هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

این روزهای شلوغ

ساعت ١٠

دلم جوش میزنه خونه به اون نظمی که باید برسه و ماه میره میاد میگه بغل


ساعت ١

هی تلفن پشت تلفن و من جز لاک زدن و چیدن ظرفها تو ماشین و یه کم جمع و جور به کار خاصی نرسیدم


ساعت٤:٣٠ 

بالاخره ماه اک می خوابه و من بعد از یک کم نت گردی با عجله میپرم تو اتاقش که کمد بزرگ رو بریزم بیرون و خونه تکونی اش کنم. تا ساعت ٦:١٥ که بیدار شه کارم تموم نمیشه. ماه اک به محض بیدار شدن خودش رو میرسونه تو اتاق ببینه چه خبره. تمام اسباب بازی های پنهان شده رو پیدا می کنه چون همه چیزو روی تختش ریختم. همه جای خونه پخش شون می کنه. کیف کوآلا رو با کمک من میندازه رو شونه اش و بگ کامواها و کاور لباسم رو میندازه روی دستش و میگه "باشاگ برم؟! آله؟!" میگم "برو و بگو مامان کار داشت نتونست بیاد" میگه "باشه. آدافظ. بابای"  نمیتونم زیبایی اون صحنه رو توصیف کنم که چقدر قشنگه که بگ رو عین خانمای باکلاس(البته که سر تا پای خودش کلاسه" میندازه روی ساق دستش. انگار هزار بار بهش این استایل رو آمورزش دادیم

من تند تند دیوار پاک می کنم و ماه یکی یکی میاد ازم اسباب بازیهای کشف شده رو طلب می کنه.


ساعت یک شب

ماه اک خوابیده. خسته ام اما ناراضی و همین نارضایتی نمیزاره بخوابم. دو هفته است خورد خورد کار می کنم. دو روز بیشتر وقت نمونده تا اومدن مهمونهام و من نمیدونم چرا یک نظم اساسی در ظاهر خونه نیست. خصوصا آشپزخونه. نمیدونم چون تو آشپزخونه برای تنگ نشدن جام میز نذاشتم خونم اینقدر شلوغ میشه؟ یا ایراد از شخصه منِ.

تا یادم تا قبل از ازدواج کلا نارضایتی از خودم در درونم موج میزد. بعد از ازدواج بهتر و بهتر شدم. حالا تعداد روزهایی که این حس مغلوبم میکنه کمتر از یک سوم از روزهای ماه هستش اما همین روزهای کم به شدت موجب آزارم میشه


ساعت ٨:٣٠ سه شنبه

از ساعت شش تا همین الان اتوکاری میکردم و بقیه رو هم از شدت خستگی بیخیال شدم. کمرم تازگیها خیلی ادیت می کنن که فکر کنم مربوط به مشکل جسمی هست که دارم. نگران کارهای امجام نشده ام.

مادر همسر یک خانم کدبانوی وسواسی فوق تمیزِ و حالا من واقعا با کارهایی که تىاز بچه داری زمین مونده نمیتونم خونه رو در حد برق زدن تمیز کنم. در حقیقت سرویس ها رو نمیتونم برق بندازم. هم یه  چندشم میشه از اینکه با اسکاچ سیمی بخوام توالت بشورم (مثل اینکه اونا اینطوری میشورن سرویس ها رو؛)هم با ماه اک واقعا فرصت نمیشه. طفلکی چند روزه فقط تلویزیون سرش رو گرم میکنه. نه اینکه دائم دارم کار می کنم ها. از دلواپسی کارها نمیتونم باهاش بازی کنم.

چرا هیچکس به من یاد نداده فکر و حرف مردم مهم نیست؟! این منم که مهم ام. 

چرا هیچ کس به من یاد نداده کارهایی که انجام میدم حتی کوچکترینش رو با ارزش بدونم؟! و من بزرگترین کارهام رو هم با ارزش نمیدونم؟!

بعد من که اینا رو بلد نیستم چطور یاد بگیرم که ماه اک هم یاد بگیره و مثل من خودآزاری نکنه


غ ز ل واره:

از هفته قبل چهار روز هفته قبل از ظهر کلاسیم دوتایی و همین باعث شده با دو هفته کار هنوز کار کنم.

 باید زنگ بزنم رویان برای تمدید شارژ خون بند ناف

باید عرضه امروز رو بخرم

باشگاه برم و از اونجا آرایشگاه

ذهنم درگیر حرفها و زندگی خاله کوچیکه است

سر فرصت باید ازش بنویسم براتون


دوست نوشت:

نازلی جان، بهی مهربون و شارمین عزیز من از هر چندتا پست یک بار اونم با سختی کیبورد صفحه ام تو وبلاگهاتون باز میشه. میخونمتون اما امکان نظردادن رو ندارم

نظرات 6 + ارسال نظر
نسترن چهارشنبه 17 مهر 1398 ساعت 16:55 http://second-house.blogfa.com/

خداقوت غزل جان
حتما متوجه هستن با وجود بچه خونه خیلیییییییی تمیز جزو محالاته
بنظرم سرویسهارو بسپار به همسر این دامستوس های غلیظ خوبن بریز ده دقیقه بمونه یکمم پودر روش کاملا تمیز میشه
مهمون داری خوش بگذره

فدای تو تسترن جان
لاقل برای چند روز محال نبود نسترن موفق شدم
همسر یک لیوانم جابجا نکرد
مرسی

حمیده چهارشنبه 17 مهر 1398 ساعت 10:47

وای غزل تو رو خدا بی خیال!سنگ توالت با اسکاج بسابیم که برق بیفته؟!می‌خوام صد سال سیاه برق نیفته،والا! من جرمگیر میریزم با پنجره ی باز بعد از یک ساعت با همون فرچه دستشویی میشورم ،خییلی هم تمیز میشه.مادرشوهر منم مثلاً خییلی تمیزه من که نباید خودمو بکشم که.

وای حمیده جون حالم جا اومد با خوندن نظرت
من اصلا چندشم میشه این کار رو بکنم
دستشویی حمام ما پنجره هاش به هوای باز نیست که زود بو بره تمام خونه بو می پیچه و من به خاطر ماه اک هم که هست زیاد از این مواد نمیتونم استفاده کنم
الانم بچم سرما خورده همینطوری هی عطسه میکنه چه برسه این بوها هم بیاد
میخوام جاهایی که میتونم رو حسابی تمیز کنم
دستشویی حمام رو هم به قول مادر بزرگم بزارن لای گیس شون

فرزانه چهارشنبه 17 مهر 1398 ساعت 08:59 http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

غزل جان به نظرم باید به خودت بقبولونی که هر کس سبک زندگی خودش را داره . درسته که مادرشوهرت بسیار تمیز و وسواسیه اما قرار نیست تو هم مثل اونا باشی عزیزم. تو همینجوری که هستی یه همسر و یه مادر بی نظیری

دقیقا من اینو قبول دارم
فقط دوست داشتم حالا که بعد دو سال میان اینجا خونه خیلی تمیز باشه
اما جونم نمیکشه مثل اونا کار کنم
الان نمیدونم از چیه اما مدتیه خیلی کمرم اذیت میکنه
و من نمیتونم مثل مادر همسر با درد اون همه کار کنم که ایشون با وجود درد تمام بدنش انجام میده
قربون محبتت عزیز دلم

مطهره سه‌شنبه 16 مهر 1398 ساعت 22:58

چه جالب...برعکس من که میز آشپزخونه رو گذاشتم انباری که آشپزخونه صاف ویکدست ومرتب به نظر بیاد...

عزیزمی
میدونی چون کابینت هام رو کابینتی نامرد که مثلا آشنا بود خیلی بد درست کرده و فضاها رو درست استفاده نکرده؛ فضام کمه واسه وسیله هام و من اصلا همه چیز رو باید روی هم جا بدم
برای همین یه سری چیزا همیشه جا میمونه چون نمیدونم چی کارشون کنم

مرضیه سه‌شنبه 16 مهر 1398 ساعت 20:31 http://because-ramshm.blogfa.com

خدا قوت بانو

قربونت مرضیه جون. دیشب سه بار برات نوشتم واسه مردی به نام اوه و هر سه بار ثبت نشد
حالا بزار اینجا بگم

بزار داستان یه کم بره جلو ببین پروانه چه غوغایی میکنه
عاشق اینم که یک نویسنده سوئدی اینطور ارادتمند ایرانیاست
حالا اونقدر عمیق ته دلت بخندی از ارامه ماجرا
من اول بریت ماری رو خوندم بعدش اوه رو
هر دوتاش دلچسب بودند

مرضیه سه‌شنبه 16 مهر 1398 ساعت 09:21 http://because-ramshm.blogfa.com

سلام بر مادرِ خانه دارِ پر مشغله
یه روز شیرین جون توو وبلاگش درباره تمام این تمیزکاری ها و .... مینوشت تا یکی اومده و بود و نظر داده بود که واسه کار خونه به کسی جام زرین نمیدن!!
وای نمیدونی منم چقدر ریلکس میشدم!!
الان از همه دوری و معلوم نیس تا کی دور باشی پناه برخدا اگر حتی فقط یه پشت شونه درد بگیری حتی همسر هم کارهاتون رو بعهده نمیگیره، خونه بچه داری ام همیشه یه چیش میلنگه راحت بخودتون بگیرید

سختیم الان اومدن مادر همسره
وگرنه حسم ناراحت نبود
وگرنه منم اعتقادی به خودمشی واسه کارخونه ندارم
کمرم هم هم از مشکلمه هم از بغل کردن ماه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد