودم هم به خاطر راه دور و کار ترجمه که گیر افتاده تو این رفت و آمدها اصلا حس رفتن ندارم. بیشتر یک نگرانی ته دلمه که ان شالله بی دلیله و به خاطر فاصله کم سفرهاست.

یک اشتباه بدی که من کردم اینه که صندلی ماشین برای ماه اک نخریدم چون جاری گفته بود که بچه اش روی صندلی ماشین ننشست. اما الان می بینم اگر تمام روز هم گریه کنه تا عادت کنه باید میخریدم تا تو راه رفت و آمدها اینقدر دلواپس نباشم. خصوصا که تو سه سفر آخر هیچ جوری حاضر نیست از من جدا بشه و موقع خواب تو کریر (بماند که براش کوچک شده) بخوابه. حالا یک صندلی که با 1میلیون موقع خرید سیسمونی میتونستم بخرم  رو باید 4 میلیون بخرم. همسر هم ماشالله تو خریدها دل گنده ای داره و صبر زیاد. برعکس من :( 

همسر میگه برای عیادت میریم. ساکت یک ربع زمان لازم داره اما نظر من این نیست.

نگرانم بد قول بشم و کارم به موقع آماده تحویل نشه:((


یک چایی بخورم شاید بتونم یک قسمت کار نیمه کاره رو تموم کنم


+ سفر کنسل شد :)