هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

تغییرات مطلوب

نوسانات احساسی‌ام خیلی شدید شده. صبح ها با استرس شدید شروع میشه. اونقدر شدید که توان کنترلش رو ندارم و حتی نمی تونم مدیتیشن رو کامل انجام بدم از شدت بی قرار جسمی. بدترین بخش این استرس ها اون حس لعنتیِ "از دست دادن همسر و به نوعی از دست دادن این زندگی است". بعد شروع می کنم به سپاس گزاری. یک جوری که اشکام برای هر موهبتی که به ذهنم میرسه جاری میشه و ناگهان می بینم تمام اون اضطرابها از وجودم رخت بر بسته و آروم گرفته. اونوقت احساس خوشبختی عمیقی سراسر وجودم رو در بر می گیره و زندگی غرق نور و رنگ میشه.
حقیقت اینه: "دارم تغییر می کنم". اتفاقات تازه ای در افکار و ذهنم داره رخ می ده. فکر های قشنگی که قبل از این به ذهنم نمی رسید. راه کارهایی که نجات دهنده اند. وقتی سریر بعد از خورشید گرفتگی و مدیتیشن اش گفت: "بعد از خورشید گرفتگی تحولات زیادی رخ میده. تولد دوباره همه تون مبارک" فکر نمی کردم حقیقت باشه. البته که ایمان دارم این تغییرات نتیجه دعای از ته دلم هست تو اولین لحظه های خواب و بیداری روز تولدم. 
از دیروز با خودم قرار گذاشتم که دیگه به سوال "یعنی چی میشه؟!" مجال جولان دادن تو ذهنم ندم. وقتی اومد با یک لبخند فقط نگاهش کنم و از همین چیزی که در این لحظه هست لذت ببرم
نظرات 2 + ارسال نظر
هدیٰ شنبه 7 تیر 1399 ساعت 12:54 http://Www.pavements.blogfa.com

بازم تولدت مبارک غزل عزیزم، تغییر کردنت هم همینطور

یعنی چی میشه؟ تهش چی میشه؟ .. اینا رو باید ریخت دور .. کلاً به تهش نباید فکر کرد.‌تهِ هیچی! :)))

فدای مهربونیت عزیز دلم

خیلی سوال عوضی و مسخره ایه

ویرگول چهارشنبه 4 تیر 1399 ساعت 23:22 http://Haroz.mihanblog.com

بله همین روش درسته
خدا بزرگه و بهترینها رو برامون می خواد

قربون تو و جمله قشنگت مو فرفری زیبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد