هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

نزدیک غروب قلبم منقبض شد و کمی بعد سرم شروع کرد به سوختن و دستهام شروع کرد به حالتی شبیه خواب رفتن. شاید هم چیزی شبیه گز گز کردن. خیلی ترسیدم از برگشتن حمله ها. گریه کردم. همسر محکم بغلم کرد. بیرون رفتیم و کمی قدم زدیم. کمی بهترم اما هنوز بعد از 3 ساعت سرم میسوزه و نرمال نیستم
لعنت به کرونا که دست همه رو از رفت و آمد کوتاه کرده. 
تو روح من که وقتی نرمالم عین احمق ها فکرهای وسواسی تو رفت و آمدها مغزم رو اشغال می کنه و وقتی حالم یک ذره از وضعیت نرمال خارج میشه له له میزنم برای دیدن خانوادم و عزیزانمون.
همسر از دکتر شاکیه که چرا من درمان نشدم و معلوم نیست تا کی باید دارو بخورم و من حاضرم بمیرم اما حتی یک لحظه دیگه اون حالتای وحشتناک رو تجربه نکنم
این ماه زیاد فراموش میکردم خوردن قرصم رو و الان عین سگ پشیمون و ترسانم که چرا بیشتر دقت نکردم.در واقع خیلی وقتا فراموش نمی کردم بلکه شک می کردم خوردم یا نخوردم و از ترس اضافه خوردن دیگه نمی خوردم
نظرات 3 + ارسال نظر
نسترن سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 17:41

غزل غزل دلت تنگ شده فقط نه هیچ چیز دیگه ای...پاشو برو،خواهش میکنم
با پرواز برو یکی درمیون شده،ماسک و شیلد بزن و برو
یا میخوای با ماشین بری برای تهران مجوز بصورت مجازی میدن،یه سرچ بکن بگیر
دخترکم اصلا به این چیزا فکر نکن لطفا

نمیدونم چی شده بود واقعا نسترن جون
خدا رو شکر الان خوبم

هدیٰ سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 00:20

غزل تو خیلی خوبی. نمی دونم یه نفر چطوری می تونه انقدر خوش قلب باشه. یه جورِ خوبی خوبی :)) گاهی حس می کنم دارم با دلارام حرف می زنم :)) می دونی که چقدر باهاش راحتم دیگه.
خیلی وقتا دیگه دلم نمی خواسته بنویسم ولی انقدر حرفات و کامنتات خوب بودن همیشه که نتونستم.
چقدر حس خوبی داره وقتی میگی خوابمو دیدی. دلم می خواد بغلت کنم.
لیست نوشتن روی عکس :))) روی عکس نه ولی روی یه کاغذ مهم عرفان اینکارو کردم قبلاً. کلی دعوا کرد. آخه واقعاً هیچی دیگه جلوی دستم نبود توو ماشین
نه ما خودمون هیـــچوقت از فرودگاه این چیزا رو رد نمی کنیم :)) خیلی خندیدم. همیشه توو خوابات در حال شیطنتم من :)))
کتک؟ اگه می دونستی بعدش چیکار کرده می گفتی؟!


غزل از ته دلم می خوام حالت بهتر بشه. یه روزی برسه که بدونِ هیچ قرصی خوب باشی.
من چقدر از این قرصا و وابستگیشون می ترسم. اون سال از شدت حال بد نزدیک بود شروع کنم ولی مامانم نذاشت. می گفت اینا درونتو خوب نمی کنن، دیگه نمی تونی بدونِ اینا زندگی کنی. ولی من حاضر بودم اون کابوس تموم شه حالا هرطوری.
الآن خوشحالم که حرفشو گوش دادم.
من مطمئنم یه روزی دیگه به اون قرصا احتیاجی نداری. نه یدفعه ای، به مرور ..

می بوسمت

هدی جانم نمیدونم چطور جواب این همه محبت رو بدم دلبر زیبا
خود منم به خوابهایی که می بینم حس خیلی خوبه انگار واقعا دیده باشمت
اما وقتی کامنتت رو دیدم هر چقدر تلاش کردم یادم بیاد خوابم چی بود جز اون عکس و نوشته های روش چیزی یادم نیست :))
می دونم و تو خواب هم از همین متعجب بودم که هدی چرا اینا رو خودش میخواد ببره
آرهه همیشه در حال شیطنتی و خیلی حس خوبی داره

اون لحظه جز کتک گزینه ای برای ادب کردن به نظرم نرسید. حالا اگر بعدن بدون کتک ادب شده که دیگه کتک رو حذف می کنم

واقعا خودمم همینو می خوام
خوب کردی که تحمل کردی و نخوردی
من واسه درمان میگرنم شروع کردم و تابستون به اون روز افتادم و حالا هم نمیدونم کی از دست این اضطرابهای ناگهانی خلاص میشم
دقیقا حال منو داشتی و کاش منم بدون دارو کابوسم رو تحمل کرده بودم
خدا از زبونت بشنوه
منم میبوسمت و بغلللللللل

محدثه دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 22:15

نمیدونم قبلا گفتم یا نه ... تمرینات مایند فولنس رو انجام بده... در لحظه به کاری که داری انجام میدی فکر کن...حتی درباره هر حرکتی حرفش بزن... فقط جلوی انحراف ذهنت به سمت افکار منفی بگیر... من یادمه مدتهای طولانی برای نماز صبح بیدار نمیشدم چون بیدار شدم همانا و نخوابیدن همان... مدام فکرم مشغول بود... الان تا میام فکر چیزی کنم میگم نه ، فقط خواب، دوباره یه فکر دیگه میگم نه... فکر خالی... سکوت خواب... فرو نمیرم تو فکر... فقط تمرکز رو اون لحظه میکنم...اگر میتونی دو تا کار همزمان بکن...مثلا بگو تا غذا بپزم، باید این آهنگ هم حفظ کنم و یه آهنگ پلی کن...کتاب میخونی اگر تمرکزت میره سمت خیال منفی، در جا تغییر وضعیت بده.... رویاهای خوب دنبال کن

خیلی عجیبه محدثه جان
خوب بودم
اتفاقا اصلا فکر منفی نداشتم
فقط دلم خیلی تنگ شده و الان واقعا نمیشه رفت
کلا موقع کتاب خوندن اونقدر ذهنم درگیر متن کتابه که صدای بقیه رو هم نمی شنوم
اما این بار پریودی بد اذیت کرد و کلا کتاب هم نخوندن این چند روز
ولی شکر خدا الان خوبم
اما از تکنیکی که گفتی حتما استفاده می کنم
مرسی عزیز دلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد