هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

امروز یک روز تازه است

غرق می‌شوم در روزهایی که آنقدر آرامش در وجودم بود که آدمها هم این را به زبان می‌آوردند که تو آب توی دلت تکان نمی‌خورد. یادم نیست از شنیدن این حرفها چه حسی داشتم اما فکر می‌کنم مراقب آن آرامش نبودم. ناخواسته دوستهایی وارد زندگی‌ام شدند که درونیاتم را دچار تنش کردند با رفتارها و حساسیتها  صد من یه غازشان و عقده های درونی‌شان. گاهی خواهرک می‌گفت این دختره دوست خوبی نیست. اما نمی دانم وابسته اش شده بودم یا میخواستم جمع دوستی مان دچار تنش نشود. هر چه که بود بادست خودم به نابودی قشنگ ترین خصوصیات درونی ام تیشه زدم. به آرامشم به اعتماد به نفسم و افسوس که چقدر دیر فهمیدم....

امروز یک روز تازه است. همه چیز آرام است. در این لحظه فقط یک چیز آرزوی قلبی من است ...  این که این ترجمه یک جور معجزه آسایی تمام شود. قرار بود من و همسرک با هم انجامش بدهیم. قرار بود من کمک همسرک باشم نه اینکه تمامش را تنهایی و آن هم با این همه عجله انجام بدهم. دیروز چند بار گفت تا آخر آبان تمام نشود مشکل ایجاد می‌شود. چندبار خواستم قرار اول مان را یادآوری کنم اما دیدم خسته است. گفتنش تنها نتیجه ای که دارد یک بحث اعصاب خورد کن است.  تصمیم قاطع گرفته ام موضوعاتی که باعث بحث‌های بی نتیجه و دلخوری بینمان می‌شود را مطرح نکنم. لحظه‌های با هم بودنمان آنقدر نیست که با این برخوردها تلخ و خرابش کنم و به شدت احساس غرور می‌کنم که برخلاف گذشته توانستم صبوری کنم و آرامش خانه را  حفظ کنم. حالا من مانده‌ام و بیشتر 90 صفحه بی زبان که باید 5 روزه تمام شود.

امروز یک روز تازه است. همه چیز آرام است ... و حالا به یک چیز فکر می‌کنم؛ اینکه این کار را فقط برای سرگرم شدنم قبول کردم نه اینکه تمام لحظه های زندگی ام را تحت تاثیر قرار دهد. به خود آن سالهایم فکر می‌کنم. به آن همه بی خیالی که امروز انگار افسانه ای است که وقت فشارهای کاری و زندگی بتوانم در درون آرام باشم و برقرار.

امروز یک روز تازه است ... و با همه استرس کار دلم پر از شادی است، پر از امید به زندگی، پر از عشق که قطعا خدا هدیه کرده است به دل ترسیده ام.  امروز یک روز تازه است 


غ ـزل‌واره:

+ سالهاست به دنبال آن بی خیالی گمشده ام می‌گردم. یا رب سببی ساز...

+ تصمیم دارم فراموش کنم آن آدمهای منفی زندگی ام را. اما حیف که حافظه ام زیادی خوب است :))

+ تغییر وضعیت ‌ام از استرس وحشتناک به آرامشی شیرین اندازه یک جمله ترجمه و اندازه کمک همسرک به من بود. 


یک نکته روانشناسی: 

زمانی به دکترم از استرس شکایت کردم و او برایم تشریح کرد که همه استرسها کاذب نیستند. یک جاهایی استرس‌ها سالم هستند و باید باشند. بودنشان باعث تلاش و پیشرفت و حرکتمان می‌شود و نبودشان باعث بی انگیزگی. کار را که شروع کردم آن استرس کاذب وحشیانه از بین رفت. مابقی استرس عادی و طبیعی محرک کار است.

نظرات 3 + ارسال نظر
آبگینه دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 09:17 http://abginehman.blogfa.com

آدما که بزرگ میشن جنس زندگی فرق میکنه و ناخواسته استرس هم وارد زندگی میشه. فقط باید مثل تو بلد باشیم کنترلش کنیم

عزیزمی آبگینه جانم
من دارم همه تلاشم را برای غلبه بر استرس میکنم. امیدوارم یه روزی برسه که کاملا کنترلش کنم

رافائل چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت 07:55 http://raphaeletanha.blogsky.com

فکر خوبی کردی که برای خودت هدیه بخری. این بهترین کاره.

فقط خدا کنه پولش تا حس قدردانی رو نیاز دارم به دست برسه

Mina سه‌شنبه 25 آبان 1395 ساعت 20:41 http://posiiiitive-enerrrgy.mihanblog.com

چقدر خوبه که خوب شدی چقدر خوبه که همسرک هست ....
آره استرس وجودش برای بقا لازمه چرا که اگه نبود کسی تو خیابون نگران عبور ماشین نبود کسی از حیوانات درنده نمیترسید و حیاتمون به خطر میفتاد

مرسی مینای عزیزم
ممنون که هستی

واقعا این حجم تنهایی رو فقط به خاطر حضور همسرک میتونم تحمل کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد