هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

فقط کاری بکن

امروز به شدت دلم میخواد خونه مامان نزدیک بود.  میرفتم ماهک رو میسپردم بهش و در نبود همسر و ماهک فقط توی سکوت خونه یک مدیتیشن طولانی انجام میدادم. فقط خودم بودم و خودم.
دلم حضور توی اون طبیعت خیالی رو میخواد که گاهی بین مدیتیشن روبروم ظاهر میشه و سکوت رو چیزی جز صدای ظریف آب، آواز پرندگان، گاهی وزش نسیم نمی شکست
امروز جواب یکی از سوالهای بزرگ ذهنم رو توی مطالعه پیدا کردم و برای فهمیدنش خیلی خوشحالم. 

ماهک نوشت:
مامان! میشه بّگّلم کنی؟
مامان! خیلی دوستت دارم

اینها پر تکرارترین جملات ماهکم است.
یادش بخیر کوچک تر که بود می چسبید به پاهام و میگفت بگل
نظرات 3 + ارسال نظر
حمیده دوشنبه 11 اسفند 1399 ساعت 11:01 http://www.tast-good.blogfa.com

سلام
این که بتوانی بچه ات را جایی بگذاری خیالت راحت باشد واقعا حس خوبی است. اگر سال های دور از خانه را کسی از عمق جان فهمیده باشد منم.

سلام حمیده جان
حس خوبیه ولی من از بس ماه پیشمه ته دلم یک عذاب وجدانی هم هست :)))
ای جانم

نسترن یکشنبه 10 اسفند 1399 ساعت 14:39 http://second-house.blogfa.com/

جوینده یابنده اس
بگلش کن و فووووشارش بده و کییییف کن لطفا

دقیقا

هدیٰ شنبه 9 اسفند 1399 ساعت 22:08

به جاش صدای ظریف ماهک رو داری به صورت ال دِ تایم
ببوسش بگلی رو

دقیقا ال د تایم
و اینقدر لذتبخشه که نگو
بیا تو رو هم بگل کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد