هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

جادو شدم :))

تاثیر یک حمام دلچسب بود یا تاثیر قهوه ای که به خودم وغده داده بودم یا هردوش که استرس ناگهانی بعد از غروب و بهم خوردن مدیتیشنم با اومدن ماهک کلا ناپدید که شد هیچ! یک جور شگفت انگیزی حالم خوب شده بود. حتی ته دلم نگرانی جناب کرونا ویروس رو هم نداشتم و درست مثل روزای قبل از حضور ایشون روی ابرها قدم میزدم. له له میزدم خودم رو برسونه به اینجا تا حالم خوبه بنویسم اما ماهک این روزا یک جور عجیبی راه نیره میگه بغل و وقتی هم بغل نمیخواد یا چمبره میزنه روی گوشیم یا باید برای ندیدنش گوشی رو دست نگیرم. اینطوریه که اصلا دلم نوشتن هم بخواد نمیتونم بنویسم و البته کتاب خوندنها تقریبا صفر شده از بس تمرکزمو بهم میزنه. جیغ میزنه وقتی گوشی رو میخواد و کلا بساطی داریم نگفتنی.

 

 

چهازشنبه عصر به همسر گفتم خسته شدم چرا یک خبر خوب نمیرسه؟! که چشمتون روز بد نبینه؛ طبقه بالا چنان زدن به تیپ هم که خانم از ته جیگرش جیغ میزد و میگفت ولم کن. کمکم کنید. متعجب بودیم چون تو این دو سال و خورده ای از عروسیشون دعوا نداشتن چه برسه این مدلی. من هی بغضی میشدم و ماهک میگفت:"ناخت نباش. گِیه نکن" همسر هم میگفت ربطی به مانداره که بریم در خونشون. تا یک ساعت بعد که صدای پدر و مادر خانم اومد که به آقاهه گفتند: " دستت درد نکنه فلانی" و تا آخر شب بحث بود و صداشون میومد البته نه با فریاد.

فرداش باز صداهایی بود خامی از اوندن بزرگترهای دو طرف.

باز دیروز ٥ صبح از صدای کوبیده شدن چیزی رو زمین بیدار شدم و دیدم باز دعواست و امشب درست وقتی ماهک خوابید باز صدای بحث از بالا شروع شد و من بی خواب شدم. حالا هر چه را یو جوان رو میزنم مگه میاد که نفهمم این سرو صدای لعنتی رو. تا اینکه ف& ی& ل& ت&ر شکن رو روشن کردم و دیدم بله چارتا موزیک رو هم نباید گوش کنیم. :))

همون شب به همسر گفتم اینم جواب سوالم. خبر خوب اینه که "سالمیم و در صلح و آرامش کنار هم زندگی میکنیم" :)


این روزا که دلواپسیم سعی میکنم تا بشه خرید نکنیم. چیزهایی بخوریم که نیاز نباشه همسر رو بفرستم بیرون اما فکر کنم فردا یا پس فردا باید یک لیست بلند بالا بدم به همسر. خصوصا از سیب زمینی پیاز و میوه... حتی غذاهایی میپزم که کمتر گوشت و مرغ لازم داره یا اصلا لازم نداره تا فعلا مجبور نباشیم گوشت و مرغ بخریم. میدونید که کرونا ویروس تو دمای فریزر میتونه تا در سال زنده بمونه اگر گرشت و مرغ بعش آلوده شده باشن بنابراین بهترین حالت اینه که یا برای مصرف روزانه بهرید که فریز نکنید یا مثل مادرشوهر من بپزید و بزارید فریزر. میدونم خیلی خوب نیست اما بهتر از اینه که کرونا بزاریم تو فریزر :))


چهره ی فریبنده ات

طعم شیرین خندت...

چقدر این شعر حال منو خوب میکنه با ریتمش :)))


هدىٰ ىٰ ىٰ ىٰ ىٰ جانک

این تیکه از شعر آنیتا من رو فقط یاد تو و خوشیهاتون میندازه

....

چه حالی میده شب زنده داری، زندگی وارونه

همه شاد و سر حال و مست

یک شب خوب بی کم و کسر

دور و برو یک نگاه کنی میبینی خوشی تو چشای همه هست 

همه چی سر جاشه و نیست هیچ مشکلی دم دست

خوشیای حورواجوره .....


الهی خیلی زود همه چیز برای همه مون روبراه بشه و دوباره قاه قاه خنده هامون دل آسمونو بشکافه


ماهک نوشت:

به ماهک میگم نمیتونی این کار رو بکنی چون بهت تذکر دادم فلان کار رو انجام نده

راه میره و میگه من تشکر میکنم :))))

نکته: تذکر رو با تشکر یکی کرده 


اومده میگه: "به حرفم گوش کن با من همکاری کن"


سه هفته قبل یک کاری رو گفتم انجام بده میگه "نه نمیخوام تلاش کنم"


شب قبل از رفتن به ترکستان خودکار رو کرده تو سوراخ پوپت نهنگش و میگه "پاکنکی ساختم"


امشب میخوایم بخوابیم. سرش روی سینه منه. همسر نازش میکنه. پا میشه میزنه رو دست همسر و میگه "شیطون بلا" بهش میگم بخواب. میگه "بابا رو شیطون بلایی می کنم" :)))


ماهک مودب نشسته رو مبل، رز معلم شده. با دستش تو هوا یک چهارگوش میکشه و  میگه محیط یعنی دور یک چیز. بعد به ماهک میگه خط چیست؟ ماهک هم دستاشو تو هوا میچرخونه و میگه اینجوری اینجوری :))

یعنی نصف شدم از خنده از جوابش و هوش و زکاوتی که به خرج داد برای جواب چیزی که ازش هیچی نمیدونست


یعنی عاشق ادبیاتشم. من اینقدر خوب حرف نمیزنم که ماهک و یک جاهایی کلمه هایی استفاده میکنه منو همسرحیرت زده میزنیم زیر خنده. البته که از خودمون یاد گرفته :))


یکی بیاد منو از برق بکشه وگرنه تا خود صبح مینویسم :))

لامصب این رادیو جوان چنان حالمو خوب میکنه با آهنگاش که آخر شبی دلم میخواد یک دل سیر برقصم :)))


دلم یک بزن برقص اساسی میخواد. یعنی اگر اصفهان بودم یا ترکستان وقتی این ویروس بساطش رو جمع میکرد یک مهمونی بزن برقص راه مینداختم. اما اینجا کیو دعوت کنم که برقصیم؟! :)))


لباس عید ماهک پفیه و اسپرت. وقتی  روز بعد از تصادف همسر کارت کشید آرزو کردم عقد خواهر و برادرم بشه و با این لباس بی نظیرش ساقدرش عروس بشه. 


خیلی دلم میخواد یک راهی پیدا کنم تو این روزا براتون انرژی های خوب بفرستم از طریق وبلاگ

اگر بتونم انرژی هامو حفظ کنم. به ترسهام غلبه کنم میشه پست های شاد گذاشت با محتوای ویدئو و موزیکهای شاد البته به شدت همکاری ماهک رو می طلبه


چی نوشتم ها. خیلی طولانیه نمیتونم نصفه شبی غلط گیری کنم :))

خخخ خوندم و اصلاحش کردم. نه به اون روزایی که از فشارهای این روزا لالم نه به الان آخر شبی که حس میکنم همه چی سر جاشه و ویروس فقط یک خواب ِ که تمام شده

نظرات 6 + ارسال نظر
شارمین پنج‌شنبه 15 اسفند 1398 ساعت 12:15 http://behappy.blog.ir

سلام.
خوبی غزل
دلم برات تنگ شده دختر. حس می کنم هزار ساله ندیدمت

سلام شارمین عزیز
خوبم ولی یه کم لال
دل منم تنگ شده
خدا کنه زودتر برگزدیم به زندگی عادی و فکرمون آزاد بشه تا بازم جفنگ ببافیم
منم اتفاقا همین حسو دارم

هدیٰ پنج‌شنبه 15 اسفند 1398 ساعت 10:53 http://Www.pavements.blogfa.com

سلام غزل جان، حالتون چطوره؟
بابا رو شیطون بلایی می کنم چقدر شیرین عسله این ماهک! چجوری تحمل می کنید و نمی خوریدش؟

عاشقتم که یاد من افتادی نشنیده بودم این آهنگو :))
امیدوارم بزودی انقدر خوب بشه اوضاع که یه مهمونی توپ بگیری
مواظب خودتون باشین خیلی

سلام عزیزکم
من خوبم تو چطوری محقق کوچک؟
یعنی اصطلاحاش منو کشته هدىٰ
یک وقتایی محکم فشارش میدم و از کنترل که خارج میشم طفلی گریه لش میفته و نمیفهمه چرا

عزیز منی تو. آهنگ جورواجور از آنیتاست که منو یاد تو میندازه
الهی بشه
فقط کیو دعوت کنم؟
تو هم مراقب خودت باش مهربونم

بهار سه‌شنبه 13 اسفند 1398 ساعت 15:28 http://Searchofsmile.blog.ir

حال خوبت پایدار...
غزل خیلی جاها میگن وقتی خشونت خانگی دیدین عکس العمل نشون بدین .حتی یه کلیپ بود که مرده داشت زنش رو میزد و مرد همسایه روبروییه در رو زد و گفت ببخشید پیاز دارید؟ البته من خودم جسارت این کار رو ندارم ولی به نظرم کار درستیه اگر جراتش رو داشته باشیم چون نشنیدن صدای اون همسایه برای ما هم خوبه
خدا ماهک رو برات نگه داره که انقدر شیرین و خوردنیه انشالله بعد همه این ماجراها عروسی میرید و ماهک ساقدوش میش
مواطب خودتون باشید

ممنونم بهار عزیز
بهار همسر اصلا اجازه نمیده من عکس العملی داشته باشم اینجور وقتا و خودمم به شدت میترسم

ممنونم عزیزم
الهی خدا از زبونت بشنوه

تو هم مراقب خودت باش مهربون

مرضیه سه‌شنبه 13 اسفند 1398 ساعت 12:39 http://fear-hope.blogsky.com

الهی شکر که وسط این آشفته بازار حال دلت خوبه و اونقدرها دل نگرانی نداره
خدا ماهک جانمو برات نگهداره که انقدر تو حال خوبت موثره
قربون حرف زدنش بشم،‌از طرف من حسابی ببوسش غزل جان
و اینکه خیلی مراقب خودتون باشید

اینم لطف خداست مرضیه جان

ممنونم مرضیه جان
بوس به صورت ماه نیلات
شما هم خیلی مراقب خودتون باشد

حوا سه‌شنبه 13 اسفند 1398 ساعت 09:20

سلام...
خدا رو شکر که می بینم سرحالی و آسوده
ان شاء الله همیشه همینجوری سرحال باشی
روی ماهک رو به صورت مجازی از دور میبوسم با این حرف زدنش

سلام حوای عزیز
ممنونم ان شالله شما هم سر حال باشید
ممنونم از لطفتون

نسترن یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 10:24 http://second-house.blogfa.com/

حالِ خوشت رو خریدارم رفیق
امیدوارم مستدام باشه و خوووب و خوبتر باشی
ماهک رو عاااشقم فقطبچلووونش حسااابی

عزیز منی
ان شالله برای تو هم حال خوب مستدام باشه
فسقلی خیلی بلا شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد