هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

فقط برو

هنوز سر و کله اش تو دفتر پیدا نشده بود که یک آدم از خدا بی‎خبر ِ مدعی ِ فهم و کمال با مقایسه‎های بی‎جا و  اون اینطوری تو اونطوری، بنای یک حساسیت بی‎پایان رو پی‎ریزی کرد. وقتی منتقلش کردن دفتر، وجودش برام غیر قابل تحمل بود. مخصوصا که زیاد حرف میزد و یک چیزی رو شلوغ میکرد انگار که داره آپولو هوا می‎مته. جدای از حساسیت هایی که در من به وجود آورده بودند، خودش هم از اون دسته دخترایی بود با اخلاقی خاص که تقریبا هیچ کدوم از خانمهای شرکت باهاش نمی‎جوشیدند. یواشکی حرف زدنهاش با مسئول بخش و تبعیض‎های رفتاری مسئول بخش به این حساسیتها دامن میزدم و آتشش رو برافروخته تر میکرد. دختر خوبی ِ اما شدیدن نیاز به توجه داشت و رفتاراش چیزی جز این رو بهت القا نمیکرد. بینیشو عمل کرده بود و تصمیم داشت پف چشمش رو هم بره عمل کنه که دست روزگار زد و ازدواج کرد. با ازدواجش چنان شروع به پنهان کاری کردن انگار که ما زندگیمون رو گذاشتیم و چشم دوختیم ببینیم این چی کار داره میکنه. شوهرش یک سفر رفت چین هرکسی سراغ شوهرشو توی اون روزا میگرفت میگفت رفته چین.


هر بار تلاش کردم این حساسیت را از بین ببرم، رفتاری ازش دیدم که باز برمیگشتم به نقطه اول و آرزو میکردم مجبور نبودم هر روز ببینمش و صداش رو بشنوم. وقتی فهمیدم بارداره خیلی خوشحال شدم براش اما 2 روز بعدش فقط برای این خوشحال بودم که میگه بعد عید دیگه نمیام. به خاطر اینکه با دل راضی و به خوبی داره میره. بخاطر اینکه دیگه نمیبینمش. بخاطر اینکه تموم میشه این سر و صداهایی که اعصابمو بهم میریزه. وقتی یک روز نیومد و میدونستم حالش خوب نیست ناراحتش شدم. دلم گرفت اما باز هم الان فقط دلم میخواد دیگه نیاد. دیگه نبینمش. دوباره وقتی بیاد با صدای بلند حرف میزنه و همه چیز رو میخواد با جزییات کامل واسه همه اونایی که تازه فهمیدن بارداره تعریف کنه و ... البته که این چیزا مهم نیست. من فقط میخوام نباشه



+ من حسود نیستم. هیچوقت نبودم. من تنها شاکی این سر و صدا نیستم.حتی همون آقایون بحش هم که مثلا بهش احترام میزارن از این وضع شاکی اند. حتی خانوم الف که باهاش رابطه خوبی داره. فقط ایراد کار اینجاست که من خسته ام و حوصله توصیف رفتاراشو ندارم فقط میخوام از احساس خودم نوشته باشم همین.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد