هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

کتابی که تمام نشد

+ برخلاف میلم که دلم نمیخواست یک کتاب نیمه خونده دیگه به کتابهای قبلی اضافه بشه؛ "جز از کل" رو فعلا بایکوت می کنم چون با خوندنش فقط دارم عذاب می کشم.

 وقتی افکارت مغشوش ِ 

وقتی بیشتر از یک ماه ِ که یک روز صبحش رو با حال خوب بیدار نشدی

وقتی اینقدر خوابهای هچل هفت میبینی که اگر هم بخوای با حال خوب بیدار بشی حس بد خوابهات نمیذاره

وقتی راه رو گم کردی و نمیدونی چرا زنده ای

وقتی از فاصله فکری بین خودت و خانوادت داری رنج می کشی و هنوز نتونستی در درونت هضمش کنی

وقتی زیادی تنهایی و هیچ دری نیست که بی اطلاع بری بزنی و مطمئن باشی هر ساعتی که بری خوشحال میشن از دیدنت

وقتی نگرانی که تاثیر افکار صد من یک غازت تاثیر بدی روی طفلکت بزاره

وقتی اصلا نمیدونی چه مرگته تا بتونی این برزخ رو آتیش بزنی و یا باهاش بسوزی یا بسوزونی اش


خوندن یک کتاب با چنین موضوعی حالت برزخی ات رو تشدید می کنه و حس بدی که مارتین به خودش و زندگی داره رو در درونت مثل یک پیچک چنان می پیچونه که رها شدن ازش خیلی سخت میشه

خوندن اینجور کتابها برای کسی خوبه که همذات پنداری رو موقع خوندن کتاب بزاره کنار و فقط بخونه و درسهای کتاب رو درونش ثبت کنه.


+ ناراحت نیستم اما خوشحال هم نیستم. و عجیبه که این دوره اینقدر کش دار و طولانی شده. 


+ همسر همه چیز رو در این مورد به شوخی برگزار میکنه. خدا کنه با راهکارم موافقت کنه


+ ماه اک طفلی!!!!!! من باهاش زیاد بازی می کنم. میخندیم. جیغ میزنیم. میرقصیم اما اگر حس و حالم رو متوجه نمیشد روزی صد بار نمی پرسید خوبی؟ چطوری؟


+ باز نت یک سری شهرها وصل شد و صفحه وبلاگهای آپدیت شده پر شد از یه مشت پستهای تبلیغاتی به درد نخور

نظرات 4 + ارسال نظر
هستی چهارشنبه 6 آذر 1398 ساعت 07:56

سلام خانوم گل. انشالله که زودتر از این حالتهات خلاص بشی. اینا مربوط به پاییز نیستن؟ چون من پاییز که میشه کلی حس بد میاد سراغم و با هیچی حالم خوب نمیشه.

ماهک وروجک. این کوچولوها همه چی رو خیلی زود متوجه میشن. دختر من که هی نگرانمه و میپرسه الان خوبی؟ جاییت درد نمیکنه؟ به چی فکر میکنی؟ گاهی کلافه میشم از سوالهاش.

سلام هستی جانم
خلاص شدم و باورم نمیشه که اینقدر بهم ریخته بودم
بعید هم نیست والا
منم پاییز رو خیلی دوست ندارم
ان شالله همیشه لبریز حس های خوب باشی بانو

خدای من باورنکردنیه این همه درک و فهمشون تو این سن خصوصا
طفلکی شاید دلیلی داره این همه نگرانیش
شاید بد نباشه دنبال ریشه اش بگردید
خدا خفظ کنه دختر گلت رو ببوسیدش از طرف من

محدثه دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت 11:31 http://www.titteh.blogsky.com

غزل منم اینجوری شدم !یه سردرگمی بدجور گرفتم و دارم میگم بچه چه گناهی کرده که همش تنهاست. واقعا باید زودتر این حس های تلخ بریزم دور

خیلی حس بدیه سردرگمی در قبال بچه
ولی دکتر بابایی زاد میگه فقط مادر شادی باشید چون تمام اضطرابتون به بچه منتقل میشه

هدیٰ شنبه 2 آذر 1398 ساعت 22:48 http://Www.Pavements.blogfa.com

خوبی؟ چطوری؟ بچلونش بچلوووووون

من فکر کردم حالا که اینترنت قطعه پس همه چی قطعه از داخل ایران دیگه. یعنی وبلاگ و وبلاگ نویسی هم قطعه دیگه. حالا یعنی اینجا وصل بوده و مینوشتین؟
فکر کردم هیچکس نیست!
یعنی چی؟ من نمی فهمم! یا قطع بوده یا وصل بوده دیگه!! وات؟

قربونت مهربونم شبا حالم بهتره
یه وقتا اینقدر محکم میبوسمش لبای خودم درد میاد
و چلوندنش اینقدر کیف داره ها
و دلم تنگ شده واسه نوشته هات
خدا کنه نت درست بشه زودتر

ببین هدیٰ جونم
بلاگ اسکای
بیان، بورس و یه سری سایتای داخلی کار میکردن اما از همون داخلیا هم همش باز نمیشد مثل بلاگفا
گوگل قطع بود و امکان سرچ نبود و همین وبلاگها هم نت جون میکند تا باز شه

طرف ما هم که هنوز همون وضعه
نه دیگه نه قطع بوده نه وصل. جاست دیس

نسترن شنبه 2 آذر 1398 ساعت 17:04 http://second-house.blogfa.com/

بیخیال کتاب، مهم حالِ خوبیه که باید بگیری و اگر نیست تمااام


ماه قشنگم! تا میتونی باهاش لذت ببر

ایشالا فکرتم عااالی پیش بره

دارم هنر رهایی از دغدغه میخونم
خدا رو چه دیدی
شایدم دغدغه هام رفع شدن

ممنونم عزیزم
ان شالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد