شیرین است راه رفتن در خانهات. خانهای که سالها رویایش را در سر پروراندی و شیرینتر از آن اینست که دور خانه بچرخی و از تمیزیاش لذت ببری. تمیزی که بعد از 10 روز به مرور اتفاق افتاده. هنوز مانده تا کدبانو شوم اما به مراتب بهتر از قبل شدهام. کم کم دارم یاد میگیرم مدیریت کردن را بین کارهای خانه و کارهای خارج از کارهای خانه. قبلترها کار نامربوط به کارِ خانه که داشتم؛ کل خانه بهم ریخته و نامرتب میماند تا آن کار من تمام شود. آشپزی را اما مجبور بودم :دی. حالا اما بین کارهای نامربوط به خانهداری بلند میشوم، چرخی میزنم و ریخت و پاشیهای جزئی را جمع میکنم. گاهی سری به آشپزخانه و گاهی گردگیری و جارو
امروز اما فقط یک کار مانده؛ جمع و جور کردن لباسهای کنار اتاق. این یعنی خانه تمیزِ تمیز است و چقدر لذتبخش است وقتی فکر میکنم که همه این کارها را من انجام داده ام. به تنهایی. بدون کمک مامان؛ بدون کمک هیچ کس. آن هم غ ـزلی که کار نمیکرد. دست شستن توی روشوئی که دیروز شستم. گذاشتن ظرف داخل سینکی که دیروز با آن جرمگیر ترکیه ای پیشنهادِ مادرشوهر شستم و برق میزند و از همه مهم تر پا گذاشتن روی سرامیک هایی که تازه تی کشیده شده اند و تمیزند.
غ ـزلوار:
+ هوای ابری بارون زده و آبجوش(نوشیدنی مورد علاقه ام) و کاسه پر از ارده و خانه تمیییز. نعمتی از این بالاتر هم هست؟
+ این پست پیرو پست گلبهار نوشته شد. راستش من هم در کارهای خانه قورباغه ای دارم که بعدن خواهم گفت. :دی