هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هوای تازه دوست تازه

اینقدر خسته بودم از رابطه هایی که یک طرفه باید تلاش می کردم برای حفظ شون،  که همه رو رها کردم و تصمیم گرفتم هر رابطه ای که یکی دو بار تماس گرفتم و جوابی از طرف مقابل دریافت نکردم رو حتی اگر دلم بخواد داشته باشم ش رو تمام کنم مگر اینکه طرف بعد از تماسهای بی جواب خودش تماس بگیره و دلیل موجهی برای نبودن و جواب نداشتن اش داشته باشه. دیگه نه زنگ بزنم نه پیام بدم. به قول مامانم تنها که باشیم دیگه درِ دلمون گذاشته است که تنهاییم و لاقل از دست کسی ناراحت نمیشیم و دائم در خودمون و رفتارمون دنبال دلیل کم توجهی های دیگران نمی گردیم. چون معمولا رفتار دیگران ربطی به ما نداره. کلا هر جور راحتند رفتار میکنند و احساس و شخصیت دیگران براشون اهمیتی نداره. یا لاقل جرات ندارن که مستقیم بگن از بودن با ما لذت نمی برند و با توجه نکردن هاشون توی یک پروسه طولانی کم محلی طرف مقابل رو آزار میدن.


چند ماه قبل بود توی پاییز که حالم خوب نبود؛ شماره تماس اش رو برام گذاشته بود و گفته بود هر موقع خواستی هستم. ولی همسر  به خاطر ناامن بودن فضای مجازی و دروغ هایی که راحت گفته میشه؛ تهدید کرده بود که در صورت ارتباط برقرار کردن با بچه های وبلاگ کلا باید اینجا رو تعطیل کنم.  می گفت شاید طرف اصلا مرد باشه و با اسم خانم بهت نزدیک بشه. شاید کسی با سو نیت بهت نزدیک بشه و زندگیت رو بهم بریزه و من بهش حق می دادم. با این حال خیلی دلم پیش اش بود. وقتی همسر گفت موافقی بریم پرتغال؟! و بحث رفتن داغ بود؛ اگرچه خیلی زود جفتمون پشیمون شدیم از رفتن، اول نقشه رو چک کردم که ببینم چقدر از لحاظ فیزیکی بهش نزدیک میشم!؟ :) عاشق کامنت هاش بودم و حس عالی ازش دریافت می کردم. تا اینکه برای رمز جدید تو اینستا بهم پیام داد و بعدش من مریض شدم. 

تو اون روزای بد حالی تنها دوستی بود که هر روز حالم رو می پرسید. خسته بودم از پیامهایی که به دوستان فرستاده بودم و چند روز میگذشت تا جوابشون رو دریافت کنم تازه  اگر دریافت میکردم؛ اونم از کسایی که روشون حسابِ دوستی کرده بودم؛ هر موقع پیام دادم سریع جواب داد. بهم گفت که چقدر مثل من خسته است از تلاش های یک طرفه اش برای حفظ روابط و اینکه مثل من کلا بی خیال ایجاد رابطه دوستی با آدمای جدید شده و تنهایی رو ترجیح داده. 


برای همسر گفته بودم که از طریق اینستا در تماسیم و خیلی ناباورانه مخالفتی نکرد و وقتی موقع صحبت من و همسر، ماهک پیام صوتی فرستاده بود که سلام کنه بهش ( ماهک خیلی خیلی با دقتِ و ظهر که گفته بودم دوستمِ و اسمش چیه گفت سلام ... جون و شب هم که متوجه پیامهامون شد بدون اینکه من بگم خودش فهمیده بود این همون دوست ظهرِ و باز میخواست بهش سلام کنه :))) ) و صدای ما هم ضبط شده بود و من نگران بودم از عکس العمل همسر چون متوجه شد ماهک پیام صوتی داده اما در کمال تعجب هیچ مخالفتی نکرد.

خیلی اتفاقی تو این روزا دغدغه هامون خیلی نزدیک بهم هستش و حالا که نتیجه زحمات های چند ساله من و همسر در شرف به بار نشستنِ و من دو دل شده بودم؛ چقدر بهم انرژی مثبت داد. چقدر ذوق کرد برای نتیجه و یک عالم حس خوب ریخت تو قلبم.  وقتی دیشب بعد از چند ساعت کلنجار رفتن با خودم با حرفاش دلم رو قرص کرد که انتخابمون درسته تا لحظه ای که خوابم ببره سپاس گزاری کردم از خدایی که بعد اون همه رفیق نیمه راه یک دوست بی آلایش و مهربون و همراه سر راهم گذاشته

ممنونم ازت رفیق ترین رفیق راه دورِ روزهای بد حالی ام. که ته دلم، به احوال پرسی های هر روزت گرم بود. همیشه سلامت و شاد باشی کنار همسر گلت


+ اسمت رو ننوشتم چون نمیدونستم دوست داری بقیه بدونند یا نه :)

نظرات 7 + ارسال نظر
محدثه سه‌شنبه 31 تیر 1399 ساعت 10:08

مامانت چه حرف خوبی زده غزل... راست گفته و آدم چرا انرژیش صرف کسان بدرد نخور کنه...دوست خوب واقعا نعمتی نایابه

واقعا همینطوره
دوست خوب یکی از بزرگترین موهبت های دنیاست

رهآ دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 23:24 http://Ra-ha.blog.ir

غزل جانم خوشحالم که حالت خوبه و تونستی خودت از اون حال بد بکشی بیرون.

دوستی تون پر از حرف های حال خوب کن ؛) ♡

واقعا معجزه بود رهآ خودمم تو بهتم هنوز

قربون محبتت عزیزم
این قلب خوشگلو چطور گذاشتی برام؟

نسترن دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 10:44 http://second-house.blogfa.com/

عزیزدلیییییییییییی
منم خیلی دوستت دارم دوست نادیده من هم خودت هم ماه کوچولوت رو


مرسی که هستی
قربون محبتت

ویرگول دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 01:13 http://Haroz.mihanblog.com

در ضمن من به این دوستی افتخار می کنم، چه کسی بدونه چه کسی ندونه

قطعا منم به این دوستی افتخار می کنم ویرگول نازنینم
مایه مباهاتی:پوزخن

ویرگول دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 00:17 http://Haroz.mihanblog.com

الهی من قربونت برم مهربونم اشکهام راه افتاد با این متن قشنگت و شرمنده ام کردی
هر کاری کردم از صمیم قلبم بوده و برام خیلی خیلی عزیزی
می بوسمت، هم خودت و هم دختر گلت با اون صدای دلرباش

خدا نکنه مهربونم
خواهش می کنم این تنها راهی بود که به نظرم اومد ازت تشکر کنم و بگم چقدر برای من ارزش داشت و داره هر بار سراغم رو می گیری
تو خیلی عزیزی برام
عزیزمی تو منم میبوسمت

مهدیه یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 17:31

خدا رو شکر که روزای سخت گذشت. آفرین به تو که تونستی تحمل کنی و دووم بیاری. خیلی مراقب خودت باش. ❤️

ممنونم مهدیه جانم
باور کن عین معجزه است برام این که سر پام و می تونم به کارهای روزمره ام برسم
ممنونم عزیزم
شما هم مراقب خودت باش

نسترن یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 17:27

چه خوب همچین دوستی داری
امیدوارم دوستی تون برقرار باشه و فقط مجازی نباشه

مرسی نسترن جون
تو هم از اون دوستای عزیزی که خیلی دوستت دارم
و همیشه حالمو می پرسی خیلی دوستت دارم
الهی خدا از زبونت بشنوه و بشه یک روزی دوستی های قشنگ مجازی که از عمق دلهامون میاد واقعی شه هم با تو هم با ویرگول
دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد