هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

ّخدمت کردم و رها کردم

+ ذهنم درگیر سفر بلاتکلیف آخر هفته است که در هاله ای از ابهام کاری همسر گیر کرده. کتاب " با خالق هستی" را هفته قبل بعد از چند سال دوباره خواندم. از آن کتابهای دلچسب است که باید بارها بخوانی تا حرفهایش برایت نهادینه شود در وجودت و خداگونه زندگی کنی. به دنبال پیدا کردن مطلبی در کتاب، یک جورایی کتاب را دوره می کنم. می رسم به این قسمت که وقتی چیزی انجامش در دست تو نیست و برایت مهم است بگو: " خداجان رها می کنم. همه چیز را به تو می سپارم".  جمله که تمام می شود مکث می کنم. می ایستم. همین جمله را تکرار می کنم و ذهنم را از قضیه سفر را رها می کنم. حس سبکی در وجودم می پیچد و می روم دنبال کارهایم. انگار آن مطلب ناتمام در ذهنم ماموریتش رساندن دوباره ام بود به این جمله. 


+ ماه اک داره شیر میخوره. تازه خوابش برده. برای بار چندم کتاب بهانه را برداشتم که شروع کنم؛ باشد که این بار تمامش کنم.  اما تصمیمم عوض می شود. دنبال یک مطلب جذابم که تشویقم کند کتاب را دوباره نیمه کاره رها نکنم. فصلی را که عنوانی مشابه "چطور ترک بهانه ها را نهادینه کنیم" دارد باز می کنم و شروع می کنم. 

همه حرف این فصل این است که باید یک انسان الهی شوی تا بتونی عادت بهانه آوردن برای انجام ندادن کارها را ترک کنی. می گوید:

 ما از خدا دور یا جدا نیستیم. ما خود خداییم چون بخشی از وجود خداییم. پس از او دور نیستیم فقط منیت ما را از خود الهی مان دور کرده. خداوند ذاتش بخشش کننده است پس ماه هم باید بخشاینده باشیم و به خلق خدمت کنیم. در حالیکه به دنبال منیت ها دنبال منافع خودمان هستیم و دائم در حال طلب کردنیم. اغلب مردم فکر می کنند با فکر کردن به آنچه می خواهند طبق قانون جذب عمل می کنند و در عجب اند که چرا قانون جذب عمل نمی کمد. در حالیکه وقتی شما مثلا می گویید: "پول می خواهم" کائنات هم در جواب شما می گوید: " پول می خواهم" و این زمانی است که شما آشفته و بهم ریخته خواهید شد.

برای درست عمل کردن و استفاده از قانون جذب باید به کائنات بگویید: " چه خدمتی از من بر می آید؟" و در این زمان کائنات هم به شما می گوید: " چه خدمتی از من ساخته است؟" و کائنات با خدمت کردن، شما را به آنچه می خواهید می رساند


خواندن این فصل و فهمیدن اینها هیجان شیرینی در درونم ایجاد کرده. خصوصا وقتی جدول بهانه ها را می خوانم که در مقابل بهانه " من لایق این کار یا... نیستم" نوشته همه موجودات لایق رحمت الهی اند" و این دقیقا چیزی است که در قران هم آمده و آبی می شود بر آتش گاه و بیگاه لایق نیستم ها.


حقیقتش از وقتی ازدواج کردم چیزهایی دیدم و اتفاقهایی برایم افتاد که هر بار از خودم می پرسیدم:" منی که همه کارهابم سخت انجام مبشد از کی اینقدر اموراتم رام شده اند؟ اصلا چه شد؟ از کی لایق این زندگی شدم؟!" و همه اش را ربط می دادم به آن سه ماه عجیب و سخت که نیمه شبها از ترس و دلواپسی بیدار می شدم. همان روزهایی که وصل عجیبی بین من و او بود و من هر روز خودم را بیشتر محتاجش می دیدم. همان روزها که در تاریکی زندگی و دلم با تمام وجود به ریسمان الهی اش چنگ میزدم. اما خواندن این کتاب، بخش تازه ای از قوانین نانوشته زندگی را برایم باز کرد. دید تازه ای به من داد که از روز خواندنش بی اغراق بگویم منی که با خودم در صلح نبودم؛ هر روز خودم را تحسین می کنم به خاطر آنچه که بودم و هستم.

کتاب را که زمین گذاشتم خودِ جدیدی را دیدم که تازه نبود اما برایم ناشناخته بود. غ ز ل خدمت گزاری که تمام سالهایی که کار کرد با همه وجودش دائم در این فکر بود که چطور خانواده اش را خوشحال کند. دایم به این فکر میکردم که چه کنم مادرم نگرانی هایش کم شود. و ناخودآگاه در ذهنش این جمله تکرار می شده است: " چه خدمتی از من ساخته است؟"  خودی که یکی از افکار دائمی اش فکر کردن به این است که چطور می تواند بقیه را خوشحال کند و تمام این سالها ناشناخته مانده بود. 


+ سفر را رها کردم و شب به نیمه نرسیده تکلیف سفر مشخص شد. آقای داغ دیده و با شخصیتی مسئولیت کار پایان هفته همسر در ترکستان رازفقط به خاطر سفر ما به عهده می گیرد و بالاخره بعد از بیشتر از یک ماه برنامه ریختن و نشدن؛ به لطف خدایی که کار را رها کردم و به او سپردم؛ امکان سفر مهیا شد. به آخرین پیچ جاده در ورودی شهر می رسیم. چشمانم غرق خواب است. تنم کوفته و خسته است. ماه اک بعد از چهار ساعت شیطنت، به خواب رفته و کنارم روی کریر است. همسر از خستگی رانندگی آهی می کشد و زیر پوستم هیجان شیرینی وول میخورد؛ هیجان دیدن خانواده ام بعد از نزدیک سه ماه


غ ز ل واره:

+ غلط های املایی و ویرایشی را ببخشید. زمان تصحیحش نیست.

+ تعطیلاتتون پر از هیجان و شیرینی و سلامتی.

+ سالهاست که به دنبال خودم می گردم و دنبال راهی برای خودشناسی بودم. نمیتونم بگم چقدر خوشحالم که این بعد از خودم رو شناختم


نظرات 3 + ارسال نظر
بهار دوشنبه 22 بهمن 1397 ساعت 20:12 http://searchofsmile.blog.ir

منم تجربه رها کردن رو دارم ... خیلی چیزها درست میشه و هر چی هم که درست نمیشه قرار نیست درست بشه و با حرص خوردن هم درست نمیشه ...
پست پایینتو دیدم دلم میخوادد براش کامنت بزارم اما نمیدونم چی بگم!

درسته بهارجان
الهی ممنونم از مهربونیت

قلب من بدون نقاب پنج‌شنبه 18 بهمن 1397 ساعت 23:57 http://daroneman.blog.ir/

رها کردن خیلی خوبه
من عاشق رها کردنم

همیشه هم جواب مثبت میده
یا حداقل آرومم میکنه

سفر خوش بگذره حسابی

خیلی این رها کردنه حالمو بهتر کرده
حتی تو وسواس

ممنونم دوست مهربونم

فرزانه پنج‌شنبه 18 بهمن 1397 ساعت 20:42 httphttp://khaterateroozane4579.blogfa.com/

عزیزم این جملاتی که از کتاب نوشتی مثل همون کتابهاییه که من خوندم
چقد لذت بخشه دیدار خانواده
انشالله که حسابی خوش بگذره
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

چه جالب
دوست داشتم فرصت کنم و بعد از خوندن کنابهای نخونده کتابخونم اونا رو بپرسم ازت و بخونم

هیجان عجیبی داشتم از بس دلم تنگ شده بود
ممنونم مهربونم
دقیقا همینطوره کاش ملکه ذهنمون بشه این بیت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد