هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

ترس - امید - ایمان

دیشب از اون شبایی بود که بعد از چند روز زندگی نرمال دوباره خیلی ترسیده بودم از کرونا. همسر بهد از ده روز میخواست بره تهران و من مخالف بودم میگفتم از خونه کارها رو راه بنداز. میترسیدم بره بیرون. اوقاتم تلخ بود و از جیغ جیغ های ماهک و به زور بستنی خواستن اش عصبی شده بودم. گاهی بد جیغ میزنه حالا یا درخواست زور داره یا خیلی خوشحاله.

صبح که بیدار شدم مثل روزای قبل از کرونا همسر خونه نبود و با اینکه میترسیدم بره این نبودنش حس روزای عادی و خوب رو داشت. موهای بافته ام رو باز کردم. یک ویو قشنگی شده و شونه زدم. یک رژ قرمز کشیدم روی لبهام و یک مداد سیاه کشیدم داخل چشمم که زندگی بیاد تو آینه :)) و بعد از صبحانه ماهک و خودم رفتم سراغ اسباب بازیهای به شدت بهم ریخته ماهک.

قبل از رفتن تو اتاق ماهک با همسر تماس گرفتم بین حرفامون با خنده گفتم به جای اینکه دعوتم کنی کافه تو این روزای کرونایی میخوام یک بغل کتاب از تخفیف ٩٠٪؜ فیدیبو بخرم. بعد از خذاحافظی یک بار دیگه لیست کتابها رو چک کردم و با کمی تغییر دکمه خرید رو زدم و خریدم یک تعدادی از کتابهای ادبیات کلاسیک رو که بخونم و حظ ش ؟ رو ببرم.

این روزا که تنفس بین دو کتاب در گروه هست و تو روزای تنفس یک کتاب کوچک می خونند و من قول دادم مثل برادران کارامازوف از گروه عقب نیفتم؛ با اینکه اسم کتاب این روزای تنفس زشت بود و علاقه ای به شروعش نداشتم، به خودم نهیب زدم که به من قول دادی. پس شروع کردم و وقتی دیدم عقب میمونم شروع کردم به شنیدن صوتش و نگم که عاشق داستان "نفرین زمین" از جلال آل احمد شدم. راستش این اولین کتابی هست که ازش میخونم و دلم برای قصه و جمله های کوتاهش رفته.

حس زندگی داشت برام کار کردن و کتاب گوش دادن. برخلاف شب قبل که آینده رو مبهم و ترسناک می دیدم؛ از آینده یک تصویر تو ذهنم میچرخید. اینکه سالها گذشته و من دارم برای ماهک از خاطره روزای کرونایی می گم و ته دلم غرق خوشحالیه که سلامت از اون بحران خلاص شدیم.

 یک عالم از ذکر یا جواد مونده و باید تا شب تمام بشه. راستش اول نیتهای دیگه ای داشتم اما با این اوضاع تصمیم گرفتم نیت اصلی رو سلامتی همه از کرونا ویروس باشه و ناپدید شدنش از کل دنیا یک طور معجزه وار. نشستم پای شبکه خبر و با خوندن خبر موارد کرونا ریروس تو سیاتل و نیویورک ناخودآگاه صورتم خیس شد و گفتم خدایا اینجا میگیم مسئولین مقصر اما پیشرفته ترین قدرتهای دنیا هم نتونستند جلوی ورود این موجود میکروسکوپی به سرزمینشون رو بگیرند و این چیزی جز قدرت تو رو نشون نمیده. التماست میکنم خودت این بحران رو نقطه عطفی برای کل دنیا و یک رشد جهانی قرار بده و این بحران رو زودتر از بین ببر و آرامش رو به دل مردم جهان، یک بار دیگه به کرم و بزرگی خودت هدیه کن