گوشی بدست روی تخت بودم که حس کردم تخت تکون میخوره. فکر کردم همسر تکون میخوره که دیدم بی حرکته. مثل فنر جستم تو سالن و دیدم لوسترها دارن میچرخن. یک لحظه خیلی ترسیدم. ولی خدا رو شکر اینجا خیلی خفیف بود. طفلی تخرانیا و دماوندیها که ترسیدن و از خونه هاشون رفتن بیرون. البته که دوستای ما در تدارک خوابن
ما همچنان میلرزیم!نصفه شبها همسر میدوئه میگه زلزله پاشید بریم بیرون،من در حال خواب و بیداری میگم تموم شد ولش کن بذار بخوابیم
الهی
از پس لرزه ها؟
خوب ترکیبی هستید
اصفهان اگر هیچ خوبی نداشته باشه
ی حسن بزرگ داره که زلزله نداره
خانواده مادری من بخاطر زلزله های زیادی که تجربه کردن
فرار کردن اصفهان
البته اصفهانی بودن شوهر خاله دومی هم بی تاثیر نبود
خداروشکر خوب هستید
دقیقا اینش خیلی خوبه
منم اون موقع که دلم نمیخواست از اصفهان بیام بیرون واسه همین بود
ان شالله همیشه شاد باشید و سلامت
بله واقعا خدا رو شکر
امیدوارم دیگه اتفاق نیفته!
الهی هدی جانم
خدا رحم کرد
فقط عجیبه که همه بیشتر از صدای وحشتناکش می گن تا تکونهاش
خدا همه رو در پناه خودش بگیره
واقعا خدا رحم کرد
آره همه میگن خیلی صدای بدی داشته
الهی آمیــــن
سلام
زلزله زده ی من در چه حاله؟
خوبی غزل جون؟
پارسال که شیراز سیل اومد، من همون لحظه با یه دوست شیرازی مشغول چت بودم که داشت تو خیابونای شهرشون میگشت و از بارون شدید و آب گرفتگیها عکس میفرستاد برام. یهو فهمیدیم سیل اومده! امسالم که با تو چت میکردم اونجا زلزله شد. میبینی تو رو خدا؟!
سلام
خوبم شکر خدا
تو خوبی؟
کلا آنلاین عمل می کنی تو حوادث
غزل ما خواب بودیم
یه ان حس کردم دارم تکون میخورم چشمام باز کردم دیدم لوستر اتاق وحشتناک داره تکون میخوره همسرو صدا زدم و رفتیم تو سالن نگم از اباژور و لوسترای سالن....
خواهرمم دماوند بودن، رفته بودن باغشون
از دیشب سردردم ، به زور شیاف یکم اروم گرفتم
الهی
عزیزم
طفلی خواهرت
ای خداااا
حالا بهتری؟
یعنی الآن زلزله اومد؟؟ کدوم شهرید شما؟
قبل از یک اومد
مرکزش دماوند و مرز مازندران و تهران بوده