هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

میخوام بخوابم نمی تونم

از خواب هلاکم اما خوابم نمیبره

دستهام از کتف سوزن سوزن میشه و میسوزه

پشت گردنم هم

خدایا منو از این حال از این قرصا نجات بده

خدایا فرشته کوچک من مستحق دیدن این رنج نیست

خدایا التماست می کنم

من راهشو بلد نیستم

ولی تو که بلدی حال منو خوب کن و از این قرصا نجات بده

خدایا من توان ادامه این رنج رو ندارم دیگه

نظرات 4 + ارسال نظر
میم پنج‌شنبه 18 دی 1399 ساعت 01:10

امیدوارم حالت بهتر بشه عزیزم منم درگیر یه مشت قرصم واقعا خسته شدم درکت میکنم

تشکر مریم عزیز
الهی که زودتر خلاص شیم از دستشون ولی به خیر و نیکی

ویرگول سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 23:23 http://Haroz.blogsky.com

یا خدا چی شدی تو دوباره؟
کاش بگی مامان بیاد پیشت؟ فکر و خیال کردی؟ آهان خوندم که قرصهات رو مرتب نخوردی.
سعی کن خودت رو آروم کنی با آهنگ با یوگا با کتاب با هر چی که می تونی
تو ذهنت قوی تر از این حرفهاست نزار بهت غلبه کنه ترس و مریضی

عزیز دلم تو این حالتا و حمله ها هیچ کاری نمی تونم انجام بدم
باید لایف استایلمو کلا عوض کنم

محدثه سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 23:09

عزیزم امیدوار باش... شاید اثرات دارو باشه... مثل درد که میاد ولی پایدار نیست... آروم باش و اصلا به این فکر نکن که دوباره آیا حالم قرار بد بشه... خواب خیلی چیز خوبیه... وضعیت ولش کن، اگر میتونی برو اصفهان یا بگو مامان بیاد....

پایدار نیست اما خیلی وحشتناکه اینقدر که فکر می کنم تمام نمیشه تو اون لحظه ها
خواب تو اون لحظه ها رویاست
یعنی از خواب دارم میمیرم اما خوابم نمیبره
مامان اومد عزیزم

فرزانه سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 14:35

عزززیز دلم الهی که زودتر حال دلت خوب بشه باز

ممنونم فرزانه جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد