زیاد که بلد نبودم اما خیلی اتفاقی برای ارسال یک پیام، به چند نفر از لیستم، یک گروه تو وایبر ساختم. همکارا تو این گروه با هم صحبت جمعی میکردن. یک دوبار منم باشون حرف زدم. تو ایام عید که دیدم شاید این پیامها دوستهایی که جز همکارها نبودند رو آزار بده، یک گروه 5 نفره از همکارها ایجاد کردم. همسرک فهمید و خیلی گلایه کرد که تو ازدواج کردی یعنی چی که یک گروه چتی ایجاد کردی و نباید چت کنی. حرفش به نظرم اصلا درست نبود. الانم زیاد این اعتقادش رو قبول ندارم.
اما از اونجایی که اون راضی نبود انگار علاقه من حتی به حال و احوال تو این گروه صفر شد. حالا از یک چیز خیلی خوشحالم که ناخواسته چیزی درونم مانع از شرکت در این گروه شد و مطئنم که همسرک از ته دل برای این اتفاق رضایت داره و مسئله ای به این کوچیکی باعث بحث و ناراحتی بین ما نشد.
اضافه جات:
1+ گاهی همین اتفاقای ظاهرن کوچیک تلخی های بزرگی به وجود میاره
2+ نمیگم هیچوقت تو گروه پیامی نفرستادم اما اینقدر تعدادش کم بوده.
غزل جون همسر من هیچ وقت دوست نداشته ونداره که من توی این چیزا فعال باشم،خودش هم نیست.من فقط فیس بوک هستم که اونم همسر چندان راضی نیست اما چون ازخیلی وقت پیش از آشنایی با همسر فیس بوکی بودم دیگه چیزی نگفت.شاید اونم غیر فعالش کنم،این چیزا اصلا مهم نیست که.به نظرم یه جورایی شوهرها حق هم دارند.
منم چیزایی رو که همسرک دوست نداره خواه ناخواه ازشون دور میشم
آرامش آدم بیش از این چیزا می ارزه