هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

ترس و مهمان

از شدت استرس آمدن این همه مهمان آن هم برای چند روز، قدرت انجام هیچ کاری ندارم. از فکر اینکه کارهایم مانده. از فکر اینکه همه زندگی ام کن فیکون خواهد شد.از فکر اینکه کنترل همه چیز از دستم خارج میشود. من میترسم خیلی زیاد. از اینکه نتوانم از پس اش بر بیایم.  خیلی خیلی زیاد میترسم. من هنوز یک سال نشده که خانه داری میکنم. چطور میتوانم؟قبلا هم دو روز مهمان داشته ام اما نه این تعداد. کاش کسی اینجا بود. کاش تنها نبودم. کاش.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد