هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

توهم یا ...

منتظر نیستم. یعنی دلم نمیخواد که منتظر باشم. اما از شنبه یک تغییراتی حس میکنم. اولش گریه کردم که خدایا حالا نه. بعد با خودم قرار گذاشتم راضی باشم به رضای خدا.شاید همه چیز یک توهم باشه. شاید هم نه

منِ زن؛ اوی مرد

اوایل همسرک فکر میکرد برای مناسبت‎ها یا باید یک کادوی خوب گرفت یا اصلا چیزی نگرفت.اوایل همسرک فکر می‎کرد سوپرایز کردن فقط با کادوهای سنگین و طلا ممکنه اما اعتقاد من این نبود. من می‎تونستم با اومدن غیر منتظره‎اش سوپرایز بشم. یا حتی یک شاخه گل.این یعنی من زن‎ام، اون مرد. سال اول چندین مناسبت پشت سر هم بود اما همسرک به دلیل اینکه میخواست بر اساس مرد بودنش عمل کنه؛ هیچ کادویی، حتی یک شاخه گل به من نداد و گفت کادوی همه این مناسبت‎ها رو یک جا می‎دم. می‎خوام یک هدیه اساسی بهت بدم و صد البته که برای فراهم شدن شرایط کادو‌ی مد نظرش مدتی صبر می‌کردیم. الحق که کادوی خیلی خوبی گرفتم. یک کادوی تک که هنوز نمونه‎اش رو هیچ جا ندیدم. اما دلگیر بودم. همه مناسبت‎ها آمد و رفت و حتی با یک شاخه گل دیدنم نیامد.از این موضوع خیلی دلگیر بودم؛ تا اینکه ;حرفم را زدم. گفتم که ظاهرن فکر میکنی فقط با کادوهای گرون قیمت میشه سوپرایز کرد؛ غافل از اینکه تو برای هرکدوم از این مناسبتها اگر فقط یک شاخه گل به من میدادی با تمام وجود شاد میشدم و به همه میگفتم گل گرفتم.نمیدونم چقدر از این حرف گذشته بود. همسرک بعد از مدتی نسبتا طولانی به دیدنم آمده بود. مرخصی گرفتم و با سرعت هر چه تمام دویدم. دیدم از دور داره میاد و دستش رو پشت سرش گرفته. وقتی رسیدم یه شاخه گل رز سفید لب صورتی گرفت جلوی صورتم


+ لذتی بی نظیره هدیه گرفتن از کسی که ستایش‎اش میکنی. حتی اگر کم ارزشترین باشه به لحاظ مادی