هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

کمی فقط کمی موفقیت

به طرز شگفت انگیزی حساسیت هام کم شده و به طرز حیرت آوری از رخ دادن اتفاقهایی بر خلاف قوانینم که قبلا با نقض شون سرم می سوخت و تنم داغ میشد؛ الان یک ناراحتی کوتاه مدتِ سبک در درونم رخ میده و بعد از اون کلا آرومم.

 

 

خانوادم دوشنبه بعد از ظهر رفتن و من بعد از رفتن شون به جای اینکه فکر کنم وای چقدر تمیز کاری دارم! به جای اینکه با خودم سختی کارها رو شدت ببخشم، یا علی گفتم و شروع کردم. قبلا هم کار میکردم اما خونه رو کامل تمیز میکردم اما مرتب کردن و شستن رختخوابها برام اینقدر سخت بود که یک ملافه تمیز روی رختخوابها می کشیدم و گاهی تا یک هفته نمی تونستم جمعشون کنم اما دوشنبه در عرض شش ساعت ملافه ها  اصلی رو درآوردم و با سه چهار بار روشن کردن ماشین لباسشویی همه ملافه ها و پتوها رو شستم. کشیدن ملافه تشک ها ( از سخت ترین کارهای دنیاست برام و  وجود اینکه ملافه میدم روی تشک پهن کنند، یک مرضی هست که میگه ملافه های اصلی رو هم در بیار و بشور)، شستن سرویس ها، تمیز کردن در کابینت ها، تمیز کردن اتاق ماه و دستمال کشیدن همه کمدها و تخت و ... عوض کردن تمام ملافه های تخت خودمون و ماه همه رو تا ساعت ده تمام کردم ولی دیگه نمی فهمیدم کی ام و کجام. مغزم از خستگی مهمونداری و کم خوابی و تمیزکاریها کلا به خواب رفته بود.  دیگه توان چیدن ظرفها داخل ماشین رو نداشتم. در نتیجه با یک آشپزخونه لبریز ظرف و کف خونه ای که باید تمیز می شد؛ رفتم روی تخت و وقتی چشمام رو باز کردم به نظر می اومد فقط چند لحظه خوابیدم. ساعت ٦:٣٠ بود. تصمیم گرفته بودم صبحانه رو بخورم و دوباره بخوابم. اما زهی خیال باطل. ماهک ساعت ٧ بیدار شد و تمام رویاهای خوابیدن بر باد رفت.

برخلاف روز قبل ذهنم توی تمیز کردن کف گیر کرده بود و نمی تونستم تصمیم بگیرم از کجا شروع کنم. احساس می کردم خیلی کثیفِ و همین موضوع قدرت تصمیم گیریم رو سلب کرده بود. تا اینکه به پیشنهاد همسر بیخیال جارو زدن شدم و با تی کشیدن هم آشغالا جمع شد هم حس شدید کثیفی درونم (با کمک دامستوس) از بین رفت. 


پارسال که با دایی اومده بودن و من  اتفاقی متوجه شدم زنداییم خیلی بهداشت رو رعایت نمیکنه  و البته اون  یک مسئله دیگه دو روز تمام اسباب بازی میشستم. این بار اما سعی کردم اسباب بازیهای ماه رو نشورم. هنوز احساس کثیفی بهشون دارم ولی دارم مقاومت میکنم. باشد که موفق شوم



غ زل واره:

حرف زیاد دارم. دلم نوشتن های متفاوت میخواد. نوشتن از اعماق وجود. از حس های ناب و بکر. از اون نوشتنا مه وقتی تمام میشه خودت بشینی و ده بار بخونی و با هر بار خوندن به خودت بگی زنده باد. ولی با ماهک و کارهای تمام نشدنی واقعا فرصت تمرکز برای نوشتن ندارم.  حتی یک وقتا فرصت تایید نظرات هم ندارم


اینقدر تو خونه موندیم که الانم که ماشین هست تنبلی مون میشه بریم بیرون. البته ECU ماشین رو که عوض کردن درست نتونستن تنظیمش کنن و وقتی دنده رو رو حالت پار هست دیگه خارج نمیشه مگر با دکمه مخصوص رهاسازی و همین هم مزید بر علت شده


خیلی دلم میخواد سخت گیری های بی اهمیت ام که ناشی از حساسیت هام هست رو برای همیشه بزارم کنار


نظرات 5 + ارسال نظر
هدیٰ شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 12:20 http://Www.pavements.blogfa.com

خوشحالم که حالت بهتره انقدر و مقاومت می کنی :)))) مطمئنم یه روز همهٔ حساسیت هات (اونایی که خیلی لازم نیست داشته باشی) از بین میره و فقط حساسیت هایی می مونه که همه دارن

هدىٰ جانم مقاومت می کنم اما نمیدونم چرا رضایت حاصل نمیشه
خدا از زبونت بشنوه

محدثه یکشنبه 11 خرداد 1399 ساعت 10:13

اتفاقا عزل همیشه سریع میاورد میداد میگف بذارین زیر بچه ولی اونا میگفتن نمیخواد تموم شد!!

پس دیگه تو روحشون
بعضیا کلا بی ملاحظه ان

قلب من بدون نقاب شنبه 10 خرداد 1399 ساعت 20:05 http://Daroneman.blog.ir

وسایلی که تمیز نبودنشون اذیت میکنه رو تو پلاستیک های بزرگ بپیچ و ی گوشه بذار
بعد مثلا هر روز یکی رو تمیز کن
اینجوری نه بدنی خسته میشی و نه به اون بشور بشور ذهنی بی اعتنا
میدونی غزل باید به ذهنت کلک بزنی
مثل ی بچه که نق میزنه و مادر سرگرمش میکنه با ی کلک ساده
واقعا بعضی وقتا باید همه چیز رو شست
دیگه اون ذهن بیچاره داره درست آلارم میده
فقط تقسیم بندی کن که هم تایم داشته باشی و هم خسته نشی

واووووو ببین کی داره شستن های منو تایید می کنه
جمعشون نکردم (اسباب بازیهای ماهک اند نشسته ها وگرنه بقیه رو شستم)
سعی کردم مقابله کنم اما راحت نیستم
ولی آخر فکر کنم فردا بشورمشون
یعنی کرونا هم نبود همین که من یک ذره حس کنم دستی شسته نشده و البته مطمئن هم نیستم درست فهمیدم یک اجباری دارم که همه چیزو بشورم

نسترن شنبه 10 خرداد 1399 ساعت 12:57

زنده باد غزل!
خیلی خوووبه غزل جانم
اسباب بازی هم شستن نداره که نهایتا یکم روشون الکل بپاش و رهاشون کن
من ملافه میدم پهن کنن
ملافه هارو بعد دوبار میشورم،خونه ما هم فقط مامان اینا میخوابن اونم کلا شاید 5شب هم نشده باشه،من میگم خودشون قراره بخوابن دیگه چه کاریه اصلیا رو بشورم

زنده باد نسترن
میدونی که حساسیتم رو دست شستن رو؟
کافیه فقط احساس کنم که شسته نشده حتی اگر فرد به اون وسایل دست نزده باشه من به شدت احساس میکروب و کثیفی دارم و ناچار میشم بشورمشون
این دفعه ولی اینقدر الکل زدیم همه جا به اسباب بازیا نرسید
برای همین احساس دست شستن نشستنه که دلم آروم نیس اصلیا رو نشورم
برای ما هم مامان اینا میان بیشتر چی بشه سالی یک بار هم مادرشوهر و پدرشوهر بیان

محدثه شنبه 10 خرداد 1399 ساعت 08:19

یادم که مامانم خیلی خوشش نمیومد دوستای بابا بیان خونه امون... زناشون، بچه هاشون رو فرش میخوابوندن و پوشک - از اون لاستیکی و کهنه ها- رو عوض میکردن جمع میکردن رو فرش میذاشتن بچه رو بلند میکردن لباسش تمیز میکردن پوشک میذاشتن تو کیفشون و میومدن پیش بقیه!!! یادم مامانم قشنگ جون به لب میشد! میگف چجوری نمیفهمن که زیر بچه مشما پهن کنن، پوشک تو مشما بذارن و بعذ دستشون بشورن! یادم مهمونا میرفتن، به محض بسته شدن در ، مامانم اون فرش و پادری ها و کل سرویس بهداشتی ها رو کُر میزد ، یعنی میشست ها! تازه یادم چندبار بابام مجبور کرد دستگیره های درهایی که اون خانم ها دست زدن باز کنه که مامان آب بکشهدیگه پدر جان کلافه شد رفتامد کم شد...
البته الان روماتیسم شدید داره و از اثرات شوینده ها و بشور بشور ریه هاش داغونه و پا درد و دست درد ... بهم میگه بیخیال باش، تو اشتباه من نکن ول کن... البته هنوزم خونش مثل طلا برق میزنه

وای چه عذابی کشیده مامانت طفلکی
ولی من بودم یک چیزی میدادم و میگفتم لطفا اینو زیر پای بچه پهن کنید
اما برای منم همون دست نشستنِ یکی از بزرگترین کابوسای دنیاست
همسر یک دوستی داشت چند باری باهاشون رفتیم تفریح اما اونا یک چیزایی رو کلا رعایت نمیکردن بعد از اومدن ماهک کلا رفت و آمد قطع شد چون من نمیتونستم باهاشون لذت ببرم
با اینکه خانواده خوبی بودن
مامانت مثل مادر همسر شدن دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد