هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

کودکانه هایم تمامی ندارد

+ خودکارای قرمز و صورتی منو همسر یا گم میکنه یا تمامشون می کنه. از اصفهان یک خودکار پنتر(عشق منه تو خودکارها) صورتی  و یک هایلایت صورتی گرفتم و هنوز از عیجان داشتنشون لبریزم

  

+ میخوام گوشیمو عوض کنم. کی؟! اینو همسر باید معلوم کنه اما هیجان اینم خفه ام کرده


+ همسر بعد از سالها مقاله دادن این بار خودش به عنوان رئیس یکی از نشست های گرایش شون توی کنفرانس حاضر شد و وقتی اتفاقایی از این دست میفته چشماش که توی صورت یک پسر کوچولوی دوق زده دیدنیه


+ یک کیف لپ تاپ جمع و جور بامزه به همسر دادن و من ذوق مرگشم و هی به همسر میگم چرا من سر کار یا یک کلاسی نمیرم که اینو همین امروز بندازم رو شونم و از حس خوب داشتنش تو کوچه ها لى لى برم؟!


+ یک گروه کتابخوانی جدید پیدا کردم که از دوشنبه یکی از کتابهای دوست داشتنی ام که تو کتابخونه خاک میخورد رو شروع کردن و من که هی اولشو خونده بودم و ولش کرده بودم دارم با هایلایتای دوست داشتنى ام خودمو غرقش میکنم (نیروی حال)


+ هنوز از ذوق داشتن همون مانتویی که از خریدنش پشیمون بودم دلم میخواد همه جا برم و فقط اونو تنم کنم همه ببینن چه شیکه :))))


+ قراره همسر یک سمت جدید به مسئولیتهاش اضافه بشه و بیشتر از خودش من رو ابرام از پیشرفت هاش.


اصلا به هر چیز یا کسی تو زندگیم فکر می کنم غرق خوشی می شم. از داشتن تک تک آدمهای زندگیم. از داشتن تک تک وسایلم. از داشتن این خونه و ... از حرکت بزرگی که بعد از عید قراره بزنیم حتی اگر تغییری تو شرایط زندگیمون ایجاد نکنه. قرار بود همراه با تغییرات باشه اما منطقی تر نگاه کنم باید صبور باشم برای اون تغییر. از اینکه بالاخره میتونم مانتو و روسرى رو که بیشتر از یک ساله تو کمد خاک میخوره رو عید بپوشم. پارسال با فوت مادربزرگ همسر باید مشکی تن میکردم البته که عید دیدنى هم نداشتن و ما هم به خاطر بارندگى ها نرفتیم. اصفهان هم که دوست نداشتم ببرمش. از طرفی کفش پاشنه دار لازم داشت به خاطر بلند بودن پشتش که پاشنه بلندام زیادی بلند بود و تابستون اونی رو که میخواستم از همون مغازه ای که مانتو رو خریده بودم کفش مناسبش رو خریدم. فقط فکر کنم باید یک سایز بزرگتر میخریدم. یا شاید باید زیاد بپوشم تا باز شن


+ ذوق مرگم برای حل شدن مسئله اى که یکیى از اعصاى خانوادم رعایت نمیکرد و تاثیر بدى روى رابطه من باهاشون گذاشته بود. این بهترین سفر ایفهانی بود که تو این چند سال رفتم اینقدر که آروم بودم و شاد


+ از اینکه هدفون توی گوشمه و رادیو جوان اسپانسر پخش موزیکهاست و نیاز نیست موزیک دانلود کنم غرق لذتم


+ از اینکه قراره دوباره برم به سرزمینی که محل وقوع زیباترین و بزرگترین اتفاق زندگیم بوده بی قرارم :) یعنی اصلا ناراحت و خسته نیستم که تازه برگشتم خونه و دوباره باید ساک ببندم :)


+ تو لیست آرزوهام نوشته بودم:

"به راستی که براى زندگی پر از شوق و اشتیاقم" و حالا محقق شده

"اون فرد رعایت کنه" و حالا رعایت میکنه و من عالی ام

بقیه اش رو یادم نیست و یکی اش هم که خیلی مهمه در حال وقوعه و وقتی محقق شد بهتون میگم

از معجزه سپاس گزاری غافل نشید. 


+ این بار تمرینای سپاس گزاری رو از وسط شروع کردم و دیروز چک شگفت انگیز رو نوشتم. 


غ ز ل واره:

خداوندا برای این همه شور و اشتیاق به اندازه تمام دنیا ازت ممنونم. تو خوابم این همه خوشی رو یک جا در وجودم نمیدیدم





+ اگر نظری واسه پست قبل داشتید ممنون میشم برام بنویسید


+ عنوان دزدی ادبی است :)))

نظرات 6 + ارسال نظر
شیرین شنبه 19 بهمن 1398 ساعت 12:46 http://khateraha95.blogfa.com/

کلی حالم خوب شد با این همه ذوق و حال خوبت
خداروشکر

خدا رو شکر که حال خوبی بهت داد

شارمین پنج‌شنبه 17 بهمن 1398 ساعت 23:11 http://behappy.blog.ir

سلام.
منم از عنوانت ذوق زده م
کودکانه هات مستدام


+سرعت اینستاگرامم اومده پایین. پی ام هات رو به صورت نوتیفیکیشن خوندم ولی نمیتونستم جواب بدم. خیلی دوست داشتم که اونجوری مستقیم و شفاف انتظارت رو گفتی. و در جوابت فقط میگم چشششششم

سلام
دزدی اش هم ذوق داشت

بهار پنج‌شنبه 17 بهمن 1398 ساعت 21:03 http://Searchofsmile.blog.ir

چقدر خوبه .هیجان از لابلای کلماتت میچکه ...
همیشه انقدر خوب و پر انرژی باش

یعنی خودمو می دیدی کلا یه گوله هیجان میدیدی
تو هم همینطور مهربونم

ویرگول پنج‌شنبه 17 بهمن 1398 ساعت 00:57 http://Haroz.mihanblog.com

جون دلم که حالت خوبه
چقدر خوبه آدم تو دلش ذوق چیزایی که خرید داره، اصلا یه حالیه که هی ته دلم آدم قنج می ره.
همیشه خوب باش دختر مهربون

جون به خودت که اینقدر نازی
هنوزم ذوقشونو دارم با اینکه ده روز گذشته
آره خیلی خوبه
تو هم همینطور دوست ناز مو فرفری

نسترن چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 08:53 http://second-house.blogfa.com/

چققققققققدر حالم خوب شد با پستت غزل!
میدونی منم شکرگذاری رو شروع کرده بودم و تو دوره حالم خیلیییییییی خوب بود ولی وقتی رفتیم اصفهان سه روز آخرش موند
و وقتی نتیجه یه کاری رو که خیلی نوشته بودم رو هم برعکس دیدم خورد تو ذوووقم نمیدونم چیکار باید کنم
خیلی برات خوشحالم غزل خیلییییییییییییی زیادایشالا همیشه زندگی تون پر از اتفاقای خوب باشه

خدا رو شکر که حالتو خوب کرد.
ببین این نیست که همه خواسته هامون برآورده بشه
بعضیاشون شاید هیچوقت اتفاق نیفتند و یا مثل تو برعکس بشن
یه وقتا اونی که ازش میخوای مربوط به یک انسان دیگه است و خود اون انسان باید کاری بکنه
اینکه من برای حساسیتم این اتفاق افتاده که اون فرد داره رغایت میکنه شاید 5 سال یا بیشتره که تو لیست آرزوهام بود ولی تازگی اتفاق افتاده
اینکه الان من حالم خوبه و حساسیتهام خیلی کم شده چند ساله که آرزوشو دارم و براش دعا میکنم
خلاصه که باید صبور باشی
مهم نیست که سه روز آخر مونده
من همیشه پشت سر هم انجامش ندادم
مهم اینه که عادت سپاس گزاری درونت نهادینه بشه

ممنونم عزیز دلم ان شالله تو هم برسی به حالی که با وجود همه سختیا شاد و روبراه باشی
ممنونم ازت به همچنین زندگی شما هم

آبگینه چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 08:38 http://Abginehman.blogfa.com

خوشحالم حس و حالت خوبه
خوشی هات پایدار
کفشت پشتش بلنده یا پاشنه؟ چیش تو پا سخته نفهمیدم

ممنونم ازت آبگینه عزیزم
به همچنین
اتفاقا پشت بلنده، پاشنه اش هم بلنده ولی نه زیاد
جلوی پام توش اذیت میشه
حس میکنم زیادی کیپه با اینکه سایز همیشه خریدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد