هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

۵۳. تنفر

خوب حقیقت چیه؟


  

این که من از خودم بدم میاد

از بی عرضه بودنم متنفرم

از اینکه بچه دار شدم و خودمو وابسته کردم برای هر چیز کوچک و بزرگی به حامی بدم میاد

از اینکه یلدای پارسال حامی به خواست من احترام نذاشت و در نتیجه خانواده خواهرش هم ارزشی برای خواست من قائل نشدن و همشون با هم گند زدن به اون شب بدم میاد

از اینکه اینجا هیچکس رو ندارم متتفرم

از اینکه یادم نمیره که باردار بودم و پریسا اینا اومدن عید دیدنی بعدش گفت امشب خونه بابام آش میپزن برات میارم ولی نیاورد متنفرم

از اینکه شبایی مثل یلدا باشه همه دور هم جمع باشن اما من باید تک و تنها کز کنم تو خودم بدم میاد

تا یادم میاد از وقتی اومدم کرج از یلدا بدم میاد

یادمه وقتی ماهک کوچیک بود یک سال شب یلدا داغون ترین بودم

از اینکه حامی زبون منو نمیفهمه متنفرم

از اینکه اینقدر احساس بدبختی و بیچارکی میکنم متنفرم

از خودم بیشتر از هر چیزی متنفرم

از این انفعال

از این حس عدم کفایت

از این حس خواستنی نبودن

از این حس حال بهم زن بودن

از این حس بی عرضگی

و تازه متنفرم از اینکه کسی برای بی کسی من تو این شهر لعنتی دلش بسوزه و بگه آخییییییی

و متنفرم از اینکه هر بار از بی کس و کار بودنم حالم بد میشه حامی به جای سکوت و فقط شنیدن آب میریزه تو آسیاب احساس بدبختی من

نظرات 2 + ارسال نظر
فنجون شنبه 9 دی 1402 ساعت 08:19 http://Embrasser.blogsky.com

غزل جان مشاور من روشش هیجان مداره و من ازش راضیم ... شاید بتونی مشاوری پیدا کنی که آنلاین باشه و زمان مهد ماهک مشاوره شی.
ادم به یه سوپاپ نیاز داره که خودشو یکم تخلیه کنه

واقعا آدم نیاز به تخلیه داره گاهی.

فعلا خودمو تو کتابام خفه کردم ببینم راهی پیدا میکنم؟
البته کوچی که همراهم بود برای وسواس باز بهش پیام دادم و گفت بیا از اول شروع کنیم.
کاش کفشای آهنیم تو پام بمونه

ماهش پنج‌شنبه 7 دی 1402 ساعت 16:20 http://badeyedel.blogsky.com

چرا این قدر خشمگینید؟ چرا نمیرید پیش مشاور؟ هفته ای یه بار میرید پیشش و حرفاتون رو می زنید، بهتون تمرین میده، یه مشاور خوب پیدا کنید پیش هر کسی نرید ترجیحا خانم باشه بهتره
از کتاب های خودیاری هم می تونید کمک بگیرید یا رمان هایی که در مورد زندگی های مشابه با شماست

معمولا این خشم رو نیست. اون شب از شدت احساس بی عرضه بودن این پست رو نوشتم

معمولا اینجور وقتا بعدش نوشتمو پیش نویس میکنم اما این بار گذاشتم بمونه

پروسه پیدا کردن مشاوری که بتونی باهاش ارتباط برقرار کنی کار پر هزینه ایه چه به لحاظ روانی چه مالی

کتاب زیاد میخونم. ولی چیزی در من سر جای خودش نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد