به نظر می رسه که استرس ام نسبت به روزهای قبل کمتر شده. اما رفت و آمدهای همسر نگرانم می کنه. خصوصا کارهای بانکی چون باید بره شهر دیگه و لعنتی این تعمیرکارهای ماشین بعد از سه ماه و دو بار دوبار بردن ماشین واسه تعمیر عُرضه یک تنظیم ECU رو نداشتن و ما الان بدون ماشین نمی تونیم کارهامونو از پیش ببریم در نتیجه بردنش برای تعمیر فعلا مقدور نیست. دنده ماشین تو حالت پارک گیر می کنه و توی رانندگی هم نه شتاب داره نه زور داره. ٨٠ تا بیشتر نمی ره و وقتی هفته قبل همسر بردش نمایندگیِ کرج واسه تعمیر گفته بود این کارِ تهرانِ و نمیدونم چه حکمتی بود که همه چیز دست به دست هم داد که ماشین رو نبره تعمیرگاه.
الان نگرانم که چون تنها بود و راه دور بود و ماشین سرعت نداره؛ می خواست تا یک جایی ماشین ببره و بقیه راه رو با تاکسی بره. نگران زمان طولانی داخل تاکسی بودنش ام.
هر روز دعام شده زودتر واکسینه شدن کل دنیاست و نجات پیدا کردن از این بیماریِ بی رحم. آخرش یک روز ترس از دست دادن ها خفه ام می کنه.
باید از ماه بنویسم:)