هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

اگر .... نبود

روزای اول قرنطینه بدجور ترسیده بودم. دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت. همه برنامه هام بهم خورده بود. ماشین مونده بود ترکستان و حتی نمیشد یه چرخ زد یا رفت یه جای خیلی خلوت مثل آتشگاه نفس کشید. دیگه حوصله خونه تکونی نداشتم. دلم گرفته بود. کم کم خودم رو سر پا کردم و از ٢٩ اسفند یه موج انرژی جدید درون خودم ایجاد کردم. تمام این مدت از خونه نشین بودن راضی بودم چون فقط دلم میخواد این ویروس لعنتی ربشه کن بشه اما یک چیزایی دل آدم رو درد میاره. این که ما نشستیم تو خونه که زنجیره انتقال قطع بشه اونوقت یه عده که اعتراض به سفر رفتن داشتن؛ اون موقع که ما بلیط هامونو کنسل نکرده بودیم؛ حالا هر شب مهمونی ان و این نشون میده خیلیا با ادعای قرنطینه رعایت نمیکنند.

اگر کرونا نبود الان موهام یک دست بود، ناخنام رنگی بود و مژه هام بلند و فرفری.

 اگر کرونا نبود هفته اول و ترکستان بودیم. ماشین رو تحریل گرفته بودیم. من مانتوی دلبرمو با روسری ابریشم پوشیده بودم و رفته بودم عید دیدنی و ماهکم با لباس ملوس اش (عروس رو میگه ملوس) که با ذوق و شوق خریدیم، یک دنیا دلبری کرده بود.

اگر کرونا نبود تا حالا ده بار کارت بانکم رو عوض کرده بودم

اگر کرونا نبود خونه تکونیم تکمیل شده بود و روز چهارم عید سر ایم موضوع بخثمون نمیشد

اگر کرونا نبود الان کنار خانوادم بودم و دلتنگی هام رفع میشد

اگر کرونا نبود....

اگر رو کاشتن سبز نشد

حالا کرونا هست. ما قرنطینه ایم و  قدردانی فراوان از خدایی که ما رو از این بیماری محفوظ داشته به این خونه نشینی راضی ام فقط دلم میخواد زودتر این ویروس ما و دنیامون رو به حال خودمون بگذاره و بره پی کارش 

خدایا میدونم دنیا همیشه اینطوری نمیمونه. میدونم بالاخره تموم میشه. میدونم گفتی با دعا سرنوشتا رو عرض میکنم. پس لطفا دعامو بشنو و نابود این این ویروس لعنتی رو که ترس آورده تو دلهامون