هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

در خودم دنبال علت بد حالیهایم می گشتم. هر چند که علت بیرونی مثل دلتنگی عامل اصلی اش بود اما اینکه من در آرام ترین وقت زندگیمان (موقع خواب) شروع کنم به صحبت از کسانی که رفتارشان به دلم آمده بود؛ علت درونی داشت که بد آزار دهنده بود. اما چی؟!

مهار قدرتمند "مهم نباش" به بالاترین حد خودش رسیده بود و رفتارهایی که در این چند مدت گذشته این حس را به من القا کرده بودند؛ همه نشسته بودند روی طاقچه اصلی افکارم و هر کدام از سویی مثل یک سوهان مغزم را می تراشیدند.

من از درون ناراحت بودم که دیگران تعیین کننده روابط بودند. احساس بی ارزش بودن با تمام قدرت روی  ذهنم چمبره زده بود. تا اینکه درست مثل یک هشدار صدای همسر توی گوشم پیچید. چرا فکر می کنی اونها باید تعیین کننده باشند؟! خودت تعیین کن. مطمئن بودم اگر براش افکارم رو می گفتم قطعا جوابش همین بود.

مدتی بود که تصمیم داشتم با مهرسا تماس بگیرم. مهرسا یکی از مامانهای بانمک و فوق العاده مهربون و خوش مشرب کلاس یوگای بارداری بود. تنها کسی ازبچه های کلاس که وقتی فهمیده بود باردارم زنگ زد و تبریک گفت. بعد از اون کم و بیش در ارتباط بودیم. قبلترها خجالت می کشیدم زنگ بزنم و درخواست بیرون رفتن بکنم. اما حالا ماه اک آنقدری بزرگ شده که بچه هایمان بتوانند با هم بازی کنند. و تفاوت سنی بچه هایمان فقط سه ماه است. 

این دختر با اون صدای مهربونش و حرف زدن دلنشین اش به قدری حال خوب ریخت توی دلم که گاهی نزدیک ترین هایت از این کار عاجزند. خندیدم گفتم باید برای بچه هایمان دوست پیدا کنیم آنقدر که تنها هستند. گفت کلاس یوگا دلش میخواهد و اگر کلاس زومبا هم تشکیل شد خبرش کنم. خوشحال شد از شنیدن اینکه باشگاه، اتاق کودک دارد. گفت همین چند روز بچه ها را ببریم خانه بازی و من با خوشحالی موافقت کردم.

همسر که رسید ماجرا را گفتم. گفت کار درست همینه. به جای فکر کردن به اینکه پری فلان کرد؛ پوری بیسار کرد؛ باید ذهنت را درگیر افکار مثبت کنی. تو برای تدریس می رفتی چقدر دوست پیدا کردی؟ بماند که راهها دور بود و امکان رفت و آمد نبود ولی هنوز هم دوستید. تو قابلیت بالایی در ارتباط برقرار کردن با افراد داری. باشگاه هم یک فضای جمعی است که اگر کلاسهایت دائمی شود؛ میتوانی دوست های خوبی پیدا کنی. پس از این به بعد تو همه چیز را در روابطتت تعیین کن اما ارتباطتت با پوری را قطع نکن. ارتباط را در یک حد کنترل شده حفظ کن. اگر علاقه ای به صمیمیت با او نداری مهم نیست اما کلا رابطه را کات نکن. اینها از نظر قابل اعتماد بودن و از لحاظ فیزیکی برای ما در دسترس ترینند در مواقع اضطراری. 

به نظرم خودم پوری قصد ناراحت کردن من را نداشته اما من ِ حساس به خاطر عدم شناخت کافی از او؛ رفتارهایش دلم را رنجانده. حالا برای دلجویی از خودم برنامه هایی دارم. 

خوشحالم که مثل گذشته وقتی بد حال می شوم یک گوشه و منفعل ولو نمی شوم. هم با حضور ماه اک امکانش نیست. هم تمام مدت ذهنم درگیر پیدا کردن یک راهکار درست است و این یعنی تغییر. تغییری که تازگیها متوجه اش شده ام



+ تا شب نظرات پست قبل را تایید میکنم

نظرات 5 + ارسال نظر
مرضیه چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 ساعت 14:24 http://because-ramshm.blogfa.com

سلام
آفرین به آقاتون اصلا از مردی که شما را انتخاب کرده غیر از این مدل صحبت کردن و بدین منطقی صحبت کردن، انتظار نمیره

الهیییییی
مرضیه جان عزیزم
واقعا همسر یه جاهایی خیلی خوب میتونه آرومم کنه
اون روز هم خرفاش تو گوشم هی تکرار میشد

فرزانه دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 09:53 http://khaterateroozane4579.blogfa.com

خدا رو شکر که حالت بهتره غزل جان
همیشه شاد باشی

عالی ام فرزانه جان

نسترن دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 09:03 http://second-house.blogfa.com/

زنده باد غزل! آفرین! همینه...

به امید خوندن روهزهای خوب و با نشاطی که با دوستهای جدید و صمیمی میگذرونی

زنده باد نسترن و دوستای وفاداری که تو خوشی و ناخوشی همراهمون هستند

قربونت عزیزم
من هی تو رو میخونم و هربار یک جور شده که نتونستم کامنت بزارم

بهار یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 21:28 http://searchofsmile.blog.ir

تمام مدت ذهنم درگیر پیدا کردن یک راهکار درست است و این یعنی تغییر. تغییری که تازگیها کتوجه اش شده .
این یعنی ظهور و رشد بالغ شخصیتت... تبریک میگم بهت چون آدم بالغ راه حل پیدا میکنه

و خدا میدونه چقدر بابت این تغییر خوشحالم
مرسی انرژی مثبت من

مرضیه یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 20:44 http://fear-hope.blogsky.com

چه همسر خوب و فهمیده ای
چقدر عالیه که مدام علت حال بدت رو تجزیه و تحلیل میکنی و دنبال خوب کردن حالت هستی
منم تا حدی همینطورم اما متاسفانه شدیدا حساسم و موقعیت ها و آدمها خیلی راحت منو به همخ میریزند
شدیدا دنبال یه منبع انرژی مثبتم

همسر کلا اعتماد به نفس خوبی داره و به شدت متواضعه و همیشه میگه تو باید خودتو رو بالا ببینی. نگرشت رو عوض کن
این خیلی بده که اجازه میدیم اینقدر تحت تاثیر قرارمون بدن
مرضیه جان مثبت تر از این فسقلیامون پیدا نمیشه اگرچه فعلا همزبونمون نیستند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد