هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

تجربه را تجربه کردن خطاست

این گردن درد لعنتی که به سرم کشیده میشه و امروز موقع ناهار با باز کردن دهنم هم دردم بیشتر میشد.

 شوپنهاور، یالوم، فارژزیک و نیاز به خواب ....

داشت خوابم میبرد که ماهک بیدار شد و بیدارم کرد ولی خودش جای همسر دوباره خوابید

یا فارژزیک به من نساخته یا شدت درد زیاد بوده که هنوز توی سرم و چشمام حسش می کنم

با این حال از درون خوبم. از این که دارم تلاش می کنم آدم بهتری باشم. از اینکه دارم میخونم تا به خودشناسی برسم. بالاخره میفهمم میخوام چه کنم با این چند دهه زیستی سریع تمام شونده

اتفاق دیروز تلنگر خوبی بود برای محبت خرج نکردن های زیاد از حد. برای مایه نذاشتن های غیرضروری برای آدمایی که اولویت اول زندگیت نیستن و اولویت اولشون نیستی. همونایی که تو ظرف توپ های ریز و درشت نقش شن ریزه ها رو بازی میکنند

وقتی آزاد ٣ بار تماس پشت سر هم من رو به هیچ جاش حساب نکرد و حتی با اینکه آنلاین شده بود و تو اینستا پست گذاشته بود اما پیام من رو تو واتس اپ حتی سین نکرده بود و تا صبح به خودش زحمت یک پیام هم نداد که شاید من کار فوری باهاش داشتم!!! و وقتی پیام داد حتی نپرسید کاری داشتم یا نه؟! فقط یک نتیجه برام داشت. این که برای درومدن از تنهایی تو این غربت من تمام تلاشم رو کردم اما حالا که به قول نسترن هر کس هر جور دوست داره رفتار میکنه بدون رعایت بعضی ملاحظات! بهتره من هم اینقدر خودم رو به خاطر بودن با بقیهة به آب و آتیش نزنم. بهتره بچسبم به زندگیم و پیدا کردن راههایی که کمک کنه نشاط، امید و انگیزه ای رو که دارم تقویت کنه و اجازه ندم دوباره مثل مهرتا آذر همه چیز در درونم تا اون حد آشفته بشه. بهزاد چاووشی راست میگه که تنهایی هیچوقت آدمها رو بهم نزدیک نمی کنه.

بهتره من تنهایی ها و آزاردهنده های درونی ام رو برای خودم نگه دارم و راه محافظت و افزایش شور زندگی رو در خودم پیدا کنم. چند سال تنها بودن به جایی بر نمیخوره. در عوض فرصتی هست برای خیلی از کارهای دیگه. از طرفی چشم که بهم بزنم ماهک بزرگ شده و میشه پایه گشت و گذار تفریحای مادر دختری. پس من را چه باک!!!

حتی حس میکنم نوشتن شون اینجا هم اشتباه بود. احساس میکنم چیزی بیشتر از اونچه نیاز بود رو اینجا مطرح کردم و حس میکنم حریمی که فقط برای خودم بوده رو شکستم. دلم یک شروع تازه میخواد



غ ز ل واره:

اینجا کسی اطلاعی از درد گرفتن رگی در سمت راست پشت گردن که تا سر ادامه داره داره در اختیار من بزاره؟


کامنتها رو زیر و رو میکردم رسیدم به کامنتی به نام نل با آدرس وبلاگش. نل عزیز ببخشید کامنتتون این همه مدت بی جواب مونده. شما همون نلی هستی که قبلا اینجا کامنت میذاشت و میخواست حامی من بشه؟ :)


چقدر خوبه که حتی وقتی جسمت روبراه نیست حال دلت خوب باشه

نظرات 14 + ارسال نظر
بهار پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 21:23 http://Searchofsmile.blog.ir

وااای این گردن درده .ده روری هس گرفتارشم من تایپ میکنم و همش پای سیستمم بقیه ساعتامم دفتر دستک دم دستمه و در حال نوشتنم فک کنم به همین آرنولد که ویرگول گفت فشار میاره. چاره اش فقط استراحته.
امیدوارم خوب خوب بشی ای غزلک با اراده و قوی و پر تلاش

عزیز منی
تو دیگه چرا؟
من بهترم اما سردرد هر روز هست

شارمین پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 14:46 http://behappy.blog.ir

غزل

وسط همون غر زدنامون کلی ام شوخی میکردیم و میخندیدیما.

خوبی از خودته عزیزم

از الان مخ جناب همسر رو بذار تو فرغون تا ۲۴ فروردین ۹۹ راضیش کن نمایشگاه کتاب بیام ببینمت


یعنیا آخر خُلیم


چهارشنبه؟

بلاگر پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 11:03 http://tosan35.blogsky.com

عقیده دارم محبت زیادی و بی رویه بعد یه مدت دیگه اسمش محبت و لطف نیست ، تبدیل میشه به وظیفه !
تعادل را خصوصا با کسی که از نظر جنبه مشکل داره رعایت کنید.

دقیقا

شارمین چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 23:46 http://behappy.blog.ir

دلم برات تنگ شده غزل

چه نوعی از دلتنگی رو داری تجربه میکنی؟
دلتنگی که کسی نیست غر بزنه؟

الان واقعا بازمنی؟
هان؟

تو خیلی خوبی
میشد الان محکم میچلوندمت

شیرین چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 12:24 http://khateraha95.blogfa.com/

با اینکه از درد جسمانیت و گردن دردت ناراحت شدم ولی کلی خوشحال شدم که اینقدر تونستی پیشرفت کنی و تو این اوضاع حال دلت اینقدر قشنگ و زیبا باشه
غزلک برای خودت اسپندی دو کن و حتما برای خودت جایزه بخر

شیرین یعنی نمیدونم اون دو ماه چی به سرم اومده بود؟
واقعا تاثیر مصرف نکردن مکمل بود یا چیزی ورزی اون
هیچ جوری نمیتونستم سرپا شم
اما الان حالم خیلی خوبه
ولی واقعا تلاش کردم که خودمو از اون خال نجات بدم
و همسر هم تا یک جایی نمیدونست چه کنه اما وبتی فهمید چه کارایی میتونه حالمو بهتر کنه فروگذار نکرد

چشم مهربونم حتما

مرضیه چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 10:50 http://fear-hope.blogsky.com

صددرصد تصمیمت درسته
هیچکس مسئول خوشحال کردن آدم نیست جز خودش! سالهاست به این نتیجه رسیدم، درمورد دوستان خودم هم چنین مسائلی از نوع تو پیش اومده و درنهایت به قطع ارتباط دو طرفه انجامیده...
البته من نتونستم مثل تو "یه جور باحالی" حالم خوب باشه... اما همیشه بزرگترین آرزوم داشتن آرامش درون و اینکه خودم بتونم حالم رو خوب کنم بوده... که فعلا بهش نرسیدم

دقیقا
این ذهنمونه که همه چیز رو تحت کنترل داره

نوشتم یک جور باحالی خوبم؟ پیداش نکردم خودم
ناراحتم بودم اما نداشتم تسخیرم کنه
و خیلی زود عالی شد حالم
منم مثل تو
موفق میشیم
راستی عدد رو انگلیسی زدی؟

مرضیه سه‌شنبه 17 دی 1398 ساعت 20:38 http://because-ramshm.blogfa.com

سلام زیبا بانو
گل گاو زبون سنبل طیب رو با بابونه بخورید بهتره... بابونه خعلی آرامش بخش هست...
شربت گلاب زعفرونی بخورید... زعفرون و گلاب هر کدوم حتی به تنهایی عالین و آرامش دهنده
شاد باشی غزل جان

سلام مرضیه جانم
چشم امتحان میکنم

شاد و سلامت باشی

نسترن سه‌شنبه 17 دی 1398 ساعت 11:37 http://second-house.blogfa.com/

به این درد دچارم غزل...
از توی غضلات کتفم شروع میشه میره تو سر شونه که به گردن متصله و بعد گردن و سر و آخرم به چشم میرسه...
برای من بیشترش عصبیه و بدخوابیدن...
ماساژ با روغن زیتون برام خیلی موثره و قرص سلکوکسیب

حق داری کاملا ناراحت باشی،ولی خودت دلِ خودتُ بدست بیار

عزیزمی تو
الان بهتری دختر جان؟
من بعد از یکشنبه درد گردنم خیلی کم شد ولی باید مراعاتشو بکنم
ولی تا همین دیروز (٤شنبه)هر روز سردرد داشتم
امروزم باید ظهر بشه ببینم چطوره اوضاع

خوبم دوستم
ناراحتیامو سپردم به باد و با خوشیهام دارم جوابتو میدم

هدیٰ دوشنبه 16 دی 1398 ساعت 12:22 http://Www.Pavements.blogfa.com

گردن دردت عصبیه؟ برای چی اینجوری شدی؟

من نمیگم دوست کسیه که همیشه در دسترس آدم باشه، به هرحال دوست هم یه آدمه و زندگی خودشو داره! اما کسی که اینجوری در میره و نادیده‌ت می گیره قطع به یقین حتیٰ یه دوستِ معمولی هم نیست، چه برسه صمیمی!
دیگه خودت بهتر می دونی .. درستشم همینه که خودتو اذیت نکنی. دقیقاً با فکر مثبت و اینکه ماهک بهترین دوستت میشه چند سال دیگه (که زیاد دور هم نیست) از کنارش رد شو. با این آدما باید با فاصله ارتباط داشت و نزدیکشون نشد.

عزیزم امیدوارم حال روحی و جسمیت روبراه باشه!

راجع به اون قضیه هم یکی دو روزه دیگه چیزی نمیگن :)) ولی به هرحال نگرانی رو انداختن به دل من دیگه! مجبورم همش از محمد خبر بگیرم ببینم اوضاع چطوره! فکر کنم اینجوری پیش بره دیگه جواب تلفنامو نده

راستش نمیدونم هدی جانک
خودم اینطور فکر نمی کنم چون یک جور با حالی حالم خوبه این روزا
یادته پارسال میگفتی آرامشتو خیلی دوست دارم؟ الان تقریبا اونطوری ام (تقریبا چون بعضی وقتا خودم از عصبانیت های پیش بینی نشده ام شوکه میشم. مثل همون روز تو ماشین که همسر میگفت حالا اگر تموم کردی)

منم دقیقا میگم قرار نیست همیشه در دسترس باشن آدمها. بارها هم پیش اومده به آزاده زنگ زدم جواب نداده و ناراحتم نشدم چون میدونستم درگیره اما ناراحتیم از این بود که اگر من واقعا کار فوری داشتم و سه چهار بار تماس میگرفتم باهاش و تنها اینجا گیر افتاده بودم جوابش این بود که فرداش فقط تو واتس آپ بنویسه دستم بند بود شرمندم؟!!! و حتی نپرسه کاری داشتی؟

ولی خوب قطعا منم تو رابطه اشتباه رفتم که اون خیلی راحت با این قضیه برخورد کرد. لابد منم زیادی در دسترس بودم.


گردنم بهتره شکر خدا فقط زیاد نباید ماه رو بغل کنم

خدا رو شکر که دست برداشتن. میدونی گفتن یک سری حرفا به کسی که راهش دوره اونم به اندازه تو که حالا حالا معلوم نیست که وقتت آزاد شه و برگردی اشتباهه و عرفان این درک رو داره که با این کار از تو مراقبت کنه. حالا شاید اینجا بودی به اون موضوع اشاره ای میکرد
در هر صورت خوشحالم که حرفتو زدی و اونا دست برداشتن از این کارا
ان شالله بهترین ها سر راهش قرار بگیره هم در راستای اهدافش و هم تو به آرامش برسی و خیالت راحت شه
محمدم میتونه جواب نده تا بریم گوششو بپیچونیم

ستاره یکشنبه 15 دی 1398 ساعت 22:54 http://Setareha65.blogsky.com

دقیقا بهترین کارو میکنی، کسیکه دوست واقعیه همیشه برای آدم وقت میزاره

حالا انتظار ندارم همیشه همیشه یاشه اما اینطور بی تفاوت هم نباشه خوب
البته من همیشه وقت میزارم و شاید اینم اشتباهه که نتیجه اینطوری میشه

مطهره یکشنبه 15 دی 1398 ساعت 18:46

تا حالا از آرام بخش های طبیعی مثل عرق بهار نارنج وبید مشک وگل گاوزبون وسنبل الطیب استفاده کردی؟
من خودم تپش قلب دارم بخاطر افتادگی دریچه میترال...عرق بیدمشک خیلی کمکم میکنه که آروم بشه ضربان قلبم.
بهار نارنج هم همینطور...سردردامو بهبود میده...اگه دوس داشتی امتحانشون کن به شرطی که از جایی بگیری که معتبر باشن وآب خالی نباشه.

گل گاو زبون و سنبل اطیب رو زیاد میخورم
عزیزم ان شالله همیشه سلامت باشی
چه جالب
چشم مهربونم ممنونم از راهنمایییت

ویرگول یکشنبه 15 دی 1398 ساعت 15:53 http://Haroz.mihanblog.com

عزیزدلم گاهی واقعا تنها بودن بهتر از بودن با آدمهای غلطه
من شعار نمی دم. فک کنم‌می دونی که خودمم اینجا کاملا تنهام و هیچ دوست صمیمی ندارم. احساس می کنم حوصله ادمها و روابط پیچیدشون و انتظارت بعضا بی جاشون رو دیگه ندارم.
الان تنها دوستان من شما دوستان مجازی هستید که حرفهام رو بهتون می گم.
اون عصب اسمش آرنولده از دو طرف گردن می ره تا سمت ابرو. احتمالا عضلاتت گرفته و داره به این عصب فشار میاره (ویرگولی که انقدر در مطب های دکترهای گردن و عصب ولو بوده که همه عصبها رو به اسم کوچیک می شناسه )
سعی کن قرص شل کننده عضله بخوری و وینامین ب که غذای ماهیچه ها و عصب هست.
امیدوارم زود خوب بشی. این درد خیلی خره

دقیقا همینطوره
خوب فرق تو با من اینه که لاقل روابط اجتماعی داری و کمتر این نقصان آزارت میده
منم دنبال دوست خیلی صمیمی نیستم اینقدری که همیشه تنها سر نکنم
اما خوب از این به بعد حد و مرز اساسی برای روابطم ایجاد میکنم که لاقل وقت ناراحتیا نگم تقصیر خودمه
دقیقا گاهی تا چشمم میومد دردش
ای بابا یعنی اینقدر گردن درد داری تو؟/
خیلی بهترم ویرگول مو فرفری من
یعنیا از روزی که همسر حرف از اون کشوره زده میگم اقامت باشه نباشه مهم نیست فقط ان شالله یک زمان واسه کارای شرکت بره اونجا و بشه راه کم میشه ببینمت

محدثه یکشنبه 15 دی 1398 ساعت 10:58

تبریک میگم بابت رشدی که داری..جایزه هم داری...:)..والا در مورد این گردن درد نمیدونم. فقط از سردرد خودم میدونم که وای از روزی که پشت چشم راستم دردناک میشه.. ضربان میزنه و من میکشه... زیاد تر توضیح نمیدم میترسم بهش فکر کنی و دچارش بشی خواهر

ممنونم محدثه عزیز
چه جایزه ای؟؟
دختر تو هم که میگرن داری
خدا خودش شفا بده همه مونو

آبگینه یکشنبه 15 دی 1398 ساعت 09:36 http://Abginehman.blogfa.com

چقد خوبه که حاله دلت خوبه

آره خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد