هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

یک روز دوشنبه

+ روزی که بهار نوشت با نوروفیدبک سردردهاش بهتر شده؛ با خودم گفتم خدا رو شکر  من که سردردهام خودش کم شده و درست از فرداش تا امروز هر روز یا سرم سنگینه یا مثل امروز دردی شروع میشه که میدونم مسکن نخوردن من رو به غلط کردم خواهد انداخت.


+ یک جور ناخوشایندی الانم که حال دلم بهتره حال جسمیم روبراه نیست. یعنی توی بدنم یه جوریه که جون کار کردن و حرکت کردن نیست!!!!!!!


+ ماه اک رفته جورابهای کیتی من رو که پدرشوهر تو روزای عقد برام خریده بود که از سرمای ترکستان تو خونه بپوشم پاهام گرم بشه رو پوشیده. تا زیر زانو رسیده و با پیرهنی که تنش هست از لحاظ اندازه ترکیب خوبی ایجاد کرده اگرچه که رنگهاشون کنار هم خنده داره


+ امروز برای سومین بار از فعل گفت در چند هفته اخیر استفاده کرد و وقتی خواستم بهش سیب بدم گفت: "بابا گفت من بَلَ نیسم بخورم عه عه عه عه بابا گفت ماه اک بَلَ نیس بخوره"

آخه همسر گاهی برای تحریکش میگه "بلد نیست بخوره" و ماه برلی اثبات بلد بردنش حتما میخوره :)))


+ کلاس مادر و کودک تمام شد امروز اومده میگه "بییم بَچیا (منظورش بچه هاست) ماشین بشینم. وزش کنیم"


+ دوباره با این حال نیم بند و درخواستهای ماه ام به کارهام نمیرسم  :((( چقدر خونه رو خوب تمیز و مرتب کرده بودم


+ بچه ها برای اینکه خودمون رو با کسی مقایسه نکنیم راه حلی دارید؟


+ چله  رو نتونستم با اون افکاری که یهو هجوم آوردن به سر انجام برسونم ولی سپاس گزاری رو هرچند دست و پا شکسته رها نکردم. تو روزای بد حالی حین انجامشون نمیتونستم مثل همیشه لبریز سپاس و امتنان باشم اما دوباره دارم با یک حال خوب همون اول وقت انجامش میدم

 

خداجانکم

از اینکه با وجود این درد و تن بی حال حال فکرم خوبه سپاس گزارم چون همین فکر خوب کمک مبکنه زودتر سرپا شم

نظرات 5 + ارسال نظر
بهار پنج‌شنبه 16 آبان 1398 ساعت 10:29 http://Searchofsmile.blog.ir

اگر میدونستم گفتنش باعث میشه سردردات دوباره شروع شه نمیگفتم
امیدوارم بهتر بشی

ای جان
گفتن تو باعث نشده
افکار من باعثش شده بهار عزیز
بهترما

رها سه‌شنبه 14 آبان 1398 ساعت 13:09 http://golbargesepid.parsiblog.com

سلام بانو
تعارف نبودا خوشحال میشم به قول بانو شارمین شمارو از دنیای توی گوشیم بکشم بیرون و به یک پذیرایی خودمونی دعوت کنم
من غرب تهران زندگی میکنم
نمیدونم شما کجایید
شاید نزدیک باشید هوم؟

سلام بانو جان
قربون محبت شما
دوست دارم بتونم یک روزی دستای مهربونتون که برام مینویسه به گرمی فشار بدم
ولی الان امکانش نیست
ان شالله یه روزی بتونم ببینمتون
من کرجم

ویرگول دوشنبه 13 آبان 1398 ساعت 21:24 http://Haroz.mihanblog.com

وای دلم تنگ شده خیلییییی
خوب باش دیگه دختر جانم
من انقدر از خود راضیم که خودم رو با هیچ کس مقایسه نمی کنم نمی دونما یه طوری انگار هیچکسی رو قبول ندارم. که البته یه میزانش هم خوب نیست دیگه
به خودت ایمان داشته باش و بدون که تو یه آدم منحصر به فرد هستی. یه دختر مهربون ناز و ظریف که هیچ کسی مثلش نیست.

عزیز منی مسافر مهربون کشور سرما

خوبم ولی نقاط ضعفم بعضی وقتا بد جولان میدن رو مغزم
حالا یه توضیحاتی برای بهی نوشتم تو جوابش
بدم نیس که بابا بهتر از ماعه که عذاب میدیم خودمونو
قربون تو برم که منو اینقدر خوب میبینی
از بس خودت مهربون و دوست دلشتنی خوش تیپی

قلب من بدون نقاب دوشنبه 13 آبان 1398 ساعت 19:57

راه حل من یکم عجیب غریبه ولی خیلی خوب جواب میده
ی ویژگی خوب خودت رو در نظر بگیر
بیا من کمکت کنم
مثلا غزل تو قلم خیلی خوبی داری
این رو جدی میگم
البته من دوست وبلاگیت هستم و خوب شناختم از تو کنه
حالا فرض کن من هی بیام خودم رو با تو مقایسه کنم هی ذهن و روح و روانم رو درگیر کنم
از نظر تو قلمت ممکنه ی ویژگی معمولی باشه
خودت رو خیلی عالی نبینی و برات اصلا مهم نباشه
ولی این وسط من هی برای خودم قلم تو رو بولد میکنم هی خودم رو سرزنش
به نظرت تهش چیه؟
دید متفاوت من و تو به قلمت درسته؟
من هر وقت میخوام خودم رو با کسی مقایسه کنم
از دید ی شخص سوم به موضوع نگاه میکنم
انتخاب من اینه که روی خودم و ویژگی های خوب و بدی که دارم بیشتر وقت بذارم و دیگران برام فقط الگو و انگیزه من باشن نه اینکه باعث بشن من خودم رو کمتر و ناچیز ببینم
همراه ماهک کارتون های به روز ببین حتما
من که کلی اعتماد به نفس به دست میارم بعدش
این کارتون خرگوشه که میخواست پلیس بشه رو حتما دیدی اسمش یادم نمیاد الان
به نظرم پر از آموزش درست بود برای ی بچه و ی آدم بزرگ مثل من!

خوب پست رو همین جا می بندم که بشه ارسال کرد

اول بزاریک کم بی جنبه بازی دربیارم
وای خدا الان من میمیرم از تعریفت
اصلا خودم میدونستم

واقعا از حسن نظرت و تعریفت ممنونم

دقیقا مشکل من همینه که ویژگی های خوبم که هیچ
کارهایی رو که حتی تو حیطه تخصصی ام انجام دادم رو بلد نیستم تو ذهن خودم بولد کنم
همیشه فکر میکنم بقیه هم میتونند این کار رو انجام بدن در حالیکه ده سال پیش یه فرد بسیار حرفه ای تو کار به من گفت من هیچوقت ندیده بودم یک خانم بتونه در حد شما کار رو اینقدر تخصصی ارائه بده
کم اند خانمایی که بتونند در سطح شما کار کنند
اما متاسفانه خودم رو دست کم گرفتم همیشه و بعدش فقط برای به موقع بودن حقوق و میزانش پنج سال جایی کار کردم که به شدت تو سر کارم زدند و من کم کم اینقدر از خودم ناراضی شدم که نتونستم خود واقعیم رو هیچوقت نشونشون بدم
چون از اون محیط و آدماش دلزده شده بودم و میگفتم من بهترین کارم ارائه بدن ایراد میگیرن!!! چون تخصص اش رو نداشتن

الان کمی در این زمینه فقط کمی بهترم
اما حساسیت مسخره این روزا!!!!
یک دوست عزیزی سالهاست ازدواج کرده. بچه نداره و خیلی وقتا و هر روز بیرونه. حالا به هر دلیلی
از طرفی از اون آدماست که هر روز یه دست لباس تنشه
بعد من همیشه نه اما یه وقتایی به شدت حساس میشم که خوش به حالش همش بیرونه
یا خوش به حالش هر روز یه لباس تنشه
نه که من لباس ندارم ها اما اندازه اون هر روز یه تیپ بزنم نه
چون من خیلی سخت مانتو اینا میخرم خصوصا الان که جلو باز میپوشن و من یه کم به خاطر وسواسم نمیتونم اینجور مانتو ها رو زیاد بپوشم و خوب خرید کردن سخت تر میشه
حالا نه که لباساش همه آنچنانی باشن ها و خیلی گرون
در کل خوش پوشه
از طرفی پوست و صورت دوست داشتنی داره ولی چاقه

در مقابل من بچه دارم؛ موقعیت اجتماعی ما خیلی بهتر از اوناست و میتونم بگم همسر جز خفنای رشته خودشه تو کشوره
هیکل خوبی دارم
ولی پوستم خوب نیست و قیافه معمولی هم دارم
خوب منطقی نگاه کنی در مجموع حتی اگر به دید مقایسه نگاه کنم نمره من از نظر خودم بیشتر از اونِ
در حالیکه شاید اون خاضر باشه همه چیزش رو بده و یک بچه داشته باشه (البته نمیدونم مشکل دارن تو بچه دار شدن یا نه ولی میدونم خیلی دلش بچه میخواد)
اما امان از وقتی که حس و افکارت بهم بریزه و فقط تو اون موردایی که از نظر خودت طرف برتر از تو هست هی خودت رو مقایسه کنی
حالا طرف برای من خیلی عزیزه و من ازش خیلی انرژی مثبت میگیرم و حسودیم هم نمیشه به زندگیش ها
ولی چون دلم میخواد هر روز متنوع لباس بپوشم و هر روز جایی برای رفتن داشته باشم به وقتایی میزنه به سرم
در حالیکه نیدونم آدم هر روز بیرون رفتن نیستم و آدم این همه لباس خریدنم نیستم

نسترن دوشنبه 13 آبان 1398 ساعت 18:25 http://second-house.blogfa.com/

سردردهات با قهوه بهتر نمیشن؟
منم عادت اشتباه مقایسه خودم با همه رو دارم همواره درحال قضاوت و سرزنش،خودممراهی پیدا کردی به منم بگو

من عاااشق ماه اکم خب؟ بچیا
یه عکس سانسوری حداقل ازش بذار لفن

نه یه مدت به خاطرش نه چایی میخوردم نه قهوه
عاشق سینه چاک شکلات بودم اما اونم ترک کردم
الانم به ندرت میخورم
ببین چیزی که یه کم حال منو این روزا بیشتر کرده گزینه جدید دفتر برنامه ریزیمه
هر روز یک روز به خیر پرانرژی لبریز محبت و توجه به خودم باید داشته باشم حتی اگر ناخوش باشم
هر روز به خودم میگم دوستت دارم. تو فوق العاده ای و هر روز صورتت برام دلنشین تر از روز قبله
دو هفته است شروع کردم و حتی اگر اول صبح یادم بره هر موقع یادم بیاد انجامش میدم
فکر کنم در دراز مدت نتیجه خوبی بده و دل و دینمون یکی بشه

عزیزم
حتما برلی دل مهربونت بک فکری میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد