و نهایت کم خردی است رها کردن خودمان در منجلاب غصه و ناراحتی و انتخاب "افسرده بودن". هنگامی که ناخوشیم و غمزده، هر تلاشی برای بهتر شدن مذبوحانه می نماید اما کافیست از خودمان بپرسیم "آیا کاری بهتر از افسرده بودن از من ساخته است؟" و این سوال چنان قدرتمند است که پرده غم را می دَرَد و ذهن را چنان به چالش می کشد که در عصیانی غافلگیرانه فرمان برخاستن می دهد. اغلب بهترین انتخاب در این لحظه ها رها کردن خود در آغوش آب است. گویی تمام درد و رنج ها را می شوید و با خود می برد؛ چونان که گاه احساس تولدی تازه را در تمام وجودت به جریان می اندازد. احساس زندگی را درَت می گسترد و ذهنت را چنان می گشاید که جز اندیشه ها و اعمال شفابخش چیز دیگری به آن راه نمی یابد و همان موقع است که در می یابی چه بیهوده و عبث خشمگین شدی و چه بی ثمر غم به دلت راه داده ای. زندگی کوتاه تر از آن است که با اندوه سر شود
و این همه تغییر! در افکار منی که در موقعیت های مشابه تا مدت زمان زیادی قادر به بالا بردن انرژی هایم نبودم؛ خیره کننده و قابل ستایش است.
حال خوبت همیشه مانا
ممنونم بهار عزیزم
فرصتی برای نفرت نبود
چراکه مرگ مرا باز می داشت از آن
و زندگی چندان فراخ نبود
که پایان دهم به نفرت خویش.
برای عشق ورزیدن نیز فرصتی نبود
اما از آن جا که کوششی می بایست
پنداشتم ،اندک رنجی از عشق
مرا کافی ست.
امیلی دیکنسون
عالی بود فرزانه جون
چقد خوبه که تونستی حالت رو تغییر بدی و بهتر باشی
خیلی خوبه شکر خدا
الهی شکر
ممنون