هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

وقتی میای...

رسما دارم میمیرم از خستگی. از صبح شیشه پاک کردم. گردگیری کردم. جارو زدم. کف کل خونه رو با دستمال تمیز کردم (بخارشورم فیلترش خراب شده) با این شکمم. لباس و ملافه شستم. آشپزی کردم. ولی یک سری خرت و پرت وسط سالن مونده و من دارم هلاک میشم. دسشویی رو هم نشستم. حمام هم باید برم. تازه باید به همسر سحری بدم که این از همش سخت تره چون باید سه ربع دیگه بیدار شم دوباره.

خانواده ام ان شالله صبح میرسن اما من نه کمر دارم نه انرژی پختن ناهار و اصلا نمیدونم چی بپزم حتی

با این حال بشدت احساس رضایت دارم از این همه کاری که باهاشون خودمو خفه کردم و الان یک خونه مرتب دارم که تمیزه تمیزه. این دقیقا همون حسیه که تو پست قبل دنبالش بودم

ماه نوشت:

ماه اکم باز وول میخوره و مامان خسته اش را ناز میکنه



بعدنوشت:

سه و نیم وقتی با سختی چشمام باز شد زانوهام به قدری درد میکرد که نمیتونستم پا شم. کاش همسر حالا که باردارم، خودش رو از کارها کنار نمیکشید یک دستی کنار دستم برمی داشت تا من کارهام رو هم تنبار نشه و نابود نشم برای انجامشون. با این رویه اش فکر کنم بعد از به دنیا آمدن ماه و زیاد شدن وظایفم خونه هیچوقت تمیز نشه چون ایشون معتقده رفاه من فقط در پول درآوردن ایشونه و بدون کمک کار کردن لابد کار سختی نیست

باز هم خدا رو شکر که استراحت مطلق نیستم اگرچه که شرایط خانمها کلا در این دوران حساس و سخته.

زنده باد تلاش

 بالاخره بعد از چند هفته همین حالا تمام شد. احساس می‌کنم جملات آخر هنوز کار دارند اما از توان جسمی و روحی من در این لحظه خارج است. در طی این مدت پر فشار درسهای زیادی گرفته‌ام. چه در مورد کار کردن های اینچنینی و چه در مورد خانه داری. البته این تجربیات بیشتر بر اساس شخصیت فردی شخص خودم است اما آنچه را آموزنده باشد خواهم نوشت.

 ترجمه تمام شد اما این تازه آغاز کار من است. با خانه ای روبرو هستم به غایت نامرتب و بهم ریخته  چرا که بر اساس تاکید همسرک حداقل کار ممکن را در این مدت به خانه داری اختصاص دادم؛ در حد ضروریات و حالا باید تا خود فردا بدوم. امیدوارم کارهایم به موقع تمام شود.

غ‌ـزل‌واره:
موفقیت بزرگی است 150 صفحه ترجمه در 3 هفته. نمی‌گویم ترجمه را عالی انجام دادم. از نظر خودم بد نبود. اما شاید به نسبت اینکه موضوع‌ در حیطه تخصص من نبود ترجمه خوبی باشد در حد خودم. حرف الی که گفت من هیچوقت در این زمینه ترجمه ای قبول نمیکنم دلم را گرم کرد که خوب جراتی داشته ام.
+ ذهن من به شدت بازیگوش است وگرنه یا این ترجمه زودتر تمام می‌شد یا خانه به این وضع دچار نمی‌شد. 
+کاش وقت آمدن همسرک و شام نزدیک نبود. دلم یک دل سیر خواب می‌خواهد استراحت بعد از یک ماه 5 بیدار شدن و استرس کار داشتن.