نمیدانم دلواپس همسر باشم یا دلواپس ماه کوچکم.
همسر اینجا روی تخت اورژانس و ماه ام آنجا در خانه همسایه
غربت گاهی عجیب درد دارد
عجیب تنهایی ات را به رخ ات می کشد
به طرز وحشیانه ای بزرگی اش را به نمایش می گذارد
دلت را می سوزاند که مجبوری جگر گوشه ات را خانه غریبه ها بگذاری و حتی ندانی و بلد نباشی کدام بیمارستان باید بروی و همسرت را تنها و لرزان به اورژانس برسانی تا به دادش برسند
روی تخت اورژانس کنار همسرجان نشسته ام. دلم پیش ماه اک است. دخترکم چقدر طفلکی است که مجبور شده ام پیش خانم همسایه بگذارمش.
نگرانم که برای شیر بیدار شود. نگرانم که من را بخواهد گریه کند
سرم می سوزد از دلواپسی هایم
درد همسرجان قطع شده. منتظر جواب آزمایش هستیم و احتمالا سونو هم لازم است.
همسر از شدت درد ساعت ٤:٣٠ بیدار شد و نفهمیدیم چطور ماه اک را به خانم همسایه سپردم . آژانس طفلکی از هولش به جای بیمارستان خصوصی که گفتم ما را به نزدیک ترین بیمارستان دولتی رسانده
و من فقط سلامتی همسرجان را می خواهم و در آغوش گرفتن ماه ام
عذرخواهی می کنم برای تایید نشدن نظرات
سلام غزل جان
انشاءالله هفتم اردیبهشت عازم کربلا هستیم و اگر لایق باشم دعاگوت خواهم بود...
سلام لبخند عزیزم
خیییلی التماس دعا دارم خیلی
سفر بسلامت
اوه!!! غزل
خدای من
چقدر سخت گذشته
عزیزم از کامنت فهمیدم سنگ بوده
خدا کمک کنه دردش خیلی سخته
انشالله زودی آروم بشه همسر
خدا نگهدار خودت و خانوادت باشه
عزیز دلم
خیلی سپید
احساس بی پناهی داشتم
خدا رو شکرالان بهتره
به همچنین گلم
اااااااااای خدا چی شد دختر؟ چرا یهو اینطوری شد؟
کاش من همسایه تون بودم و ماهک مثل بچه خودم با خیال راحت میزاشتیش پیشه خاله اش
سنگ کلیه بود دوستم
عزیزمی تو مهربون
خدا رو شکر خدا همسایه قابل اعتمادی قسمتون کرده
خیلی درد وحشتناکیه. امیدوارم بهتر شده باشه همسرت
خدا قسمت هیچکس نکنه
درد بده واقعا
خدا رو شکر خوبه الان
فرصت نشده بنویسم
خدا خودش کمکت میکنه
از غربت و تنهایی گفتی کلی اشکمو دراوردی غزل بانو
الان همچی خوبه؟خانواده کوچولوت همه دور هم جمعید؟
ممنونم شیرین بانو
خدا نباشه که هیچی دیگه
عزیز دلمی
بله شکر خدا همه چی خوبه و ما کنار همیم
چه لحظات سختی.... خداروشکر به خیر گذشته
سلام
الان چطور هستند؟
شکر خدا مرضیه جان
بهتره
گفتند سنگ کلیه اس
سونوگراف گفته یک سنگی دفع شده و بقیه شن هستند
بخیر گذشت شکرخدا