هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

شماها رو به خدا قسم میدم

میشه برای سلامتیم دعا کنید؟

توان جسمی ام اونقدر کم شده که یک وقتا از شدت حمله های عصبی و ضعف بدون اینکه سردم باشه مثل بید میلرزم

شما رو به خدا دعا کنید به خاطر ماهک سرپا شم

اینقدر این هفته زجر کشیدم که کم کم دارم شک میکنم داروهای دکتر منو روبراه کنه

تو رو خدا دعام کنید

دستم به هیچ جا بند نیست. طبق حرفای دکتر من فقط باید تحمل کنم

اما مطمئنم اگر کرونا نبود قطعا بستری میشدم با این احوالات

نظرات 9 + ارسال نظر
رهآ شنبه 1 شهریور 1399 ساعت 00:18 http://Ra-ha.blog.ir

خوب میشی غزل جان. مطمئنم خوب میشی، خودتم مطمئن باش

مرسی مهربون

ساناز پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 23:58

سلام. غزل جان، یک بنده خدایی افسردگی داشت، خودش میگه هر روز شربت زعفران خوردم خیلی برام خوب بود. شما هم بگو مامانت هر روز درست کنه، مصرف کن. ان شاءالله خیلی زود خوب میشی.

ممنونم ساناز عزیز
منم این روزا همراه با گلاب زیاد خوردم
چشم حتما
ممنونم که همراهمی
ان شالله از دعای شما مهربونا

طهورا پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 21:59

سلام عزیزم خواننده قدیمی وبلاگ تون هستم ولی تا حالا یه بار بیشتر کامنت نذاشتم الان هم تند تند میام وبلاگ تا خبر بهبودی رو بشنوم. این حالات رو من در یکی از نزدیکانم دیدم ولی با مصرف منظم دارو به مدت شش ماه خوب شد و در طی شش ماه بعد زیر نظر پزشک داروها رو کم کرد و سر یکسال قطع کرد. هر وقت شدید میشد حالاتش همسرش دو تا بچه ش رو می فرستاد خونه من یا مادربزرگش و زنگ. میزد تا من برم پیشش. لرزه‌ای شدید طوری که می پرید از جاش و چند پتو می‌انداختیم روش و من محکم بعلش می کردم و آروم آروم جملات انگیزشی رو زمزمه می کردم گاهی یه ساعت طول می کشید تا خوابش ببره. به همسرش گفته بود فقط آغوش من و بودن من آرومش می کنه. بهتر که بود میومد خونه مون تا با هم حرف بزنیم و موارد شدید همسرش زنگ میرد من میرفتم گاه زنگ می دیم بیمارستان تا بیان تزریق انجام بدن. ولی به لطف خدا با مصرف منظم دارو خوب شد اون پزشک مشهد هستش و گرنه آدرس و نامش رو براتون می نوشتم. پس عزیزم یقین داشته باش خوب خوب میشی منم از کیلومتر ها دورتر برات انرژی می فرستم و برات دعا می کنم. یا من اسمه دوا و ذکره شفا

وای طهورای عزیز چقدر نیاز داشتم به شنیدن ماجرایی شبیه خودم که ختم به خیر شده و تهش به روزهای خوب بدون دارو رسیده
متاسفانه ما کسی رو نداریم ماهک رو بفرستیم پیشش که منو با اون وضع آه و ناله و بی قراری نبینه و طفلکم رنج میبره از این اتفاق
من خوابمم نمیبره خیلی وقتا
بعنی در حد یک خواب چند ثانیه ای که ناگهان هوشیار میشم
تزریق چی؟
کرج وضع بیمارستانا که خرابه
دکتر هم توصیه ای مبنی بر تزریق اینا نداشت که باز فکر میکنم دلیلش کرونا بود
ممنونم از دعات و امیدواریهات
همیشه سلامت و شاد باشی

مهدیه پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 21:43

همین لحظه با تمام وجودم براتون دعا کردم ارزو میکنم هرچه سریعتر حالتون خوب بشه

سپاس بیکران مهدیه عزیزم

ویرگول پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 18:43 http://Haroz.mihanblog.com

الهی بمیرم غزل
کاش کاری از دستم بر می اومد واقعا
فقط منتظرم زودتر بیای و خبر سلامتیت رو بدی

خدا نکنه
از هیچکس کاری ساخته نیست ویرگول عزیزم
فقط خدا باید کمکم کنه
امیدوارم زودتر بدنم تطبیق پیدا کنه با داروها
حتی از همین الان
مرسی عزیزم
خودمم بی صبرانه منتظر اون لحظه ام

Ella پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 18:27

غزل عزیزم خیلی خیلی از خوندن پستت دلم گرفت.
برات دعا میکنم دوست عزیز.
امیدوارم خیلی زود حالت خوب خوب بشه. مامان پرانرژی و انرژی مثبت ماهک بشی.

قربون محبتت ella ی عزیز
ان شالله از. دعای شما

زهرا.سین پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 17:22

غزل جان من نه روز پیش سر زایمان دعات کردم
ایشالا زود خوب میشی .صبور باش

عزییییز دلم
چه دوستای عزیز و مهربونی دارم و خودم ازشون بی خبرم
چشمت روشن زهراجون
فدم نو رسیده مبارک
خدا حفظش کنه
ان شالله خودتم الان خوب باشه حالِ بعد از زایمانت

حمیده پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 17:14

غزل من نبودم کی تو از پیش مامانت اومدی آخه؟اقلا یه دوهفته بیست روزی میموندی خب دختر جان.من نبودم چون خانوادگی گرفتار کرونا شدیم!یعنی هنوز هم خوب نشدیم و حالت تهوع و سرگیجه هنوز ولممون نمیکنه.
غزل من یه چیزی بهت میگم شاید اثر داشته باشه،اونم خوندم نماز و سوره های قرآنه.هر روز یه سوره ای که دوست داری بخونه و هرروز صلوات بفرست،بعد از زایمان سوم و با اون دعواهای مادرشوهر و خواهر شوهر منم اضطراب و بی‌قراری شدیدی گرفته بودم،دخترم هم خییلی بیقرار بود..نمی‌دونم برای من که واقعا اثر کرد تو هم امتحانش کن.مخصوصا که دکتر گفته باید صبوری و تحمل کنی شاید با این چیزها تحملت بیشتر بشه،الان هم که محرمه اگه میتونی هر روز زیارت عاشورا بخون.
ما رو هم دعا کن که زودتر خوب شیم خییلی اذیت شدیم والا.

حمیده جون فدات شم نزدیک دو هفته خونه مامانم بودم
سه شنبه هفته قبل با مامان برگشتم خونه
عزیزم
حالا بهترید همتون؟ چقدر سخت. خدا ریشه کن کنه این بیماری که باعث دردسر هممون شده
من اگر از کرونا نترسیده بودم و به موقع رفته بودم دکتر به این روز نمیفتادم
خودم خیلی نمیتونم بشینم قران بخونم اما از مامان میخوام بخونه بلند من تکرار میکنم
از دست آدمای بی فکر
بله منم فقط باید صبر کنم
چشم عزیزم
عزیز دلمی شما از ته قلبم سلامتی کامل خودت و عزیزانت رو خیلی زود از خدا خواستاراماصلا شفا برای همین امشب برای همتون میخوام همونطور که برای خودم خواستم

شارمین پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 14:26 http://behappy.blog.ir

من همه ش برات دعا میکنم غزل. مطمئنم همه دوستات دعا میکنن و هممون از ته دلمون میخوایم که دوباره خوب و پرانرژی بشی

ممنونم شارمین عزیز
البته که همینطوره
قربون دل همتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد