هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

ای خداااااا

اللهم انی اسالک یا راحم العبرات و یا کاشف الزفرات (الکربات)، 

خدایا، از تو درخواست می‌کنم،‌ای رحم‌کننده به اشک‌ها و‌ ای رفع‌کننده آه‌های بلند 


خیلی دلم میخواد می تونستم نظرات رو جواب بدم و تایید کنم

خیلی دلم میخواد باز هم با تموم عشق و هیجانم همسر رو در آغوش بگیرم

خیلی دلم میخواد دوباره سرخوشانه با ماهک جیغ بزنیم و برقصیم

خیلی دلم می خواد سرپا باشم و نفس هام با آرامش برن و بیان 

خیلی دلم میخواد باز هم صبح ها با نهایت آرامش از خواب بیدار شم و چشمامو باز کرده و نکرده بگم خدایا شکرت که یک روز دیگه هم فرصت دارم

خیلی دلم میخواد باز هم با هیجان و بدو بدو ساک ببندم و بریم دیدن خانواده هامون

خیلی دلم میخواد همه کارهامو باز خودم انجام بدم و از ته دل خدا رو شکر کنم

خیلی دلم میخواد دوباره زندگی کنم 

خیلی دلم میخواد دوباره بتونم یک عالمه حرف بزنم و شلوغ کنم

خیلی دلم می خواد دوباره گرسنه ام بشه و اشتها داشته باشم غذا رو با لذت بخورم

امروز خیلییییی سخت گذشت. از دیشب قرص ها یک دونه کامل شدن و من امروز.... عوارض قرصهای جدید برای منِ خیلی سنگین بود

اینقدر وضعم خراب بود که مامان بابا پشیمون شدن از رفتن و فقط خواهرک که کار داشت رفت

قرار شده بعد از رفتن شون ما بریم ترکستان که هم من از این جدایی پس از وابستگی شدید به مامان رنج نبرم هم حال و هوامون یک کم عوض بشه

هر چند من اصلا دوست ندارم منو تو اون لحظه های خیلی سخت ببینند

 و امیدوارم امروز آخرین روز اون لحظه ها بوده باشه


از ساعت ٤ صبح بیدارم و شاید دو تا ده دقیقه خوابیده باشم

هنوزم ساعت نزدیک ١٠ شبه نمیتونم بخوابم از حالتهایی که درونم هست

نظرات 13 + ارسال نظر
فرنوش شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 14:31

خدا رو هزار مرتبه شکر، حس خوبت به ما هم سرایت کرد.لحظاتت پر از آرامش غزل جان

خدا رو شکر
ممنونم به همچنین

فرنوش یکشنبه 9 شهریور 1399 ساعت 12:03

غزل جانم انشااله که بهتر شده باشی. این چند روز به یادت بودم و سر دیگ نذری خیلی دعات کردم.زودتر بیایی و خبرای خوب بهمون بدی

بهترم شکر خدا
واقعا سپاس گزارم بابت این همه لطف و مهربونی
ان شالله هزاران برابر حال خوبی که برام از خدا خواستی به درون خودت و عزیزانت برگرده

آبگینه شنبه 8 شهریور 1399 ساعت 19:06 http://Abginehman.blogfa.com

مطمئن باش روزای خوب در انتظارت هستن و خیلی زود این آرزوها برآورده میشه

ان شالله
آبگینه جان 
از نی نی بخواه منو خیلی دعا کنه

شارمین شنبه 8 شهریور 1399 ساعت 14:11 http://behappy.blog.ir

سلام.
بهتری غزل جان؟

سلام عزیزم
الان که جواب میدم بهترم

شیرین جمعه 7 شهریور 1399 ساعت 17:20 http://khateraha95.blogfa.com

غزل بانوی عزیز و قوی و همیشه شاد خوبی؟؟ ماهک خوبه ؟؟؟

خیلی بهترم شیرین عزیز
ماهک هم خوبه
تو و فسقل خوبید؟

مینا جمعه 7 شهریور 1399 ساعت 13:40

سلام خانم. من نوشته های شما رو می خونم و در جریان اضطراب های شما هستم. خود من سال های جوانی درگیر پانیک بودم که بسیار خوب کنترلش کردم ولی الان به دلیل دوران گذر به یائسگی دوباره برگشته. تحت درمان با داروی هوموپاتی و روان درمانی هستم که داره بهم کمک می کنه. اگر صلاح می دونید شما هم در کلینیک های معتبر امتحان کنید.

سلام مینا بانو
ان شالله همیشه سلامت باشید و این دوره رو هم راحت و سلامت بگذرونید
منم دارم داروی روان درمانی میخورم
ان شالله که نتیجه خوب باشه
ممنون از پیامتون

هدیٰ جمعه 7 شهریور 1399 ساعت 09:06

منم امیدوارم آخرین لحظه های حالِ بدت بوده باشن اون روزی که اینو نوشتی

نبود هدىٰ جانکم
شب بعدش مردم و زنده شدم
اما الان خوبم

Reyhane R پنج‌شنبه 6 شهریور 1399 ساعت 22:20

غزل عزیز
از صمیم قلب آرزو میکنم الان و وقتی کامنتم رو میخونی حالت بهتر شده باشه

ممنونم عزیزم
بهترم

محدثه پنج‌شنبه 6 شهریور 1399 ساعت 10:07

عزیزم چیزی که نیاز داری آرامش و مصرف به موقع داروها و حتی یه رفتار درمان خوبه... تصاویر طبیعت ببین و گل بخر برای خونه و دوش طولانی بگیر... آهنگ های خوب بذار... من دعا گوت هستم عزیزم ... فقط میگم نگران نباش... سخته اما میگذره...

محدثه جان قادر به هیچ کدوم از این کارا نبودم
هر چی که فکر کنی مضطربم میکرد
و دوش هم در حد تمیز شدنم میتونستم بگیرم
رو پا نبودم
ولی الان که جواب میدم خوبم

ویرگول سه‌شنبه 4 شهریور 1399 ساعت 16:43 http://Haroz.mihanblog.com

چرا اخه اینطوری شدم غزل جانم
نمی دونی چقدر به فکرتم و نگرانت
چون می دونم نمی تونی جواب بدی بهت پیغام نمی دم که اذیت نشی
الهی که هر روز بهتر از دیروز بشی قشنگم

قربون محبتت
مرسی که هستی
منم خیلی به فکرت میفتادم
اما حتی نمیتونستم پیام بدم
ممنونتم عزیزم

نسترن سه‌شنبه 4 شهریور 1399 ساعت 14:29 http://second-house.blogfa.com/

باز همه ی اینهایی که نوشتی اجربه میکنی
باز روزهای خوبت میان
باز میشه این در صبح میشه این شب رفیق
دووم بیار عزیزکم

الهی برسه اون روز

فرزانه دوشنبه 3 شهریور 1399 ساعت 22:47 http://khaterateroozane4579.blogfa.com/?

عزیزم واقعا نمیدونم چی بگم
الهی که به حق رحمت بی انتهاش که زودتر حالت خوب بشه

ممنونم ازت
الهی

فرنوش دوشنبه 3 شهریور 1399 ساعت 21:14

الهی به حرمت همین ماه محرم هر چه زودتر سلامت و سراپا بشی غزل جان. من خودم مادر هستم ، میدونم هیچی سخت‌تر از این نیست که از فرط بدحالی نتونی پاره تنت رو بغل کنی. عزیزم قابل باشم هر شب دعاگوت هستم

الهی همه مریض ها سر پا و سلامت بشن

خیلی دردناک بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد