هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

نه شراب رز میخواهم نه جنس اونوری ... از همین سگ مزه های تلخ ایرونی بریز

چرا بعضی روزها نمی فهمی چه مرگته.

نه خوبی نه بد اما یک جوری هستی که دوستش نداری

یک جور عجیب 

چقدر من از اتفاقهای تابستون ترسیدم

همین که یه ذره احساس گرمی توی شونه هام می کنم میترسم

کاش وحشتم از اون حالتها از بین بره و اینقدر با هر تغییر حالتی نترسه از تکرارشون


دیشب رفتیم یک دوری زدیم و تو مسیر برگشت همسر نزدیک خونه جدید نگه داشت و نگم چقدر دلم ضعف رفت و دلم خواست زودتر بدهی هامون تسویه بشه و بتونیم بازسازیش   کنیم و بریم اونجا. بر عکس زمان خریدش که با بدترین حس های دنیا به خاطر حال خرابم خونه رو میدیدم الان دلم ضعف میره برای دیدنش. نه اینکه بگم همه چیز خونه خیلی عالیه. عالی بودن حس من به خاطر اینه که این خونه نتیجه زحمت های خودمون دوتاست بدون هیچ حمایتی. همسر تا همین چند روز قبل خیلی به این فکر میکرد که دو تا خونه رو یکی کنیم بریم تهران یا منطقه محبوبمون تو کرج اما من هیچ تمایلی به این کار ندارم چون فشار وحشتناکی رو توی اون دوران متحمل شدیم. الان فقط به این فکر میکنم که زودتر بدهی هامون رو تسویه کنیم و بیفتیم دنبال بازسازی و هیجان انتخاب همه چیز به سلیقه خودمون. خیلی دلم میخواد رنگ چوب توی خونه فضا رو گرم کنه. برعکس قبل که دلم کابینت ممبران میخواست الان دلم یک سری کابینت ساده دو رنگ  با رنگ چوب و شیری میخواد. 



+ خدایا این حس های خوب رو نصیب همه اونهایی بکن که آرزوی داشتن خونه از خودشون رو دارن


+ چه خوب که از خونه نوشتم حالم بهتر شد. برم بترکونم و کارهامو خوب رسیدگی کنم


+ انگار کتاب "میخائیل و مارگاریتا" داره به جاهای جذابی می رسه. البته دیگه دارم با دور تند گوش میکنم


+ برای عنوان چیزی به نظرم نیومد بنویسم . اینطوری هست که عنوان برگرفته از ترانه "امشب" بلک کتس هستش که دارم الان گوش میکنم. 

نظرات 3 + ارسال نظر
هدیٰ چهارشنبه 22 بهمن 1399 ساعت 18:36

عنوانت :)))))
مبارکتون باشه خونهٔ جدید، پر از خوشی و خوشبختی باشه

یعنی خودم عاشقشم :))
تازه اولش میگه ساقیا ته استکان هایت نمی گیرد مرا لطف کن از دور بعد پیک لیوانی بیار .....
قربونت بشم ممنون بزار ببینیم همسر ما رو میبره تو اون خونه؟؟؟ اگر اینه دست بردار نیست باز میخواد یک جای بهتر بخره بعد جابجا بشه

ویرگول یکشنبه 19 بهمن 1399 ساعت 22:56 http://Haroz.blogsky.com

بله بله یادم هست خونه به اون گوگولویی و خوشگلی رو خانومبه دلشون ننشسته بود
نصف شبی کلی زور زدم تا قشنگی هاش رو ببینه
خوشحالم که الان برای داشتنش خوشحالی
همیشه خوب باش غزلم

آره یادته؟ الان از تصورش دلم قنج میره
از بس تو ماهی عزیز دلم
چه خوب یادت مونده ها منم یادمه پایین تخت ماهک تو تاریکی نشسته بودم و عکسا رو نشونت میدادم
قربونت برم تو هم همیشه خوب باش مهربونم

نسترن یکشنبه 19 بهمن 1399 ساعت 13:08 http://second-house.blogfa.com/

شاید چون بارونه اینجوریه ، گاهی هم آدم حالش خوش نیست دیگه
ببین شاید یه نسکافه یا یه چای گنده با شکلات حالتون خوب کنه
اگر بدهی ها نباشه بازسازی خونه خیلیییی مزه میده ، البته بسی سختی داره ها بخصوص اگر تو خونه باشی ولی خب شیرینیش میچربه
الهی هرچی زودتر رفتن تون به اون خونه شرایطش جفت و جور بشه و با دل خوش برید

شاید
نشد خوردم بی فایده بود عوضش الان خوبم
من همه کارها رو میکنم موقع بازسازی تو خونه نباشیم
دقیقا خیلی خوبه
ان شالله از دعای خیر شماها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد