هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

برگشت به خانه

بعد از حدود یک ماه دیشب در خانه خودمان سرروی بالش گذاشتیم. امروز به طرز فجیعی خالی بودم از همه چیز. به خصوص بعد از آمدن و رفتن دوست همسر که از ایرلند آمده بود. دوستش یک انسان انرژی مثبت و شاد و ایده آل گراست که چند ماهی هست برای پست داک ساکن ایرلند شده و چقدر راضی بود از آرامش زندگی در آنجا.

ما هر چقدر هم بگوییم نگران نیستیم همه اش دروغ است. گرانی های اخیر به طرز بدی درون مرا به هم ریخته. پدر و مادرهای نسل می گفتند ما از هیچ شروع کردیم اما حالا هر کدام یک زندگی درخور و خوب دارند. اما حالا؟!! ما از هیچ شروع نکردیم اما با این اوضاع پیشرفت خاصی هم امیدش نیست. البته نظر همسر این نیست. پروازهای خارجی از سمت اروپا کم کم دارند حذف می شوند. چرا؟!!! چون شمار کسانی که می توانند با این مبلغ ها بلیط هواپیما تهیه کنند و سفر بروند کم کم انگشت شمار خواهد شد و این یعنی ماها کلا باید دنبال زندگی بدوییم و حسرت یک سفر به دلمان بماند. مشکل من سفر نیست. مشکل من نداشتن امنیت مالی است. این که امروز صد هزار تومن ات صد هزار تومان ارزش دارد و به فاصله چند ماه ارزشش به سی هزارتومان برسد. 

همسر به رغم خودش تلاش کرد تا مرا از این خالی بودن رها کند و حال من به شود. حتی پیاده روی هم رفتیم. من اما به قدری خسته بودم که وقت رسیدن آرزوی خواب داشتم. به هر زحمتی بود تخم مرغ ها را گذاشتم داخل یخچال و با چهارتایش برای هر سه مان نیمرو درست کردم. اما اگر ماه اک نبود قطعا بدون شام می خوابیدم.  بالاخره ساعت ١١:٣٠ ماه اک کم حوصله این رو ها خوابید.

یک ربعی بود که ماه اک خوابیده بود. مسواک را برداشتم و رفتم داخل دستشویی. پنج دقیقه هم نشد که داخل دسشویی بودم. صدای ماه بلند شده بود. به جای بغل کردن ماه اک از تخت پاشده آمده تا دستشویی که بگوید سه ساعته بچه دارد گریه می کند. سه ساعته رفتی داخل دستشویی نمیای بیرون!!! O_O 

ماه طفلی توی رختخوابش نشسته و گریه می کند.بابای بچه اعصابم را بد بهم ریخته برای گریه کردن ماه. می گویم به جای تلخ کردن اوقات من و آمدن تا دستشویی بچه را بغل کن. می گوید من شیر دارم؟؟؟!!! 

این بار توجیه خورد کردن اعصابم این است. بار دیگر بیدار شدن پدرش و بارهای بعد؟!!!!

این چندمین بار است در یک ماه گذشته که همسر آخر شب به خاطر ماه اک گ .. ه می زند به اوقات من و من باید با افکاری پریشان به خواب بروم. گاو نُه من شیر ده شنیدید!!! بعد از تلاشهایش برای بهتر شدنم؛ تمام زحمتهایش را بر باد داد. 


+ در  شرف بیهوشی ام. با عرض معذرت فردا نظرات را تایید  می کنم