شربت عسل،دارچین و زنجبیل نوشیدم و سرم رو کردم تو استکان گلاب و بوش رو نفس می کشم و با خودم میگم کاش مامان اینجا بود و یا اعتقاد قوی اش مثل قبلا که کنارش بودم؛ دست راستش رو میذاشت روی سرم و هفت تا حمد میخوند
حالم خیلی بده. میشه اگر حرصله داشتید یک حمد برام بخونید؟
بعد نوشت:
یک جور عجیبی تقریبا نیم ساعت بعد از نوشتن این پست حالم بهتر شد. دردمخیلی نامحسوسه و تهوع به حداقل رسیده