هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هوای خانه

شیرین است راه رفتن در خانه‎ات. خانه‎ای که سالها رویایش را در سر پروراندی و شیرین‎تر از آن اینست که دور خانه بچرخی و از تمیزی‎اش لذت ببری. تمیزی که بعد از 10 روز به مرور اتفاق افتاده. هنوز مانده تا کدبانو شوم اما به مراتب بهتر از قبل شده‎ام. کم کم دارم یاد می‎گیرم مدیریت کردن را بین کارهای خانه و کارهای خارج از کارهای خانه. قبل‎ترها کار نامربوط به کارِ خانه که داشتم؛ کل خانه بهم ریخته و نامرتب می‎ماند تا آن کار من تمام شود. آشپزی را اما مجبور بودم :دی. حالا اما بین کارهای نامربوط به خانه‎داری بلند می‎شوم، چرخی می‎زنم و ریخت و پاشی‎های جزئی را جمع می‎کنم. گاهی سری به آشپزخانه و گاهی گردگیری و جارو

امروز اما فقط یک کار مانده؛ جمع و جور کردن لباسهای کنار اتاق. این یعنی خانه تمیزِ تمیز است و چقدر لذتبخش است وقتی فکر می‎کنم که همه این کارها را من انجام داد‎ه ام. به تنهایی. بدون کمک مامان؛ بدون کمک هیچ کس. آن هم غ ـزلی که کار نمیکرد. دست شستن توی روشوئی که دیروز شستم. گذاشتن ظرف داخل سینکی که دیروز با آن جرم‎گیر ترکیه ای پیشنهادِ مادرشوهر شستم و برق می‎زند و از همه مهم تر پا گذاشتن روی سرامیک هایی که تازه تی کشیده شده اند و تمیزند.



غ ـزل‎وار:

+ هوای ابری بارون زده و آبجوش(نوشیدنی مورد علاقه ام) و کاسه پر از ارده و خانه تمیییز. نعمتی از این بالاتر هم هست؟

+ این پست پیرو پست گلبهار نوشته شد. راستش من هم در کارهای خانه قورباغه ای دارم که بعدن خواهم گفت. :دی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد