هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

آرزوی یک حال معمولی یک زندگی معمولی

خوب بودنهای لحظه ای

بیدار شدن های پر از اضطراب

همه میگن خودت باید تلاش کنی

و من ذهنم خالی

با این حال احساساتم داغونِ

اگر سردرد داشتم چارش مسکن بود

اما الان؟ 

خیلی خوب احساس کسایی که اعتیاد دارن رو درک می کنم

فقط دنبال چیزی هستند که کمی حال خوب بهشون بده

منتها من سعی میکنم عاقلانه و طبق دستو دارو بخورم

هفته قبل حال الانم رویایی بیش نبود

دیروز تا عصر عالی بودم

میترسم از رفتن مامان

میگه نگران نباش میمونم تا خوب بشی

سه شنبه خیلی عجلهای برای کارای رهن خونه همسر بلیط گرفت که چهارشنبه ساعت یک سر قرار حاضر باشم

خیلی دلم میخواست با حال خوب بگم اما حالا که نشد تو یک جمله میگم

با پس اندازمون یک خونه خریدیم و دیروز دادیم رهنهمسر معتقده غیر از قطع و وصل داروها و اثرات مخربش سختی که واسه خرید خونه و توی کرونا ونه دیدن نحمل کردم خارج از توانم بوده

طب سوزنی به شدت معتقده هیچی ام نیست و ضعف جسمیشدیذ دارم

و من حیرونم که چطور خوب خوب شم

حتیتز روزی که بخوام آلپرازولام رو قطع کنم میترسم

نمیتونم از ماه مراقبت کنم

حتی یک وقتا هیچ حسی در درونم به ماه که هیچ به هیچی ندارم

کاش میدونستم چطور خودمو دندگیمو نجات بدم

هنوز کوچکترین چیزها اضطراب زیادی بهم وارد میکنه

هنوز گوشی دست گرفتن به شدت حالمو بد میکنه

در درون من همه چیز عجیب شده خیلی عجیب


نظرات 5 + ارسال نظر
قلب من بدون نقاب شنبه 25 مرداد 1399 ساعت 16:32

خوب حرف منم همین هست که با وجود همسرت نباید تنهایی رو حس می کردی این چند سال
درسته روابط اجتماعی خیلی مهمه
درسته رفت و آمد و بودن خانواده ها مهمه
ولی نقش اصلی ماجرا با همسرت بوده

من اگر جای همسرت بودم
به جای خونه خریدن یا حتی خونه عوض کردن
همسرم رو می بردم دکتر
براش وقت و انرژی میذاشتم
نه اینکه کلا دکتر رفتن رو ممنوع کنم!

تو به ی نیروی کمکی نیاز داشتی که همراهت از ماهک نگه داری کنه
حتی برای چند ساعت در روز با حضور خودت تو خونه

به ی نفر که برای انجام کارهای خونه بیاد

میدونی اینا چیز های خیلی ساده ای هستن
که می تونستن حالت رو خوب کن

یا حتی چیزهای دیگه که به ذهن ما نمیرسن
ولی خودت میدونستی که کمک کننده هستن

من که از دور زندگیت رو نگاه میکنم
برداشتم اینه که تو تمام این سالها به کمک احتیاج داشتی
چه نوع کمکی رو فقط ی آدمی که واقع بینانه نگاه کنه می تونه بگه ..من فقط مثال زدم
ولی غزل این کمک از تو دریغ شده

٢١ شهریور

همسر میترسید به کسی اعتماد کنه که بیاد تو خونمون چون غریبیم اینجا
و منم که کسی رو قبول ندارم که بیاد کارامو بکنه کلا

ولی خوب شاید میشد با یک تغییرات دیگه حس تنهایی رو کمتر کرد

فرزانه شنبه 25 مرداد 1399 ساعت 11:36

راستش غزل جان من هم کاملا با نظر بهی جان موافقم
یعنی وقتی پستت را خوندم میخواستم چنین نظری بدم اما نخواستم ناراحتت کنم
ای کاش همسرت انقدر به فکر پس انداز کردن نبود و بیشتر واسه تفریح و دل خودتون خرج میکردید
اگه ادم دنیا را هم داشته باشه اما حال خوب نداشته باشه چه فایده
ولی از طرفی هم به قول خودت نمیتونی با همسرت هم دائم بجنگی
الهی که زودتر حالت خوب بشه غزل جان
من وقتی خاطرات بارداریت را میخوندم و میدیدم این همه سختی را تنهایی تحمل میکنی و دم نمیزنی و با اون حال خرابت دائم آشپزی هم میکنی واقعا واسم باور کردنی نبود. من با اینکه اکثر روزها خونه مامانم بودم ولی حتی خیلی وقتها که خونه بودیم همسر از بیرون غذا میگرفت تا من آشپزی نکنم و همین الان هم همینجوریه اوضاعمون. اکثرا که خونه مامانمم ظهرها و همسر هم ظهرها سر کار غذا میخوره و شب ها هم اکثرا داریم از بیرون غذا میگیریم چون با بچه کوچیک سختمه
کلا من زیاد به خودم سختی نمیدم . یعنی در مقایسه با تو هیچه . واقعابا شرایط سختی که تو گذروندی جسم و روحت آسیب دیده .
خواهشا از این به بعد بیشتر هوای خودت را داشته باش عزیز جان
من با چیزهایی که توی این سالها از زندگیت خوندم همسرت را خیلی مقصر میدونم. نباید انقدر بهت سخت میگرفت. من اکثرا خونه نامرتبه مگر همسر بیاد کمکم تا با هم تمیز کاری کنیم. اما اینکه همسرت ازت توقع داشت همیشه خونه برق بزنه اونم با وجود بچه واقعا نشدنی بود. بنظرم باید با همسرت صحبت کنی و ازش بخوای بیشتر درکت کنه و دست از سخت گیری هاش برداره
منو ببخش اگه دخالت کردم

فرزانه جون راستش من تو دلم میخواستم خودش متوجه بشه و غذابگیره و همسر چون تو خانواده ای بزرگ شده که خانمها در بدترین حالشون هم به امورات خونه رسیدگی میکنند هیچ به فکرش نمی رسید
از طرفی اونقدر تهوع ام زیاد بود که نمیتونستم چیزی بخورم
بهترین غذا برام نون و پنیر بود و عدس پلو
اینام از بیرون گرفتن نداشت
بخش سخت بارداریم این بود که هیچکس به جز ده روزی که مامان اینجا بود تو چهار ماه اول که حالم خیلی بد بود نیومد پیشم
یعنی خوب نگاه کنیم همه برام کم گذاشتن
ولی الان دیگه بهش بها نمیدم
میخوام به روزای خوب پیش رو فکر کنم
و البته به گذشته هم جز حس خوب حس دیگه ای ندارم
مرسی که یادم آوردی چقدر قوی هستم

قلب من بدون نقاب جمعه 24 مرداد 1399 ساعت 16:01

خودم میدونم حرفم تلخه
ولی کاش به جای خونه خریدن
این چند سال که از زندگیتون میگذره
بیشتر تفریح کرده بودید
بیشتر برای خودتون پول خرج می کردید
خونه خریدن خیلی خوبه
ولی وقتی کنارش حال دل آدم هم خوب باشه
میدونی غزل تو شرایط روحیت طوری بوده که سبک سخت گیرانه و مدل همسرت حالت رو بدتر کرده

وقتی می نویسی مراحل خونه خریدن هم تو این حال بدت نقش داشته یعنی ی جای زندگی مسیر رو اشتباه رفتی..اشتباه رفتید

در مورد خونه هر دومون دوست داشتیم خونه رو عوض کنیم
اما وقتی خورد به کرونا من ترسیدم از اسباب کشی و برای اینکه پولمون بی ارزش نشه فقط یک جای دیگه رو خریدیم
مشکل حذف روابط اجتماعیم با اومدن ماهک بود
و اینکه مامان هم بخاطر مشکلات خودشون زیاد نمیتونستن بیان طولانی کنار من باشن
خانواده همسر هم که کلا نمیامدن

من نمیتونستم با طرز فکر همسر بجنگم وگرنه همیشه دعوا بود
باید صبوری میکردم تا این مرحله بگذره

من این سالها خیلی تنهایی کشیدم
و اصلا دوست ندارم از سختیهایی که بهم گذشت یادی بکنم

مهدیه جمعه 24 مرداد 1399 ساعت 01:41

فقط باید داروهات رو سر وقت بخوری و منتظر بمونی تا خوب بشی. حتما خوب میشی. من تقزیبا دو ماه طول کشید. اما بعد از اون چند ساله که داروهام رو ادامه میدم. اگه تو اینستاگرام به من پیام بدی یکی دو تا پیج خوب بهت معرفی میکنم که بتونی اطلاعات بگیری. مثلا همین از دست دادن لذت هایی مثل گوشی دست گرفتن از علائم اصلی افسردگیه
@mahdie.salehi

نسترن جمعه 24 مرداد 1399 ساعت 01:08

اول از همه خونه قشنگتون مبارک، ایشالا بخوشی و مبارکی
ایشالا بازهم بیشتر و بهترشو بخرید
غزل حستو عمیقا لمروز درک کردم،اضطراب زیاد و نداشتن حس هیچی، همش خوابالو بودن و کرختی شدید...
امیدوارم هرچه زودتر بهتر و بهتر شی
اگر اعتقاد دارى یه قربونی بدین

ممنون از تبریکت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد