هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

ماشین بازی

-: مامان بریم تَتِت بازی کنیم؟

-: باشه

-: بشین کمردَم تو ببند.

پتو رو به شیوه خودش میندازم دور شکمم یعنی کمربند بستم. دختر (عروسک دختر سری لگوهاش که عاشقشونه) رو میده به من و

-: "این ناننگی (فرمون) تو. پسر هم ناننگی من

چکم می کنه و میگه

-: کَمَندتو ببستی؟

مثلا نشستیم تو ماشین و راه میفتیم. روتخت کمی بالا پایین میریم که یعنی ماشین تکون میخوره. از معدود زمانهاییه که کلی مار دارم اما با دل امن حواسم رو دادم به ماهک؛ به لطف حرفهای عصر شارمین.

سر راه پیاده میشه و میره خوراکی بخره. پوپت لاک پشت که نقشهای زیادی بازی میکنه، اینجا خوراکیه.

همین لاکپشت زمان بپر بپر و خوندن four little monkey jumping on the bed نقش الو رو بازی میکنه :))


ساعت از یک گذشته. تمرینی که قرار بود انجام بدم، انجام دادم اما نه درست تونستم مطالعه کنم نه کارهام انجام شده. در عوض همه اینها با ماهک بازی کردم و آخر شبی  اولین دو  کتاب نسبتا طولانی "شنل قرمزی" و "لاکی قهرمان" رو خوندم و باورم نمیشه که با دقت تمام گوش کرد. از بس کتابها رو پاره کرد یا گفت نخون.

با این حال به خاطر جبران زمان از دست رفته بیدار موندم که مطالعه کنم اما خواب قدرتش بیشتره


چند ماهه هر روز یک تصمیمی برای اینجا میگیرم. یک روزی دوست داشتم مخاطبهای زیادی داشته باشم اما دیگه دلم فضایی خصوصی تر میخواد واسه نوشتن.  دلم میخواد بعضی چیزها را راحت بنویسم. از کارهایی که انجام میدم. از فکرای نابودگری که گاهی منو تا مرز جنون میبره. از تلخی های خودم با خودم. از شادیهایی که داریم و اگر کرونا نبود تبدیل میشدن به هیجان انگیزترین اتفاق زندگی من و همسر بعد از تولد ماهک. از اختلاف فکری گاه و بی گاهمون. از این که داره هولم میده وسط یک میدون بزرگ و میگه حمایتت میکنم. از اینکه ... از هر چیزی بدون اینکه حس کنم دارن قضاوتم میکنند.  تهش هم میگم بمون همینجا و بزار همه آرشیوها یک جا باشه

نظرات 5 + ارسال نظر
هدیٰ شنبه 23 فروردین 1399 ساعت 20:49

غززززل
نگو که شما هم باید از خونه برید بیرون!!
خوبه سر کار نمیری خیالم راحته امیدوارم همسرت هم سر کار نرن این روزا!
مراقب باشید

این اوضاع تموم شه فقط، من دیگه فقط توو دوردور و عشق و حالم
ضمناً خیلی هم دلم تنگ شده واسه تهران

جان دلم؟
نه خوشگلم من که همش خونه ام
همسر هم از ٤ اسفند تعطیله شکر خدا
یعنی این از بزرگترین نعمته این روزهاست که خیالمو راحت میکنه
دیگه نهایت رعایت رو داریم میکنیم البته همسر واسه خرید نون یا خورده ریز میره بیرون ها اونم ده روز یکبار اما راضی نمیشه ماسک بزنه و من نگران میشم

عزیز دلمی تو هم مثل من داره دلت آب میشه واسه تغییرات عیجان انگیزی که فعلا موکول شدن به بعده کرونا
عزیز دلمی حق داری دلتنگ شی این روزا تهران و به عبارتی ایران بهشته از زیبایی و حیف که نمیتونم ازش لذت ببریم
من عاشق ازدیبهشت تهرانم خصوصا پارک جمشیدیه و باغ ونک که غرق لاله بودن
دلم میخواد میشد بریم دور دور و تهران رو نفس میکشیدیم از بس که تو این فصل خاطره خوب دارم اونجا
ان شالله رسالت کرونا زود تموم شه و بره بعد هم تو بیای تهران رو نفس بکشی هم دست عرفان رو بگیری با هم برید

آرزو چهارشنبه 20 فروردین 1399 ساعت 12:53

آره.من دارمش تا ۱۷۰۰ یه کله میگن میره و بعدشو نمی دونم..الان های وب سیگنال شده.
اپرداز هم میگن خوبه.ان شالله پرسود باشه

ولی تا دو تومن هم میره. الان که گزارش همکاریش با ایرانسل هم منتشر شده بهتره برای بالا رفتنش.
ان شالله برای هر دومون بچرخه

فرزانه چهارشنبه 20 فروردین 1399 ساعت 12:13

همونطور که قبلا هم گفتم من عاشق سبک نوشتنت هستم غزل جان ، و همش با خودم میگم تو باید نویسنده میشدی
توی تمام وبلاگها وبلاگ تو را بیشتر از همه میخونم و دوست دارم
فقط ببخش که کمتر کامنت میذارم

وای قلبم از این همه تعریف قشنگ
خودم هم گاهی به نویسمئگی فکر میکنم اما میگم آخه من از چی میخوام بنویسم؟
قربون محبتت این از لطفته
نفرمایید همیشه که نباید کامنت گذاشت
من خیلی وقتا میخونم اما بعدش یا ماهک میاد یا کاری پیش میاد که یادم میره کامنت بزارم

محدثه چهارشنبه 20 فروردین 1399 ساعت 09:48

امان از این وروجک هاااااا... نسل جدیدی که حتما یکی باید کنارشون باشه تا بازی کنن

دقیقا تنها به ندرت بازی میکنند

آرزو چهارشنبه 20 فروردین 1399 ساعت 01:52

سلام عزیزم.مامان خوب ماهک.
می تونی کانال خصوصی تو تلگرام درست کنی.البته منو یادت نره ها
در پایان به چی بگم شاد شی و قوت قلب بگیری
دم های وب گرم.بالاخره یه خودی نشون داد

سلام آرزو جان. عزیزِ من
کانال نویسی رو دوست ندارم برلی همین هیچوقت بهش فکر نکردم
قوت قلبمون که شد اساسی
نوش جونمون
داریش هنوز؟ فکر کنم تا ٢ تومان بره بالا
ما با اِپرداز عوضش کردیم روزی که کمی اومد پایین
اینم دیگه یا شانس و یا اقبال
دیروز که خوب بودش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد